**
اراده ی خداوند تحقق یافت و پیکر آدم ، از گل مخصوصی خلق شد ، اما هنوز روح در آن دمیده نشده بود.
فرشتگان با بهت و حیرت از آن بازدید میکردند و از ساختمان جالب و بی سابقه ی آن ، دچار اعجاب میشدند و در انتظار دمیدن حیات در آن بودند.
لحظه ی حساس و تعیین شده فرا رسید.
نسیم حیات وزید و از روح الهی در آن پیکر خاکی دمیده شد.
آدم ب جنب و جوش درآمد و خیل فرشتگان ، طبق فرمان خداوند متعال در برابر خلیفته الله ب سجده افتادند.
همه در حال سجده بودند و تنها یک نفر ، آری تنها یک نفر  که در صف فرشتگان جای داشت ولی عنصرش ، عنصر دیگری و از نژاد جن بود ، سجده نکرد : ابلیس!

ابلیس که سابقه ی عبادت چندین هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود از فرمان خدا سرپیچی کرده و از سجده کردن ، امتناع نموده بود.
مخالفت با فرمان خداوند ، امر ساده و کوچکی نبود.
او بخاطر این سرکشی ، استحقاق هر گونه عقوبتی داشت ، ولی خداوند در مجازاتش ، قبل از محاکمه و روشن شدن علت ، تعجیل نفرمود تا برای بندگان نیز درسی باشد و گناهکاران را قبل از بررسی علت با علل گناه ، مجازات نکنند.
شاید امر خداوند را نشنیده باشد یا در آن لحظه مانعی فرا راهش وجود داشته که او را از انجام سجده بازداشته است.

خطاب رسید : ای ابلیس! چرا دستور را اطاعت نکردی
و در برابر آدم ، همانند فرشتگان بسجده نیافتادی؟
جوابی که ابلیس داد ، روشن ساخت که جز تکبر و خودبینی ، دلیل دیگری در دست ندارد.

گفت خداوندا من هرگز در برابر موجودی که از خاک تیره آفریده شده سجده نخواهم کرد.
خلقت من از عنصر آتش است
آتشی که گرم و نورانی و حرارت بخش است ولی خلقت آدم از خاک است خاک سرد و تیره و خاموش.

خطاب رسید : از صف فرشتگان و بندگان مطیع من ، خارج شو که تو دیگر شایستگی حضور در این مکان را نداری و بدان که تا روز قیامت ، مشمول لعنت من خواهی بود.

شیطان اگر در این هنگام که متوجه خطای خود و کیفر شدید آن شد ، لب ب عذرخواهی و توبه گشوده بود ، احتمالا" مورد عفو قرار می گرفت و خداوند منان که عذر پذیر و دارای رحمت واسعه است ، از گناهش میگذشت و او را می بخشید
ولی شیطان راه عناد و لجاج را در پیش گرفت
و درنتیجه ، لعنت و نفرین خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روز رستاخیز گریبانگیرش گردید.

در آن حال شیطان مزد عبادت های چندین هزار ساله ی خود را مطالبه کرد و از خداوند درخواست کرد که در مقابل عباداتش ، او را عمر طولانی باندازه ی عمر جهان عطا کند و او را تا روز قیامت زنده نگه دارد.

**

اینک زمان آن رسیده بود که فرشتگان ب مقام والای آدم پی ببرند و حکمت آفرینش او را درک کنند.

خداوند متعال نامهای فرشتگان و دیگر موجودات کوچک و بزرگ جهان هستی از ذره تا کره و از اتم تا ستاره را ب آدم آموخت و حافظه ی نیرومند او را سرشار از دانستنی های گوناگون عالم خلقت فرمود.

آدم لب ب سخن گشود و از آنچه خداوند ب او آموخته بود ، فرشتگان را آگاه کرد.
در آن حال از جانب خداوند ، ندا آمد :
ای فرشتگان مگر من پیش از این ب شما نگفتم که من از غیب آسمان و زمین آگاهم و مسائل مرئی و نامرئی شما را میدانم؟

فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لیاقت و آن سرمایه ی عظیم علمی که ادم از خود نشان داد ،
سر تعظیم و تسلیم فرود آوردند و راز آفرینش انسان ، این گل سرسبد جهان هستی ، این خلیفته الله بر آنها آشکار شد و دانستند که خداوند حکیم بنا ب مصالحی که تنها او میداند و بس ، انسان را آفرید.

**

شیطان رانده و مطرود شد و از آن جایگاه رفیع اخراج شد.
و آدم تنها ماند.
تنهائی وحشت آور و خسته کننده.
او نیاز ب همنشین و همدم داشت.
همدمی که او را از تنهائی و غربت برهاند
و یار و یاور او در پیمودن راه زندگی باشد.

خواب او را ربود و ساعاتی در عالم خواب و بی خبری بر او گذشت و در همان ساعات ، خداوند متعال از باقیمانده ی گل آدم ، حوا را آفرید تا همدم و مونس او باشد.

وقتی آدم از خواب بیدار شد ، حوا را دید که کنارش نشسته و چشم ب او دوخته است.
حیرت زده پرسید : تو کیستی؟
گفت : من زنی هستم که خداوند مرا برای همسری تو آفریده است که از تنهائی نجات یابی و انیس و موتس تو باشم.
برق شادی در چشمان آدم جهید ، زیرا در آن شرایط ، چیزی برای او دلپذیرتر و شادی بخش تر از داشتن همنشینی مناسب و همسری شایسته نبود.

در آن حال خطاب رسید :
ای آدم ، مایلی با تعهد مهریه ای که من تعیین میکنم با حوا ازدواج کنی؟
آدم پذیرفت و ازدواج آنها انجام گرفت
و آرامش خاطری که خداوند برای همسران و در کنار یکدیگر مقدر فرموده ، برای آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانی از قلبش رخت بربست و احساس آرامش نمود.


+ دوره ی کامل قصه های قرآن
خلاصه ای از قصه ی آدم
نوشته ی سیدمحمدصحفی


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها