خداوند محبت است... بنام محبت




**
اراده ی خداوند تحقق یافت و پیکر آدم ، از گل مخصوصی خلق شد ، اما هنوز روح در آن دمیده نشده بود.
فرشتگان با بهت و حیرت از آن بازدید میکردند و از ساختمان جالب و بی سابقه ی آن ، دچار اعجاب میشدند و در انتظار دمیدن حیات در آن بودند.
لحظه ی حساس و تعیین شده فرا رسید.
نسیم حیات وزید و از روح الهی در آن پیکر خاکی دمیده شد.
آدم ب جنب و جوش درآمد و خیل فرشتگان ، طبق فرمان خداوند متعال در برابر خلیفته الله ب سجده افتادند.
همه در حال سجده بودند و تنها یک نفر ، آری تنها یک نفر  که در صف فرشتگان جای داشت ولی عنصرش ، عنصر دیگری و از نژاد جن بود ، سجده نکرد : ابلیس!

ابلیس که سابقه ی عبادت چندین هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود از فرمان خدا سرپیچی کرده و از سجده کردن ، امتناع نموده بود.
مخالفت با فرمان خداوند ، امر ساده و کوچکی نبود.
او بخاطر این سرکشی ، استحقاق هر گونه عقوبتی داشت ، ولی خداوند در مجازاتش ، قبل از محاکمه و روشن شدن علت ، تعجیل نفرمود تا برای بندگان نیز درسی باشد و گناهکاران را قبل از بررسی علت با علل گناه ، مجازات نکنند.
شاید امر خداوند را نشنیده باشد یا در آن لحظه مانعی فرا راهش وجود داشته که او را از انجام سجده بازداشته است.

خطاب رسید : ای ابلیس! چرا دستور را اطاعت نکردی
و در برابر آدم ، همانند فرشتگان بسجده نیافتادی؟
جوابی که ابلیس داد ، روشن ساخت که جز تکبر و خودبینی ، دلیل دیگری در دست ندارد.

گفت خداوندا من هرگز در برابر موجودی که از خاک تیره آفریده شده سجده نخواهم کرد.
خلقت من از عنصر آتش است
آتشی که گرم و نورانی و حرارت بخش است ولی خلقت آدم از خاک است خاک سرد و تیره و خاموش.

خطاب رسید : از صف فرشتگان و بندگان مطیع من ، خارج شو که تو دیگر شایستگی حضور در این مکان را نداری و بدان که تا روز قیامت ، مشمول لعنت من خواهی بود.

شیطان اگر در این هنگام که متوجه خطای خود و کیفر شدید آن شد ، لب ب عذرخواهی و توبه گشوده بود ، احتمالا" مورد عفو قرار می گرفت و خداوند منان که عذر پذیر و دارای رحمت واسعه است ، از گناهش میگذشت و او را می بخشید
ولی شیطان راه عناد و لجاج را در پیش گرفت
و درنتیجه ، لعنت و نفرین خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روز رستاخیز گریبانگیرش گردید.

در آن حال شیطان مزد عبادت های چندین هزار ساله ی خود را مطالبه کرد و از خداوند درخواست کرد که در مقابل عباداتش ، او را عمر طولانی باندازه ی عمر جهان عطا کند و او را تا روز قیامت زنده نگه دارد.

**

اینک زمان آن رسیده بود که فرشتگان ب مقام والای آدم پی ببرند و حکمت آفرینش او را درک کنند.

خداوند متعال نامهای فرشتگان و دیگر موجودات کوچک و بزرگ جهان هستی از ذره تا کره و از اتم تا ستاره را ب آدم آموخت و حافظه ی نیرومند او را سرشار از دانستنی های گوناگون عالم خلقت فرمود.

آدم لب ب سخن گشود و از آنچه خداوند ب او آموخته بود ، فرشتگان را آگاه کرد.
در آن حال از جانب خداوند ، ندا آمد :
ای فرشتگان مگر من پیش از این ب شما نگفتم که من از غیب آسمان و زمین آگاهم و مسائل مرئی و نامرئی شما را میدانم؟

فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لیاقت و آن سرمایه ی عظیم علمی که ادم از خود نشان داد ،
سر تعظیم و تسلیم فرود آوردند و راز آفرینش انسان ، این گل سرسبد جهان هستی ، این خلیفته الله بر آنها آشکار شد و دانستند که خداوند حکیم بنا ب مصالحی که تنها او میداند و بس ، انسان را آفرید.

**

شیطان رانده و مطرود شد و از آن جایگاه رفیع اخراج شد.
و آدم تنها ماند.
تنهائی وحشت آور و خسته کننده.
او نیاز ب همنشین و همدم داشت.
همدمی که او را از تنهائی و غربت برهاند
و یار و یاور او در پیمودن راه زندگی باشد.

خواب او را ربود و ساعاتی در عالم خواب و بی خبری بر او گذشت و در همان ساعات ، خداوند متعال از باقیمانده ی گل آدم ، حوا را آفرید تا همدم و مونس او باشد.

وقتی آدم از خواب بیدار شد ، حوا را دید که کنارش نشسته و چشم ب او دوخته است.
حیرت زده پرسید : تو کیستی؟
گفت : من زنی هستم که خداوند مرا برای همسری تو آفریده است که از تنهائی نجات یابی و انیس و موتس تو باشم.
برق شادی در چشمان آدم جهید ، زیرا در آن شرایط ، چیزی برای او دلپذیرتر و شادی بخش تر از داشتن همنشینی مناسب و همسری شایسته نبود.

در آن حال خطاب رسید :
ای آدم ، مایلی با تعهد مهریه ای که من تعیین میکنم با حوا ازدواج کنی؟
آدم پذیرفت و ازدواج آنها انجام گرفت
و آرامش خاطری که خداوند برای همسران و در کنار یکدیگر مقدر فرموده ، برای آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانی از قلبش رخت بربست و احساس آرامش نمود.


+ دوره ی کامل قصه های قرآن
خلاصه ای از قصه ی آدم
نوشته ی سیدمحمدصحفی


 

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان
  
فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که میبرد نام تو را زیر زبان پنهان
  
رمان آفرینش با علی جذاب شد اما
تو قدرت در تمام جمله های داستان پنهان
  
زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمیکردند
کمال مردها باشد میان دختران پنهان
  
در اطراف رسول الله آگاهانه میدیدی
چه شیطانی است پشت چهره های مهربان پنهان
  
همه دیدند حق تنهاست ، پهلوی تو زد فریاد
صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان
  
خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید
که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان
  
تو از قلب علی دلباز تر قبری نمیخواهی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان
  
تو جان حیدری - یعنی دوتایی یک نفر هستید
پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان
  
بجز لاهوت هرجا دفن شد کوثر چنان باشد
که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان
  
قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند
که دارد دخترت در حنجره آتشفشان پنهان   

و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود
شدی چون خون به رگها ، زیر جریان زمان پنهان
 
به حدی گیجم از داغت که پیدایت نمیکردم
اگر میشد تنت در قبر حتی با نشان پنهان.

 

                                                                 + شاعر : جانفدا

 


 

 

در زندگی چیزی برای خود نمی خواست

هر چه علی میخواست ، میخواست زهرا

با یک سلام ساده و سرشار از عشق

از حجم غم های علی می کاست زهرا

روزی که مردم وقت یاری خواب بودن

پای غریبی علی برخاست زهرا

دل را ب آتش زد علی تنها نماند

 


 روضه ی حضرت زهراء و سید الشهداء

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت

مدینه علی بهانه شد و

کربلا علی بهانه شد و

یا صاحب امان عج.

دل پری دارم

 

 
نیگام کن و همیشه داشته باش هوای زندگیمو

صدا بزن دوباره بشنوم صدای زندگیمو

گذاشتم پای عشق تو بنای زندگیمو

یا زهراء مدد

 


 


میدونی شهید زین الدین
مرد با اخلاص خدا
میدونی
ما هر چی می کشیم
از کسانیه که
محرم و فاطمیه
پیرهن مشکی میپوشن
ریش بلند میکنن
تو دم و دستگاه اهل بیتن
کربلا و راهیان و مشهدشون براهه

ولی خدا گواهه خدا گواهه
یه جو قد یه جو مردونگی تو وجودشون نیست
یه عده ریشوی بی ریشه اند که هنرشون بی آبرو کردن بقیه اس و فخر فروختن با داشته هایی که از خودشون ندارن

که مراسم ها تموم میشه بعدش میشینن پشت سر بقیه حرف میزنن تهمت میزنن غیبت میکنن آبرو میبرن ظلم میکنن ، باهم بودن حلال دوتا جوونو خراب میکنن!

تازه برنامه ریزی کربلاشونم یه جوری میچینن که بقیه جا بمونن!
از این نیت شرم آورشونم خدا خبر داره! خدا خبر داره
همه ی مکر و توطئه هاشون پیش خدا آشکار و بی اثره


+ ب ما می گفتین روضه های سخت گوش ندیم قسی القلب میشیم
شما ب کجا دارید میرید که اینقدر قسی القلب شدین!
که اینقدر بد شدین
که اینقدر ظالم شدین
که اینقدر بی دین شدین تو لباس دین!
که اینقدر خوار شدین پیش خدا
که هر چی کربلا میرین درست نشدین!

 


♡♡

  


هاجر. میگما حکم اینکه آدم بی اجازه از جیب شوورش پول برداره چیه؟

ل.

هاجر. مثلا" وقتی حواسش نیست ورداریم اونم نفهمه

الهام. ااااا هاجر توام

ل.

هاجر. بله منم

الهام. من با همراه بانکش ب حسابم میریزم
بعدم پیامک هاشو پاک میکنم

هاجر. تو دیگه خیلی تیزی خیلی بزی

ل.

هاجر. حکمش چیه؟

ل. خودت چی فکر میکنی؟

هاجر. من فکر میکنم از شیر مادرم حلال تره
نظر تو چیه؟

الهام. منم همینطور فکر میکنم

ل. نه درست نیست

الهام. کجاش ایراد داره

هاجر. بیا پاسخگو باش

ل. عه خب اشکال داره ، چرا پول برمیدارین؟ مگه نفقه تونو نمیدن ؟
حتا اگه ندن هم نباید بی اجازه بردارین
از اعتمادشون نباید سو استفاده بشه

هاجر. آدم باید پول تو جیبش باشه

ل. این راهش نیست

هاجر. اتفاقا همین راهشه

الهام. لایک هاجر

زهرا. اصلا" مرد باید همه پولاشو بده ب زنش بعد زنش بهش پول تو جیبی بده

هاجر. دیگه تخیلی نشو حالا ما ی چیزی گفتیم تو جوگیر نشو
الهام. اولا که شوهرامون ب خودی خود بهمون نفقه نمیدن باید ازشون بزور کشید
لباس هست لوازم آرایشی هست  ، لوازم ارایش که از همه مهم تره

الهام. خودش خودشو لایک میکنه!

الهام. تازه کادوی تولد و سالگرد و روز مرد هم هست
ما پول از کجا بیاریم بریم گدایی

ل . آرایشی رو که نباید بدن

نه ی هنری داشته باشین
یا هنر محبت
یا هنری که باهاش کسب درامد کنین
الهام. ندارم
هنرم داشته باشم مثلا کی میاد از من هنر بخره
زندگی منم خرج داره

ل. اگه آرایش برا شوهرته که خیلی خرج نداره
آرایش بیرونه که هزینه ی بیشتری هم داره

الهام. زود سرت هوو میاره

ل.  نمیخواد نگران ما باشی

هاجر. مردها خیلی پروو هستن باید همیشه جیبشونو خالی کنی تا زبونشونو کوتاه کنی
دارم تجربیات شخصیمو در اختیارت میزارم باشد که رستگار شوی

الهام. ی زنه بودهمش ب فکر شوهرش بود
خوب که شوهره پولش جمع شد رفت هوو اورد سر زنش

الهام چی باید بگم بهت آخه
آدم باید مفهوم اصلی زندگی رو بفهمه
عشق و محبت

همه باهم میگن خا ( ب زبون محلی میشه صدا نده)

منم میگم خا ب خودتون
هاجر. ل
ل. بله

در وا کن مایم!

ل. حالا پول برداشتین از جیب شوهراتون احساس خوشبختی دارین؟

الهام. دقیقا" حس خوبی دارم

هاجر آره خیلی

الهام. تازه هادی میدونه من کش میرم اما نمیدونه چ جوری بهم میگه الهام زنجانی

ل. راس میگه
دو روز دیگه رو دست زنجانی هستی

هاجر و الهام . مفهوم واقعی زندگی چیه؟

ل. عشق و محبت

الهام. وقتی مثل گل توی قسط و بدهی گیر کنی حرف از عشق و محبت میزنی

ل. اتفاقا" این طور مواقع بابد بیشتر عشق و محبت ورزید

هاجر. ب رئیس بانکم از عشق و محبتتون بگو
ب صابخونه و سوپری و سرکوچه و قصابی هم از عشقت بگو گلم

هاجرو تشویق میکنن بقیه

عطیه. دو دقیقه خوابیدما ببین چیکار کردید

ل. هنوزم همش خوابی :|

عطیه. منم پول کش میرم

ل. تو خوب کاری میکنی

عطیه. چرا فرق قائل میشی؟

ل. چون تو یه مهرماهی هستی

عطیه. پس شامل حال توهم میشه

ل. نخیر خدا نکنه
نه کار درستیه نه خوشم میاد از این کار
هم غرور دارم هم اینکه مردها از خانومای پولکی خوششون نمیاد همونطور که خانوما از مردهای خسیس خوششون نمیاد.

هاجر : مردا :| (بووووووق)

در ضمن مرد زندگی من اینگونه نخواهد بود
بسیار منطقی و با شعور و با شخصیته♡
و بسیار فهمیده و مهربون و خوش قلبه ،  هر چقدر داشته باشه برام کم نمیزاره و حواسش ب خواسته هام هست چون عاشقمه♡
چون جدا از هم نیستیم

الهام. اتفاقا هادی اینقدر منو دوس داره
مردها خانومای خوش تیپ دوس دارن
من اگه ی لباس رو خیلی بپوشم پول میده میگه تکراریه برو جدید بخر

ل. اگه بدونه چطور از حسابش پول برمیداری دیگه بهت نمیده
:))
بنظر من در کل باید بی توجه باشی ب پول
چون چیزای مهم تری هست و خوشبختی واقعی چیز دیگه ایه
بعدم هر چقدر داشته باشن خرج میکنن دیگه

الهام . من نمیتونم
تازه ب قول خواهر شوهرم ما شوهر میونیم که پول خرجمون کنن وگرنه خونه بابامون میموندیم

ل. خوهر شوهرت مفهوم واقعی ازدواج رو نمیدونه !

الهام.اکثر مردا دیگه از زنی که توی خرج کردن سفته ب جایی نمیرسن
اونایی که شون خرج میکنن میدونن خرج بیشتری دارن پول بیشتری بدست میارن

زهرا. ل مردا نمیفهمن که خرج نمیکنی ب خاطر اوناست اگه گاهی نمیخری
یا فکر میکنه حدت اینه
یا عادت میکنه که دیگه چیزی نخره برات
و اونوقت وقتی واقعا چیزی لازم داشته باشی یا دوس داشته باشی ، سخت برات میخره

زهرا تشویق میشه.
زهرا. میدونی چرا میرن خرید عروسی
برای اینکه مرد بفهمه زن فقط غذا نمیخواد
چیزای دیگم هست
وگرنه هر کسی اینا رو خونه باباش هم ممکنه داشته باشه خیلی بیشتر
بعد فردا همین که براش اینهمه فداکاری کردی برمیگرده میگه فلانی رو ببین چقدر با کلاسه چقدر خوش لباسه
بعد میگی چرا اینطور گفت و ناراحت میشی از حرفش
دقیقا همینه
ل. تا وقتی قدرت عشق و محبت رو باور نداشته باشین ، بی فایده اس


تکتم. بچه ها من هر چی پول برمیدارم از کارت شوهرم سریع السیر واسش پیامک میره
ازم نمیپرسه چیکار کردی
بهمم ماهیانه پول میده خودش
بهش گفتم کار ب کار پولام نداشته باشه
بعد یادش میره
ل.

تکتم. کلا" یادش میره چقدر بهم پول میده و چیکار میکنم پولا رو ، اینجوریم خیلی خوبه

ل.

تکتم. واسه خودم پس انداز میکنم
خیلی زود میتونم پول جمع کنم

ل. والا ما که خونه ی پدر حتا با اجازه ی خودشونم ،  اکراه داریم سر جیب و کیف بابا و مامان بریم
بعضی وقتا میگن برو پول بردار میگم نه خودت بده

ل. حالا خوبه پس انداز میکنی

تکتم. اره جمع میکنم بقیشم خرج لوازم آرایش

ل. این یکی که رتبه اوله جهانیم
متاسفانه

تکتم. اون روز ی رژ خریدم 40 ت میخواست از خونه بندازم بیرون

ل. باید بیرونت میکرد

هاجر. خب دیگه بسه. برید استراحت کنید
امیدوارم از چالش امروز لذت برده باشید
تا روزی دیگر و چالشی دیگر بدرود

زهرا. دمت گرم خیلی خوب بود هاجر جان

هاجر : قابل نداشت

عطیه. ولی من هنوز نفهمیوم چرا برا من اشکال نداشت
 
ل. چون تو مهری هستی

عطی خب بگو دیگه

ل. خب گفتم دیگه

اصن برا تو هم اشکال داره
خواستم مهربون باشم خودت نخواستی

سمان.همینو میخواستی عطی

عطی اره من باید همرنگ جماعت باشم

عاطفه. بچه ها اسم گروه رو عوض کنین بزارین زنجانی ها


هاجر الی سمان امشب منم تمرین میکنم
اختلاس از جیب شوهر
دعا کنید موفق شم

عطی. حالا ما عامل جداییت نشیم عاطی

عاطفه. حالا کاش چیزی هم تو جیبش باشه
خدا مرگ بده این عابر بانکا رو دادن دس مردم

عطی. ولی عاطی همون یارانه هم کلیه ، من اونو داشتم دست ب اختلاس نمیزدم

عاطفه. نه بابا زود تموم میشه
سهام عدالتم ننوشتم وگرنه اونم بود

هاجر. قبلش ایت الکرسی بخون!

عاطفه. خدا میگه از کمرت بزنه

هاجر. نه تو امتحان کن ببین خدا هم پشتته :))

باشه شب وقتی خوابید اختلاس میکنم
خبرشم میدم!

هاجر. باریک
ب مشکلی برخوردی زنگ بزن!

اون وقت شب اشکال نداره بزنگم؟؟؟

هاجر. نه

عاطفه. امیر ب بودنت پی نبره

هاجر. نه نگران نباش

بخدا زنگ میزنما
اگه بنیامین مچمو گرفت

هاجر. خا بزنگ

عاطفه. وای هاجر یهو تصورت کردم امیر چشم باز کنه تو رو در حالی که دستات تو جیبشه ببینه

هاجر. من خیلی ریلکسم میگم میخوام شلوارتو بشورم عشقم

سمان. نصفه شب هاجر شلوار میشوری
من هنوز تو کف الهامم کثافط با همراه بانک ی میکنه خیلی بروزه عقلش ب کجا رسیده
الهام در اینده اختلاس گر خوبی میشه

هاجر. اره باید بکشیمش تا نرفته کانادا
سمان. اره دقیقا بیا مخشو بزنیم باهاش طرح شراکت بریزیم ما رو هم ببره کانادا

المیرا هم ب بحث اضافه میشه
و خیلی راحت تر از همه اختلاس میکنه!
میگه شوهر من ترانزیت میوه است هیچوقتم حساب پولاشو نداره ،هر وقت بخوام میرن سر جیبش راحت برمیدارم!

از بحث بیرون میام
و ب این فکر میکنم که
هر شب همه ی  فکر و آرزوی من تمآشای توئه♡

 

 

میگن ثروت واقعی پول نیست ، سلامتیه ؛
اما من با تو فهمیدم که یه ثروت واقعی بالاتر از سلامتی هم هست

 
ثروت واقعی چیزیه که :
با بودنش عمیقا" احساس خوشبختی میکنی♡
و با نبودش احساس پوچی مطلق -0-

ثروت واقعی من تویی♡
ثروت واقعی من وجودته و بودنته عزیزم♡
ثروت واقعی من عشق و وفاداری و احساس و لطافت و غیرتت و محبتت هست بهم♡

 


 

آدمی نمی بایست هرگز از توانایی اش در دوست داشتن احساس رضایت کند. باید بداند که هر کجا هست ، تازه در ابتدای راه است.
دل داده و دلدار بایست کامل ، تمام عیار و بی کم و کاست عاشق هم باشند.
عشق کمی تا قسمتی نمی شناسد. عشق یا هست یا نیست. یا عاشق هستیم یا نیستیم.
یا معشوقمان را ب تمامی جهات و از همه لحاظ و علیرغم تمام عیب و نقص هایش دوست داریم ، یا نه.
کسانی که کمی تا قسمتی عاشقند و معشوق شان را تا حدودی دوست دارند ، در حقیقت بهترین بهانه را برای هجران بعد از وصال ، در میان انداخته اند.

نامه های ب خط عشق
نویسنده: احمد تیموری


 

در همه ی انسان ها یک آرزوی بزرگی وجود دارد

و بعضی ها همیشه منتظرند تا یه غول چراغ جادویی را پیدا کنند تا آرزوهای آنها را براورده کند
بعضی ها هم هست میخواهند آرزوهای خود را محقق کنند ولی در ابتدای کارشان با اولین شکست و تحقیر شدن توسط دیگران ، آرزوهای خود را ب فراموشی می سپارند و به دنبال زندگی عادی خود برمی گردند
و عده ای هم مثل شما♡ هستند که تمام شکست ها و تحقیر شدن توسط دیگران رو تحمل می کنند ولی دست از آرزوی خود برنمی دارند و تا محقق کردن آن تلاش می کنند و بالآخره آرزوی خود را ب واقعیت تبدیل می کنند.

♡♡


 

همین که پیرمرد قامت بست و ایستاد ب نماز
پسر بچه ی بازیگوش شروع کرد ب سر و صدا کردن
پیرمرد سر نماز دستشو ت داد و گفت الله اکبر
همه مون میدونستیم که این حرکت ینی بچه بشین سر و صدا نکن
ما بچه بودیم این حرکتو میدیدم همه ساکت می نشستیم اما پسر بچه ی امروزی تا الله اکبر پیرمرد رو شنید گفت ای رهبر♡
:))


همه زدیم زیر خنده آخه پیرمرد مخالف بود با این حرفا
:))

نه پیرمرد کوتاه می اومد از الله اکبر گفتن نه پسر بچه ی شیطون از کامل کردن شعار خخخ

الله اکبر ای رهبر
الله اکبر خمینی رهبر

( از کجا امام خمینی رو میشناسی Oo )

منم همراهیش میکردم و با یه صدای زیر ، زمینه می دادم
مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل

خخخ

پیرمرد که عصبانی شده بود تن تن نمازش رو خوند و هنوز سرو برنگردونده با اون پا دردش پاشد و دوئید دنبال پسر بچه با تسبیحش!

تسبیح هم سلاح محسوب میشده ما نمیدونستیم :))

 
حالا پیرمرد 70 ساله میدوئید
و پسر بچه ی 7 ساله مثل میگ میگ دور پیرمرد می چرخید و شعار میداد :|

هر سه دور بچه یه دور راه رفتن پیرمرد بود خخخ
هر چی تسبیح می چرخوند بش نمیخورد خخخ

آخر سر پیرمرد خسته شد و نشست و گفت
تو چه میفهمی خمینی و ای ینی چه

پسر بچه گفت ینی رهبر

خخخخ
:))))



عشق شادیست ، عشق آزادیست
عشق آغاز آدمی زادیست
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده ست
زایش کهکشان زاینده ست
تپش نبض باغ در دانه ست
در شب پیله رقص پروانه ست
جنبشی در نهفت پرده ی جان
در بن جان زندگی پنهان
زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جآنش به عشق می ارزد

♡♡

 

+ ابتهاج 




♡♡

 


شهداء
اینجا حتا معنای شهادت رو هم دارن خراب میکنن

اینقدر دورو شدن که از شهادت هم واسه پیش بردن هدف شون استفاده میکنن!!

لابد فکر میکنن ما بهم برسیم از شهادت جا میمونیم هه!
این که دیگه ثابت شده اس که شما دلسوز ما نیستید!
و ثابت شده اس که معنای شهادت رو هم نمیدونید!

حالا اگر خیلی نگران عاقبت بخیر شدن ما هستید مثل همیشه!
محض اطلاعتون باید بگم که
ما با هم شهید میشیم
تا شما بعضیا بفهمین که همین که خدا هست کافیه
تا شما بعضیا بفهمین خداوند محبت است ، محبت!

 


راستی
تهمت زدن ب دیگران ، کار درستی نیست

راستی
دورویی در حق دیگران ، کار درستی نیست

راستی
بی آبرو کردن دیگران ، کار درستی نیست

راستی
برملا کردن راز دیگران ، کار درستی نیست 

 

حواست  باشه  نآبرادر !

 

حواسش هست اون بالایی.

 

 

من کسی نیستم
اما
متوهم شماهایی هستین که
هنوز نفهمیدین نمیتونین
رقیب "عزیزمن" باشین
متوهم شمایید شما!

من کسی نیستم
اما
بدبخت شمایید که یه عمره تهمت زدین که بلکه ، بلکه بتونید
رقیب "عزیزمن" باشید!
بدبخت شمایید شما!


+ کسی تهمت میزنه که باور داره کم و کوچیکه.
ممنون که ما رو آگاه کردین ب شخصیت واقعیتون!

ای خداوند، ای خدای انتقام‌ گیرنده‌، قدرتت‌ را نشان‌ بده‌

+ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ٢١
و خدا بر کار خود مسلّط است ، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند .21» سوره ی یوسف

 


 

خوش باش دل ای دل! پس از آن چله‌نشینی
افتاده سر و کار تو با ماه‌جبینی


در سیر الی الله به دنبال تو بودیم
ای گنج روانی که عیان روی زمینی

در خَلق تو آمیخته شد آینه با آب
حیف از تو که با هر کس و ناکس بنشینی

تمثیل غم عشق تو با قلب ظریفم
یک باغ انار است و یکی کاسه‌ی چینی

لبخند تو با اخم تو زیباست که چون سیب
شیرینی و با ترشی دل‌خواه عجینی

 

+ شاعر : بدیع


تو مسیر کربلا ،
روی ویلچر نشستن
و دستتون ب هیچ جا نرسیدن
و ناتوانی ،
جواب منصفانه ایه بعد این همه آزار با نام حسین علیه السلام و کربلا !
جواب منصفانه ایه بعد این همه تهمت و ظلم و ریا کاری!

بازم فخر بفروشید.
ادامه بدید.
بازم تهمت بزنید.

ادامه بدید.

 
+ حواسش هست اون بالایی
با هر چی که باهاش فخر فروختید ، تاوان پس میدین!

هر جور که تهمت زدین ، خوار میشین!

 


 

امروز تولد توئه محمدابراهیم
ولی تو به من عیدی دادی :)

ممنونم.
از هدیه ای که از سرزمینت برام فرستادی خیلی خیلی ممنونم. :)
و ممنونترم که همراه هدیه ات عشق و مهر و محبت بین ما رو زیادترترترتر کردی♡
:)

خیلی مردی.
:)

+ راستی تو چقدر عاشق بودی محمدابراهیم که خدا واسطه ات قرار میده برای دل های عاشق هم :)

ممنونم برای لبخند عزیزم که همه ی منه♡
که دلم بی نهایت تنگشه♡

96/1/12


 

عاشق وجودتم عزیزم♡

نه پول های تو جیبت!

 

اینو ب همه کسانی که میخوان از این طریق
توانایی ها و مردونگی تو رو
و احساس 
من رو بهت
زیر سوال ببرن ،
بگو.

 

+ وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ اَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ٧١
مردان و ن با ایمان دوست و یار یکدیگرند ؛ همواره به کارهاى شایسته فرمان مى‏دهند و از کارهاى زشت و ناپسند بازمى‏دارند ، و نماز را برپا مى‏کنند ، و زکات مى‏پردازند ، و از خدا و پیامبرش اطاعت مى‏نمایند ؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار مى‏دهد ؛

زیرا خدا تواناى شکست‏ناپذیر و حکیم است .

71»  سوره ی توبه

 ♡♡

 


 

ما پیروز میشیم و پیروزی مونو باهم جشن می گیریم

♡♡

 

برو بکارِ خود ای واعظ این چه فریاد است
مرا فتاده دل از ره تو را چه افتاد است
میانِ او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه ای است که هیچ آفریده مگشاد است

برو به کار خودت ای واعظ ،

به من نصیحت کردن و سرم داد زدن برای چیست؟

من دلباخته ام

و این دل من است که از نظم و انتظام خارج شده یعنی حال عادی و

طبیعی خود را از دست داده است.

به تو چه رسیده است که این همه ملامتم می کنی و فریاد به سرم می زنی؟

از عاشقی و رسوایی من به تو چه زیانی می رسد و از این کار چه زحمتی به تو می رسد؟


میان او که حق تعالی آن را از هیچ آفریده است مسئله ای مشکل است که

هیج مخلوقی از خلائق آن را فتح نکرده است.

* خواجه حافظ شیرازی
 

 

پروردگار عزیزمون این جهان و همه چیز موجود در اون رو سیستماتیک خلق کرده با عملکردی کاملا" منظم. درسته که بگم از اول خلقت خدا اولین و آخرین تکنسین بوده با تمآمی امکانات
امان از سرمایه داری خدا :)

هدف بیان این مطلب ، شناخت فیدبک های زندگی هست ؛
فیدبک ب معنی باز خورد ، پس خورد ، و یا خود تنظیمی می باشد. فیدبک در تمامی علوم کاربرد و وجود داره ؛

مثلا" بدن انسان دارای دو نوع فیدبک مثبت و منفی می باشد. که عملکرد فیدبک منفی مثل کارکرد انسولین برای تنظیم قندخون میمونه که مفیده ،
و فیدبک مثبت که خطرناکه و به عنوان دور مرگ ازش یاد میشه و باعث مرگ میشه. البته فیدبک مثبت همیشه هم مضر نیست و گاهی برای فعالیت های انفجاری در بدن ضروری نیز به نظر می رسد.

در علم الکترونیک ، فیدبک ب معنی برگشت مقداری از سیگنال خروجی سیستم ب ورودی آن ، برای کنترل کردن بهتر سیستم است.

دو نوع سیستم فیدبک در الکترونیک رو مثال میزنم و اون رو با مطلبی که مد نظره مقایسه میکنم.

Open Loop  سیستم حلقه باز
Closed Loop سیستم حلقه بسته

مثال ساده ای از عملکرد فیدبک حلقه باز در زندگی روزمره ، ماشین لباس شویی است که براساس زمانی که ما به ماشین میدیم لباس ها رو میشوره و خشک میکنه و تحویل میده و اصلا" به تمیز و یا کثیف بودن لباس ها کاری نداره. در یک سیستم حلقه باز وقتی کار انجام شد سیستم ب حال خود رها می شود.

مثل این میمونه که شما ب عنوان ی موجود سیستماتیک ، تا اندازه ای که خدا بهتون زمان داده روزگارتون رو بگذرونین حالا به هر شکلی و نتیجه ی اعمال تون هم براتون مهم نباشه!

و مثال ساده ای از عملکرد فیدبک حلقه بسته شناور کولر است. و یا عملکرد یخچال است ،که کیفیت و کمیت مهمه و در همه حال سیستم درگیر هست.
وقتی شناور درست عمل کنه کولر خنک میکنه
وقتی یخچال عملکردش درست باشه مواد غذایی داخلش خراب نمیشه.

کلا" هدف از علم کنترل اینه که بتونیم رفتار خروجی یک سیستم رو مطابق دلخواه خود در آوریم و برای این کار یعنی پایدار کردن یک سیستم ، باید از سیستم حلقه بسته با فیدبک منفی استفاده کنیم.
با کنترل کننده حلقه باز نمی توان سیستمی را پایدار کرد چون در این روش خروجی واقعی اندازه گیری نمی شود.

در سیستم حلقه بسته خروجی اثر مستقیم میگذاره روی ورودی و ب اصطلاح فیدبک داریم.
در واقع خروجی ورودی رو دنبال میکنه و همین باعث پایداری سیستم می شود و فیدبک منفی پاسخ های پایدار مدار رو تولید میکنه، پایداری رو تقویت و پهنای باند عملیات رو افزایش میده.

برای مثال اگه کسی از شما انتقاد کنه یا فیدبک یا بازخورد منفی ای رو در مورد چیزی بهتون بگه، در مورد خودتون احساس ناراحتی میکنین و از اینرو باعث میشه که انرژیتون کم بشه و کمتر احساس مثبتی داشته باشین.


انتقاد و سرزنش های دیگران درسته که ی جور فیدبک منفیه و در ابتدا انرژی مونو کاهش میده اما یکم که بگذره و مسلط بشیم ب موقعیت می بینیم که سیستم پایدارتری شدیم با پهنای باند و ظرفیت بیشتر ، و در نتیجه عملکرد بهتری هم داریم ؛

در طراحی سیستم های کنترل دو هدف اصلی داریم
پایداری سیستم
کارایی سیستم
سرعت پاسخ
حذف اثر اغتشاش
دنبال کردن ورودی مبنا

(یه پارامتر هم ب نام نویز وجود داره، که خطای اندازه گیری است و معمولا" در خروجی ظاهر می شود یک ماهیت تصادفیه)

در دین اسلام هم فیدبک داریم
در روایات مختلف هست که به حساب خود رسیدگی کنیم ، مثلا" شب که میشه کارهای که در طول روز انجام دادیم رو ، مرور کنیم ؛ اگر کار خوبی بوده خداروشکر بگیم اگر نه استغفار کنیم.
بنظر این یه نوع فیدبک در دین اسلام هست
که با عمل بهش میتونیم خودمون سیستم وجودی مونو پایدار کنیم ؛

حالا اگر انسان رو یک سیستم در نظر بگیریم
شما دوست دارین چه نوع سیستمی باشین؟

یه سیستم ساده ی ناپایدار که کیفیت و کمیتش مهم نیست و تلاش برای پایدار بودن روی پارامترهای اسلام رو نداره ، یا یه سیستم که با فیدبکی هایی که اسلام گفته ، میتونه همیشه پایدار و مانا باشه؟

+ مراقب اغتشاشات و نویز های زندگی مون باشیم
و مشکلات باعث نشه که خسته شیم از دنبال کردن ورودی مبنا(= ارزش ها و خوبی های خدادادی مون)

+ الهی شکر ما منبع اغتشاشات و نویز های لحظاتمونو شناختیم!
و چیزی سیستم وجودمونو بهم نمیریزه
و از خدا دورمون نمیکنه.


+ منبع : نت ، جزوات درسی ، لحظات زندگی

 


 

شهید گمنام سلامسلام
یادته این آیات رو؟
که چطور روح رو برگردوند ب تنم
خودت میدونی من از تو و این آیات زنده چی میخوام
مچکرم که انجامش میدی که انجامش دادی



و من تو را ( برای مقام رسالت) برگزیدم ؛
اکنون ب آنچه ( بر تو ) وحی می شود ، گوش فرا ده.
منم خداوند یگانه ؛ معبودی جز من نیست ؛
مرا پرستش کن ، و نماز را براب یاد من بپادار.

ب یقین قیامت خواهد آمد ؛
می خواهم آن را پنهان کنم تا هرکس در برابر سعی و کوشش خود ، جزا داده شود.
پس مبادا کسی که ب آن ایمان ندارد و از هوس های خود پیروی می کند ، تو را از آن باز دارد ؛ که هلاک خواهی شد!

و آن چیست در دست راست تو ای موسی؟!
گفت این عصای من است ؛ بر آن تکیه می کنم ،
برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می ریزم ؛
و من در آن منافع دیگری نیز دارم.
گفت ای موسی! آن را بیفکن.
پس موسی آن ( عصا ) را افکند و ناگهان اژده هایی شد که ب هر سو می شتافت.
گفت آن را بگیر و نترس ، ب زودی ب صورت اولش باز می گردانیم.
و دستت را ب گریبانت فرو ببر ، تا سفید و بی عیب بیرون آید ؛            این معجزه ی دیگری ( از سوی خداوند) است.
تا ( ب این صورت ) از نشانه های خویش ب تو نشان دهیم.

( اینک) ب سوی فرعون برو ، که او طغیان کرده است.
( موسی) گفت :
پروردگارا!
سینه ام را گشاده کن
و کارم را برایم آسان گردان
و گره از زبانم بگشای
تا سخن مرا بفهمند
و وزیری از خاندانم برای من قرار ده ،برادرم هارون را ،
با او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک ساز ،
تا تو را بسیار تسبیح گوییم و تو را بسیار یاد کنیم
چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای
 
فرمود : ای موسی ، خواسته ات ب تو داده شد
و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساخته بودیم
♡♡

* قرآن الکریم - آیات 13 تا 37 سوره ی طه


 

نتیجه ی زحماتت هر چی که باشه برام ارزشمنده و  ازت متشکرم♡

و ب خاطر زحماتت و سرسختیت توی مشکلات و درستکاری و شرافتت

همیشه بهت افتخار میکنم بی نهایت♡

کنارت در آسایش کاملم♡

خیالت راحت♡

+ کسی نمیتونه قلب و روح و احساس و ذهن و وجود

و هوش و توانایی ها و استعدادهات رو

محدود کنه


 

سلام شهید آقائی بومه

ممنونم که حواستون هست ب ما

خیلی خیلی

ناامیدی داشت می اومد ب ذهنم که 

یهو ب ذهنم آوردی که

شهیدی که با گفتن نام اباعبدالله شهید میشه 

تشنه نیست 

تشنه بودی اما ب خاطر ما

ب خاطر ما آب خواستی

وگرنه که شما ب اربابتون اقتدا کردین.

ممنونم بی نهایت ممنونم

که یادم آوردین ب خاطر ما احراز هویت شدین

ب خاطر ما

حیرت انگیزه

مچکرم و التماس دعا 

♡♡


ببخشید که اینو میگم پیامبر مهربونمون
میگم چون گفتن شما حواستون هست ب ما

وقتی از خوبی های شما میگن متحیر میشم از لطافت و خوبی و مهربونی تون.
و اشک تو چشمام میدوئه

اگه اسلامی که شما پیامبرشی اینقدر خوب و مهربون و شیرینه ، 
پس اسم چیزی که ما این روزها داریم تجربه می کنیم چیه پیامبر مهربون ما ؟!!!

یه عمره زخم خورده ی مسلمون های شماییم!

 
این کاریه که مسلمون های شما با ما کردن!


 

بسیجی عاشق کربلا است 

و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها

و نامی است در میان نامها ،

نه ،

کربلا حرم حق است

و هیچکس را جز یاران امام حسین علیه السلام

راهی ب سوی حقیقت نیست

کربلا ما را نیز در خیل کربلائیان بپذیر

* شهید سید مرتضی آوینی

 


 

 مهدی زین‌الدین در سال ۱۳۳۸ در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود.

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او در اوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک می‌کرد و به عنوان یک فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد.

مهدی در دوران تحصیلات متوسطه به لحاظ زمینه‌هایی که داشت با مسائل ی و مذهبی آشنا و در این مدت روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید محراب آیت‌الله مدنی (ره) سیراب می‌نمود.

به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌کرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست. در مسیر مبارزات ی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید شد. این امر باعث شد تا مهدی که خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل کند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بر دوش کشد.

در ادامه مبارزات ی دوران دبیرستان، کینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا کرد و زمانی که حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. مهدی زین‌الدین به عضویت این حزب درنیامد و با سوابقی که از او داشتند از دبیرستان اخراجش کردند.
به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به تجربی موفق به اخذ دیپلم گردید و در کنکور سال 1356 شرکت کرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد.

این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.

پس از مدتی پدرش از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام که مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایر اعضای خانواده، از خرم‌آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست.

ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد. در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (که همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق ی، در خنثی کردن حرکتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهکهای آمریکایی نقش به سزایی داشت.

با آغاز جنگ تحمیلی، مهدی زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه کفار بعثی پرداخت. پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.

در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌ تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌کرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر لشکریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.

دلاور رزمنده مهدی زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و به خاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - که بعدها به لشکر تبدیل شد - انتخاب گردید.

در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شکن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت وی به لشکر تبدیل شد. لشکر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شکن و به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کننده‌ای را برعهده داشت.

از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.

مهدی زین‌الدین در کنار تلاش بی‌وقفه، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهه‌های نبرد، مکانی مقدس است و انسان دراین مکان، به خدا تقرب پیدا می‌کند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌کرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند. او همواره سعی می‌کرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید می‌نمود که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت. به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود.

با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌کرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر سرکشی می‌نمود و مشکلات آنان را رسیدگی و پیگیری می‌کرد. همواره به برادران سفارش می‌کرد که نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.

شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌نمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌کرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه نکند.

می‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یک جان که سهل است، ای کاش صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌کردیم. او در سخت ‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها کرد. حفظ اموال بیت‌المال برای شهید زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت: در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم.

در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌کرد. او خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش می‌کرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.

برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی می‌توان یافت. او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار می‌کرد:

ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.

او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامی‌اش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.

مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشکر به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها باشند. می‌گفت:

من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.

او یکی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت کرده بود.

سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی کل سپاه درباره او می‌گوید: شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود که هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.

در آبان سال 1363 مهدی زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم.

موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.

فرمانده محبوب بسیجی‌ها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.

 

۴۸ ساعت قبل از شهادت مهدی زین‌الدین با ماشینی که به دستور وی از لجستیک لشکر به بنده واگذار شده بود با شهید زین الدین به مقر لشکر در سردشت آمدیم و شب خاطره‌انگیزی را با هم سپری کردیم؛ فردای آن شب شهید زین‌الدین از بنده کلید ماشین را خواست؛ بنده به شهید زین‌الدین گفتم این ماشین هم مثل موتور شهید همت در جزیره مجنون نشود».

وی به ماجرای موتور شهید همت اشاره کرد و گفت: در جزیره مجنون یک موتور داشتم و آن‌ را در اختیار هیچ کسی قرار نمی‌دادم؛ هر کسی که پیش شهید زین‌الدین می‌رفت تا وی وساطت کند که موتور را به او دهم، نتیجه‌ای نداشت؛ شرایط به همین منوال سپری ‌شد تا اینکه در عملیات خیبر در جزیره مجنون متوجه شدم که موتور نیست ، به سرعت پیش شهید زین‌الدین رفتم و جریان را با او در میان گذاشتم شهید زین‌الدین به من گفت نگران نباش، حاج همت به موتور احتیاج داشت، به همین دلیل از من خواست که آن موتور را به او دهم و من هم نتوانستم حرفش را رد کنم و موتور را به او دادم» ولی بعد از چند ساعت متوجه شدیم که حاج همت بر اثر اصابت خمپاره‌ روی موتور به شهادت رسیده است.

با درخواست شهید زین‌الدین کلید ماشین را به وی دادم و خودم به مهاباد آمدم، نصف شب یکی از بچه‌های شاهرود خوابی دیده بود که رژیم بعث لشکر را بمباران کرده است و همه بچه‌ها ایستاده‌اند و قلب‌هایشان آتش گرفته است.

صبح آن روز به سراغ یکی از بچه‌هایی که تعبیر خواب می‌دانست، رفتیم و او گفت قرار است بلایی به سر لشکر بیاید، بروید صدقه جمع کنید و دعای رفع بلا را بخوانید»؛ کمتر از چند ساعت متوجه شدیم که شهید زین الدین و برادرش مجید در همان ماشینی که ۲ روز قبل از بنده تقاضا کرده بودند به شهادت رسیدند و خبر شهادت مهدی زین‌الدین تمام قلب‌ها را آتش زد و خواب آن رزمنده تعبیر شد.

+ منبع : همشهری آنلاین

 


 

تو روضه نشستم بودم با دلتنگی و بی قراری برات♡
داشتم با مهربان ارباب با حضرت مادر حرف میزدم تو دلم
حواسم ب روضه خون نبود تا اینکه رسید ب این جمله

قول اهل بیت علیه السلام ، قوله
زیرش نمیزنن وقتی یه قولی بدن عمل میکنن!

ناخودآگاه یاد حرفتون افتادم مهربان ارباب قشنگمون
گفتی ما خواسته ی تو رو دادیم
ما خواسته ی تو رو دادیم

+ مچکرم حضرت زهراء سلام الله علیها مادر ما
+ مچکرم مهربان اربابمون حسین علیه السلام
+ ممنونم کریم اهل بیت علیه السلام
♡♡

 
+ حضرت مادر سلام الله علیها ایام ، تسلیت.


 

داشتم غصه میخوردم هوا سرد شده اگه سرما خورده باشی چی؟
با خودم و خدا فکر میکردم که چیکا میکنی

مادرم کتاب که میخونه مطالب جالبشو بلند میگه
تو اتاق نشسته بودم که صداش اومد که چه جالب ببینین بچه ها چقدر سرما خوردگی خوبه

گوش هام تیز شد و پرسیدم چی؟؟

گفت که اینجا نوشته روایت از امام صادق علیه السلام هست که
دو تا رگ هست توی سر انسان که اگه حرکت کنه باعث بیماری خوره و پیسی میشه

سرما خورگی باعث میشه رگی که باعث خوره میشه حرکت نکنه
و جوش زدن بدن باعث میشه از پیسی جلوگیری بشه

امام فرمودن که شکر خدا بگین و برای بهبود سرما خوردگی از دارو استفاده نکنین
:]♡

 


 

کاراموزی
مخابرات ، واحد OMC

مسئول کاراموزی داره مبحث دورشوال(خطوط پر ظرفیت) ، رو توضیح میده و مثال این مبحث خطوط به کار رفته توی بیمارستان ها و ادارات هست که با یه خط تلفن با چند بخش میتونن ارتباط برقرار کنن.

میپرسم که اینجا هم استفاده می کنید از این قابلیت؟

مسئول لبخند کجی ب نشانه تعجب میزنن و میگن اینجا مخابراته! 
دلیلی نداره ما از دورشوال استفاده کنیم
برای همه اتاق ها و کارکنان ، خط جدا داریم!
بعضی اتاق ها هم چند تا خط داریم!

مسئول omc دارن مبحث چگونگی ارتباط بین مشترکین رو توضیح میدن که میپرسم مبحث قبض ها رو هم توضیح میدین چطور محاسبه میشه و کارکنان اینجا چطور قبض هاشونو پرداخت میکنن؟!

ایشونم با لبخند کجی میزنن و میگن قبض برای کارکنان اینجا؟ معنا نداره که! چیو پرداخت کنن خودشون کارمند مخابراتن!
یادمه گفتن حتا در مورد قبض های موبایل هم همینطور!


پایان دوره کاراموزی
همه ی توضیحات و سیم کشی ها روی کاغذ اجرا کردم
گفتن عالیه

گزارشمم تایپ شده دادم و نگاه کردن
پس مطلب دورشوال کجاست چرا ننوشتی؟

- دیدم برای شما کاربردی نداره ، ننوشتم!!

برگمو امضا میکنن و جواب حق گویی مو میدن!
2 نمره ازم کم میکنن و نمره بیستم میشه 18
میگم چرا 18؟
چون مبحث مهم دورشوال رو ننوشتی!


برگمو میگیرم و میگم ممنون!
و میام از اتاق بیرون
سرمو بالا میگیرم و لبخند میزنم از ته دل
آخه حرف_ حق زدن خیلی شیرینه

امتحان کنید.


 

قالت فاطمة اهراء سلام الله علیها :

روحی لروحک الفداء
و نفسی لنفسک الوقاء
یا أبا الحسن ان کنت فی خیر کنت معک
و ان کنت فی شر کنت معک

جانم فدای جان تو باد
و هستیم سپر هستی تو باد


ای اباالحسن،


در خوبیها همراه با توام
و در سختیها نیز در کنار تو



* نهج الحیاة، ص 147، ح 75؛
الکوکب الدری، ج 1، ص 196 

 


 

میگن نباید ب شما سوء ظن داشته باشیم مهربان اربابم
میگن تو مسیر شما میایم جز خوبی و مهربونی فکر نکنیم چون شما کسی هستی که


سرزنش نمیکنی
که گذشته ب رو نمیاری
که کسی رو شرمنده نمیکنی

میگن خیلی ها فقط برا گرفتن حاجت اومدن تو دم و دستگاه شما اما شدن سرباز شما و شما شدی فرمانده شون

هزار و چند صد سال پیش
شما رو حسین فاطمه ، پشت سر گذاشتن که ب دنیا برسن
ولی هیچ اثری از کسانی که شما رو که حق مطلق بودین و پشت سر گذاشتنتون نیست چون
همیشه حق ماندگاره و همیشه حق پیروزه و همیشه حق سربلنده

با همه ی خوبی های شما مهربان ارباب قشنگمون ،
زیر خیمه و پرچم شما ب ما خیلی بد شده و میشه

نمیدونم و نمیخوامم بدونم چرا مسیری رو که اسراء طی کردن تا اربعین ب شما رسیدن ، مسیری که حضرت زینب سلام الله علیها اومد تا ب شما برسه مهربان ارباب ،
مسیری که باید راه شناخت باشه مسیر معرفت باشه چراغ راه باشه ، مسیر محبت باشه ، مسیر شعور و فرهنگ باشه ،
میشه مسیری برای غرور و و فخر فروشیه بعضیا
بعضی هایی که راه رفتنشون رو زمین خدا و این مسیر رو هم از خودشون ندارن هیچی از خودشون ندارن
و با ی اشاره تو همین راهی که فخرشو فروختن ، ناتوان میشن از همه چی!


مهربان اربابم
من دیگه دل کندم از کربلات
و از هر چیزی که با اسم شما فخر فروخته شه بهمون ، 
همه ی لحظاتمونو خراب میکنن با نام شما !
دیگه بدتر از این چیزی نیست

فقط ی چیز میدونم
اینکه دوستت دارم مهربان ارباب بی هیچ انتظار

ب حق اون لحظه که خواهرت نشسته بود تو قتلگاه داشت برات درد دل میکرد و شاید روضه ی مادر هم میگفت :
داداش حسن میگفت ی نانجیب
دور از چشم پدرم
شد سد راه مادرم
یه جوری زد که مادرم
افتاد روی زمین.

ب حق ناحق شده ی این لحظه که میدونم چقدر براتون سخته
 
هر کس که ب عمد و آگاهی میخواد سد راه ما بشه
جوابش با خودت آقا
جوابش با خودت آقا.

+ اینا رو نوشتم که پست بزارم
که روایتی رو ب گوشم رسوندی مهرباب اربابمون

که بالاتر از اراده ی خدا نیست
که اگر خدا نخواست زیارت من بیاین
اما ب جاش برای افرادی که قسمتشون نشد
محبت بیشتر ما اهل بیت علیه السلام رو تو دلشون قرار داده
و وقتی از حرمم دور هستن ، شیرینی زیارتم رو خدا تو دلشون قرار میده و نشونه اش اینه که هر لحظه یاد حرمم هستن

+ ممنونم که حواستون هست مهربان ارباب :)
حتا از فکر ما آگاه هستین مهربان اربابمون حسین علیه السلام ممنونم


 

♡♡

 

 


 

امام صادق(ع): همانا بنده مومنی درباره حاجتی خدای خود را خوانده و دعا می‌کند در آن حال خداوند عزّوجلّ به فرشتگان گوید حاجت او را دیگرتر برآورید چون مشتاق شنیدن صدای دعای او هستم و در روز قیامت خدای عزّوجلّ به آن بنده خواهد گفت: بنده من دعا کردی و من برآوردن حاجت تو را مدتی به تأخیر انداختم و ثواب دیر برآوردن حاجتت الان چنین و چنان خواهد و درباره فلان مطلب دعا کردی باز هم دعایت را دیر مستجاب کردم و اکنون به عوض دیر مستجاب شدن دعایت مزد و پاداش فراوانی خواهم داد.

 


 

 

کارگاه الکترونیک صنعتی
استاد برگه های امتحان رو پخش میکنه

بچه ها یه نگاه به برگه میکنن و یه نگاه به هم دیگه
سخت بود
اکثر بچه ها بلد نبودن
منم کامل بلد نبودم

چند دقه بعد اکثر بچه ها دارن تقلب میکنن هر طرفمو نگاه میکنم همین وضعه
چند دقیقه ای رو تحمل کردم و بعد
بلند شدم و برگه مو سفید دادم به استاد!

استاد یه نگاه کرد و گفت چرا سفیده!
گفتم نمیخوام بنویسم استاد
وقتی که اکثر کلاس دارن تقلب میکنن!

چند لحظه متعجب نگاه کرد
و بعد گفت بنویس دختر
امتحان 6 نمره است

گفتم نه استاد ممنون
و اومدم از کلاس بیرون

بچه ها داشتن می خندیدن بهم
و به کارشون ادامه می دادن شاید

منم سرمو بالا گرفتم
و لبخند زدم محکم
:)

                             + واسه این چیزای کوچیک زیر بار
زور نرفتم
                           واسه همه ی زندگیم هم زیر بار
ظلم تون نمیرم!

 


 

دنیا محل قرار نیست

وقتی از بالا ب زندگی نگاه میکنی
انگار یه دست هی بالا و پایین میبرتت
تا گوهر وجودت نمایان بشه آبدیده بشه
تا خوبی از بدی متمایز بشه
تا حق از باطل جدا بشه

وقتی بالاییم مغرور نباشیم
وقتی پایینیم ناامید نباشیم

  


یادته شهید مهدی زین الدین؟

داشتن استخر و سالن  "و" رو میساختن کنار این "پ"
تو دلم گفتم کاش عزیزم بیاد اینجا
چه خوبه این امکاناتو داره اینجا ، میتونه استفاده کنه عزیزم و خیالم از این بابت هم راحت باشه♡

یادته شهید مهدی زین الدین؟
من فقط ی دختر عاشق و دلتنگ و غمزده بودم که ب
همه چی فقط با عشق و دلتنگی و حسرت نگاه میکردم
و اشک می ریختم
و آه می کشیدم
با همه ی وجودم

فرمانده
حالا داری همه ی ای کاش هامو جواب میدی
حالا داری همه ی احساس پاک بین ما رو مدد میدی
حالا نه ، خیلی وقته که خواستمونو دادی
حالا نه یه عمره که دارین میگین با ما هستین شهداء
و مثل همیشه نگاهت و لبخندت مطمئنه

میشه بگی چطور تشکر کنیم ازت آقا مهدی زین الدین؟

حتما" بگو
ممنونیم بابت همه چی 

♡♡

 


 

برای اولین بار پامو گذاشتم تو حرم سید الشهداء
حس پا گذاشتن رو فرش های حرم و عطر حرم اینقدر زنده بود برام که.
رسیدم ب شش گوشه
نشستم و شروع کردم ب گریه کردن
اینقدر صدات زدم پیش مهربان ارباب
اینقدر صدات زدم و گریه کردم که بیهوش شدم توی شش گوشه

مهربان ارباب
گفت بلند شو دختر
بلند شو ما خواسته ی تو رو دادیم
ما خواسته ی تو رو دادیم

دو بار و با تاکید گفتن

ما خواسته ی تو رو دادیم


پاشدم و کمی اونطرف از ضریح ایستادم و نماز خوندم ب نیت هر دومون

+با نگاه شما مهربان ارباب ما
آخرش همه چی خوب تموم میشه
ممنونم بابت همه چی مهربان ارباب قشنگمون

♡♡


96/6/16

 


 

من ازت حاجتمو میگیرم


از تو که از یه جهان آزادی

مهربان ارباب

 


 

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان

 

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

 

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود

 

روح او از همه دل کنده، به او دل بسته

بر تنش دست یدالله حمایل بسته

 

بی خود از خود، به خدا با دل و جان می‌آمد

زیر شمشیر غمش رقص کنان می‌آمد

 

یا علی گفت که بر پا بکند م را

آمده باز هم از جا بکند خیبر را

 

آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را

معنی جملۀ در پوست نگنجیدن را

 

بی امان دور خدا مرد جوان می‌چرخید

زیرپایش همۀ و مکان می‌چرخید

 

بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد

رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

 

آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه

گفت: لاحول ولاقوه الابالله

 

مست از کام پدر، زادۀ لیلا، مجنون

به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

 

آه در مثنوی‌ام آینه حیرت زده است

بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

 

رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی

پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی

 

نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد

به تماشای نبرد تو خداوند آمد

 

با همان حکم که قرآن خدا جان من است

آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است

 

ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست

دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

 

آه آیینه در آیینه عجب تصویری

داری از دست خودت جام بلا می‌گیری

 

زخم‌ها با تو چه کردند؟ جوان‌تر شده‌ای

به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده‌ای

 

پدرت آمده در سینه تلاطم دارد

از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

 

غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا

آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا

 

گوش کن خواهرم از سمت حرم می‌آید

با فغان پسرم وا پسرم می‌آید

 

!باز هم عطر گل یاس به گیسو داری

ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟

 

!کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است

یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟

 

!مثل آیینۀ در خاک مکدر شده‌ای

چشم من تار شده؟ یا تو مکرر شده‌ای؟

 

من تو را در همۀ کرب و بلا می‌بینم

هر کجا می‌نگرم جسم تو را می‌بینم

 

ارباْ اربا شده چون برگ خزان می‌ریزی

کاش می‌شد که تو با معجزه‌ای برخیزی

 

مانده‌ام خیره به جسمت که چه راهی دارم

باید انگار تو را بین عبا بگذارم

 

باید انگار تو را بین عبایم ببرم

تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم.

شاعر : برقعی 


وقت م.
مادر خلقت که وارد میشن.
از خدا تقاضا میکنند که یک بار لحظه ی شهید شدن حسین شان را ببینند.
می بینند و بیهوش میشن.
حضرت مادر رو کمک می کنند و ازشون میخوان که وارد بهشت بشن.

مادر شفاعتشون رو میگن.
میگن من دوست دارم دوستداران حسینم را و دوست_ دوستداران حسینم را.
و هر کس که در راه حسینم قدمی برداشته.

 
منه حقیر از شما میپرسم حضرت مآدر
با ماهایی که با اسم حسین شما
حسینی که زمینی که قرار بود خونش توش ریخته بشه رو هم خرید قبل از وارد شدن
تمام خاک کربلا رو خرید
با ماهایی که با اسم حسین شما
ب هم ضربه میزنیم
ب هم ظلم می کنیم
آبروی همو میریزیم
ب هم تهمت میزنیم
دل همو میسوزونیم
فخر میفروشیم
ظلم میکنیم
ظلم میکنیم
و همه ی اینها با نام حسین شما ،حسین مهربان و حق شناس شما ؛
با ماها چیکار می کنید واقعا".؟
با این همه حق الناس تا کجا می تونیم پیش بریم مگه؟

آخرش گرفتار میشیم
هر چند گرفتاری هم از لطف خداست.

که برگردیم ب سمتش


 

 

گاه مجنونم و گهی لیلا

گاه خورشید و گاه آیینه

روبروی همیم در همه جا

ای طلوع همیشه ی قلبم

با تو خورشید عالمینم من

تو حسینی ولی گهی زینب

گاه زینب گهی حسینم من

وقت سجاده وقت نافله ها

لبمان نذر نام یکدیگر

دو کبوتر  در این حوالی عشق

بر سر پشت بام یکدیگر

من و تو آیه های تقدیریم

من و تو همدلیم و همدردیم

خواب بر چشممان نمی آمد

تا که بر هم دعا نمی کردیم

دل ندارم تو را نظاره کنم

در غروبی که بی حبیب شدی

تکیه بر نیزه ی شکسته زدی

این همه بی کس و غریب شدی

کاش اینجا اجازه می دادی

تا برای تو چاره می کردم

این گریبان اشتیاقم را

پیش چشمت پاره می کردم

 


  

نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که می آمد صدای ناله های پنج تن از من

از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو جدا کردند تن از من

میان معرکه هم زخم هم جان باختن از تو
میان خیمه ها هم سوختن هم ساختن از من

دلم خوش بود با پیراهنت آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من

غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من

ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من

از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست
طنین تیشهء پیغمبران بت شکن از من

منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن  از من

 شاعر : برقعی


مهربان اربابم

روضه خوان میگفت

بدتر از حر کسی نبود که آب را راه را ب روی شما بست

اما میگویم و میدانم که می دانید 

در این تاریخ بدتر از حر

هم وجود دارد

آن هم کسانی که با اسم شما با نام شما

با کربلای شما

و با هر توفیقی از جانب شما که دست شماست نه آنها

با همه ی اینا دل میسوزانند و میسوزانند و 

باعث دین زدگی میشوند.

اینها هزار بار بدتر از حر هستن.

اینقدر که من دیگر دلم کربلا هم نمی خواهد.


از امام حسن علیه السلام پرسیدن :

فاصله ی بین حق و باطل چقدره
آقا گفتن فاصله ی بین حق و باطل ب اندازه ی 4 انگشت فاصله ی بین چشم و گوش هست

یه بنده اشتباهی میکنه و پیش خدا معذرت میخواد خدا میبخشه ، ما و شما قاضی دادگاه الهی نیستیم

هرکس پیش پیامبر صل الله علیه و آله میرفت که مسلمون بشه ، ایشون ازش نمیپرسیدن قبل این چه کارهایی کردی ، کاوش در زندگی منفی و اشتباهات دیگران نداشت چون اسلام این رو نمیپسنده و لازم هم نمیدونه.

حر وقتی اومد پیش امام حسین علی السلام
گفت آیا توبه من قبوله
آقا گفت سرتو بالا بگیر حر
خدا تو رو بزرگ میدونه

کاوش در زندگی منفی و اشتباهات دیگران حرامه
و خدا خوشش نمیاد حتا در خیالتون گمان بد ببرین ب بنده هاش
نه در خیالتون نه در چشم و گوش و زبانتون حق گمان بد بردن ب بنده ی خدا رو ندارین.

یکم فکر کنیم ب کارامون
چه نشونی داریم از اسلام و مسلمونی؟


هر دلی حق داره از دست ما ، راحت باشه.

دل نسوزونیم.

دل نسوزونیم.


 

یازهراء سلام الله علیها مدد

یا کریم اهل بیت مدد

 

مناجات

دریافت

**

السلام علیک یا مسلم بن العقیل علیه السلام

دل و باور و تیغ او با حسین است

در آیین او دین و دنیا حسین است

 


حسین

اشک از ما و شور از تو

سیاهی از ما و نور از تو

**

 

زنده شد دلم ب عشق تو

کشته ی بین دو نهر آب

 

 یا شهید الشهداء یا غریب الغربا 

 

**
اربابم
منو دست عنایت تو
میخوام از تو حمایت تو
ب یه دنیا می ارزه حسین
یه لبخند رضایت تو

 


 

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر

سری که گفت: من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر

همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیه کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 

* برقعی

 


 

حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشکار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح کردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت کردى اجابت کردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردى اطاعت کردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى که نمى دانیم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"

رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا که جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.

حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب کرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را کیفر دهد.

سر به آسمان بلند کرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را که محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب کند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود که از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند که آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد.

(تذکره الخواص ص 19: ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج 6 ص 464)

 منبع : بیتوته

 


 

خداوند می گوید :
" تو شاهکار من هستی "

ب جای اینکه دائم از خودتان بد بگویید
جرات داشته باشید و صبح که از خواب بیدار می شوید
بگویید :
من یک شاهکار هستم ،
خداوند قادر از روح خود در من دمیده.

ب یاد داشته باشید آنچه بعد از من هستم بگویید
می آید و دنبال شما می گردد
پس آنچه درست است را ب زندگی خود دعوت کنید.

اگر چیزهای درست را ب زندگی خود دعوت کنید ، خالق جهان نفس خود را ب سوی شما می دمد ، حالا ایمان داشته و اعلام کنید که
بر هر مشکلی چیره خواهید شد ،
بر هر دشمنی پیروز خواهید شد ،
و ب همان چیزی تبدیل خواهید شد که خداوند شما را خلق کرده است تا بدان تبدیل شوید.

ما در دام کلمات خود گرفتار می شویم
در دام افتادن ب معنی گرفتار شدن است.
کلمات شما می توانند شما را ب دام اندازند.
آنچه می گویید می تواند شما را زمین بزند و نگذارد که ب حداکثر توان خود برسید.
شما در دام تفکرات خود گرفتار نخواهید شد.
تفکرات منفی ب سراغ همه ی ما می آیند.
اما زمانی که آنها را ب زبان می آورید ، ب آنها زندگی بخشیده اید.
در این هنگام است که آنها ب واقعیت تبدیل می شوند.

شما خودتان کار را سخت تر کرده اید.
زمانی که می گویید :
هرگز اتفاق خوبی برایم رخ نخواهد داد.
خودتان جلوی اتفاق خوبی که برایتان مقدر شده است را می گیرید.
اگر بگویید من آن قدر ها با استعداد نیستم.
من شخصیت خوبی ندارم.
حد وسط بودن را ب سوی خود دعوت کرده اید.
حد وسط بودن محدوده ی زندگی شما را مشخص خواهد کرد.

زمانی که افکار منفی ب سراغ تان می آیند ،
کلید موفقیت این است که هرگز آن ها را ب زبان نرانید.
اگر آن فکرها را ب زبان نیاورید ، در جا خواهند مرد.

من هستم هایی که از زبان شما بیرون می آید
موفقیت و یا شکست را برای شما ب ارمغان می آورد.
هر صفت یا عبارتی که بین دو کلمه ی من هستم قرار دهیم در واقع ب نحوی آن را ب زندگی خود دعوت کرده ایم و همینطور هر واژه ای که بعد از من هستم بگوییم.

منتخب از کتاب : قدرت من هستم ، جول اوستین


 

آقا زاده تویی♡

که بیشتر روز رو سرکار هستی و زحمت میکشی تو گرما و سرما♡

آقا زاده تویی♡

که با همه ی مشکلاتی که بوده و هست ، روی پای خودت ایستادی♡

آقا زاده تویی♡

که تو این بازار شلوغ دنیا،

پاکی و پاک کار میکنی و پاک پول حلال در میاری و پاک نفس میکشی♡

آقا زاده تویی♡

که تو این روزا که ایمان ها سر زبون هاست هر لحظه کمتر و کمتر میشه ،

تو مثل همیشه ساکت و متین و با ایمانی♡

آقا زاده تویی♡

که تو دنیایی که عشق گم شده ،

یه عمررره
عآشقی♡
مجنونی♡
و دم نمیزنی
از این همه آزار !

آقا زاده تویی♡

که دلت تنگ شده♡
خیلی تنگ شده♡
اما حرف نمیزنی تا

آقا زاده ی من تویی♡

بی نهایت عاشقتم♡

بهت افتخار میکنم♡

 


 

خواه مرئی و خواه نامرئی فعالیت الهی هم اکنون در ذهن و تن و امورم در جریان است.

قانون خدا قانون افزایش است. 

برای فزونی در پرتو لطف الهی و به گونه ای عالی سپاس می گزارم.

ثابت قدم و استوار پابرجا میمانم و برای تحقق خیر و صلاح به ظاهر محالم سپاس میگزارم.

یقین دارم که همراه با خدا انجام آن آسان است و زمان آن : اکنون!

من موزون و مقتدرم و عظیمترین آمال و آرزوهایم به طرزی معجزه آسا برآورده می شوند.

♡♡

منتخب از کتاب 4 اثر فلورانس اسکاول شین


 

خدا گواهه که ب ما ظلم کردید و می کنید 

خدا گواهه که آه ما همه جا دنبالتونه

 

ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم 

پس ب هیچکس کمترین ستمی نمی شود 

و اگر ب مقدار سنگینی یک دانه خردل ( کار نیک و بدی) باشد ،

ما آن را حاضر می کنیم 

و کافیست که ما حساب کننده باشیم.

 

* آیه ی 47 سوره انبیاء

 


 

می دونی چیه؟ هیچکی منو دوست نداره ، عزیزم منو دوست نداره ، اگر چشم داشتم می رفتم مدرسه روستا ، همه بچه های روستا اونجا درس می خونن ، غیر من که باید برم مدرسه نابیناها که اونور دنیاست ، معلمون می گه خدا شما نابیناها را بیشتر دوست داره چون نمی بینید ، ولی من گفتم اگر ما رو دوست داشت نابینا نمی کرد تا اونو نبینیم، ولی اون گفت خدا دیدنی نیست ، خدا همه جا هست ، شما می تونید اونو حس کنید ، شما می تونید اونو با دستاتون ببینید ، حالا من همه جا رو می گردم تا دستم به خدا بخوره و همه چیزو بهش بگم حتی هرچی که تو دلم هست.»

 

دیالوگ های ماندگار ، رنگ خدا

 

انسان اگر عاشق نباشد زود پیر میشود
و صفای جوانی را از دست می دهد
و اگر عاقل نباشد دیر بزرگ میشود
و در جهالت کودکی باقی می ماند
عشق نا ب جا عقل را می گیرد
و عقل نا ب جا عشق را نابود می کند
عقل نا ب جا اینست که دائما" در اندیشه ی دنیا باشد
و عشق نا ب جا اینست که ب غیر خدا علاقه مند باشد

پناهیان

بزرگ ترین فریب شیطان!

بزرگ ترین فریب شیطان این است که اگر احساس کند کسی می‌خواهد خدا را محور دل خویش قرار دهد او را از این کار می‌ترساند و با وسوسه‌هایی از این قبیل آنچه که در ادامه می‌آید سعی می‌کند او را از این کار وحشت‌زده کند؛

وسوسه‌هایی مانند: اگر بخواهی طرف خدا بروی باید همة لذت‌ها، دوست‌داشتنی‌ها، محبت‌ها و . را کنار بگذاری و .»

طوری القا می‌کند که انسان گمان می‌کند اگر پای خدا به وسط بیاید دیگر نباید همسرش، فرزندانش، دوستانش و . را دوست داشته باشد. این کاری است که شیطان با انسان می‌کند.
و این در حالی است که تنها راه سعادت انسان رفتن به سوی خداست.

شیطان انسان را می‌ترساند از اینکه خدا را دوست داشته باشد در حالی که اگر محور دل انسان خدا باشد انسان همه کسانی را که رنگ و بوی الهی داشته باشند عمیقا دوست خواهد داشت.

چرا که معشوق و محبوب مشترک خواهند داشت.

زن و شوهری که محور ِدل یکسان داشته باشند زندگی خیلی عالی‌ای خواهند داشت و همدیگر را بسیار دوست خواهند داشت.

انواع عشق :

حقیقی: در صورتی عشق حقیقی است که معشوق واقعاً نامحدود باشد.

مجازی: در صورتی عشق مجازی است که معشوق رنگ و بوی معشوق واقعی را داشته باشد.

حضرت علی علیه‌السلام عاشق ِ فاطمه سلام‌الله‌علیها است، چون فاطمه سلام‌الله‌علیها رنگ و بوی الهی دارد.

وقتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از حضرت علی علیه‌السلام پرسیدند: فاطمه سلام‌الله‌ علیها را چگونه می‌بینی؟

فرمود: فاطمه سلام‌الله‌علیها خوب یاری‌گری برای اطاعت خدا است.

در مسیر محبت خدا ، استاد گرائی


 

دریافت

 

هر نگاه تو♡ را عبادت کردم

 


 

آسمان می‌خواند امشب قدسیان دف می‌زنند
حوریان کل می‌کشند و خاکیان کف می‌زنند

شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟
تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟

آسمانی بی‌کرانی، عاشق دریا شدی
آمدی آیینه‌ی انسیه‌ی حورا شدی

امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا !
شب شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا !

بیش از اینها با دل محبوب ما بازی نکن
پیش این نیلوفر یکدانه غمازی نکن

مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی
در دلش توفان بپا کردی، مدارا کن علی!

لیله القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است
او سلام فیه حتی مطلع الفجر» تو است

از ازل در پرده بود آیینه دارش می‌شوی
در عبور از کوچه باغ عشق، یارش می‌شوی

قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی‌ست
وای‌! وقتی می‌رسد دریا به دریا دیدنی‌ست

ماه در امواج دریا دیدنی تر می‌شود
قدر زهرا با علی فهمیدنی تر می‌شود

مانده احمد تا کدامین وجه رب را بنگرد
روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد

ای بلال امشب اذانی را که می‌خواهی بگو
اشهد ان علیا حجت الله»ی بگو

با خدیجه کاش چادر می کشیدم بر سرش
وقت رفتن کاش می‌بوسید او را مادرش

اُمّ اَیْمَن»! مثل مادر دور زهرا می‌پری
تا نریزد اشکی امشب از سر بی مادری

عقد زهرا و علی در آسمان‌ها بسته‌ شد
سرنوشت عشق هم بر زلف آنها بسته‌ شد

گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است
خوب می‌دانست حیدر بی زره هم حیدر است

تا مدینه روح را با حاجیان پر می‌دهیم
دل به چشم کوثر و دستان حیدر می‌دهیم

♡♡

 


 
 
 
وجود من همراهته
 
 
 


 

پدری کردی برام

خودت بزرگم کردی.

غریب بودم ، آشنا بودی.
ناامید بودم امید دادی
سرگردون بودم قرارم دادی
پریشون بودم آرامشم دادی
خواسته و آرزومو دعا کردی
و بالآخره زندگیم دادی
همه چی بهم دادی


اینقدر کمکم کردی که گاهی فکر میکنم من از تو طلب کارم امام رضا علیه السلام

هر چقدرم قهر کنم و بگم دیگه صدات نمیزنم
وقتی زائرات میان ناخودآگاه از ته دل و با شوق و ذوق میگم امام رضا جونم    چطور بود؟؟

امام رضا جونم چطوری؟
امام رضا جونم ما چطوریم؟!
حال ما رو میدونین؟
حال ما رو میبینین؟

آره هم میبینین هم میدونین هم کمک میکنین
طلوع میکنه خورشید صبح موفقیت ما
طلوع میکنه خورشید صبح شادی ما

 ♡♡

 


شهداء
میدونین خیلی خوب میدونین که حتا حتا

با حرکت پرچم هایی که بالای مزار هاتون هست* 

دلمون برای شهادت و دنیای شما تنگ میشه

دلمون پر میکشه برای دنیای شما شهیدان.
 
* نسیم گرم تابستون و مزار شهدای مدافع حرم

و پرچم  های یا ابالفضل العباس علیه السلام.
سلآم آقا یا قمر بنی هاشم
سلآم شهید مهدی صابری


+ الهی شکر که از روزگار برادرهای نامرد و دو رو -
  ب روزگاری رسیدیم که مردان بی ادعا برادری میکنن در حقمون ، هر وقت که بخواهیم!
تو گذشته هم همینطور بود کمک های شما شهداء همیشه با ما بود ،  منتها این اتفاقات جزئی از سرنوشت ما بود ؛ این ظلم ها .
نه توانایی دشمنانمونه نه ناتوانی ما
فقط امتحان ماست



 
گوشم پره از حرفایی که در مورد ارزش دختر میگن که ب هیچکدومشم عمل نمیشه.
حتا گوشم پره از تعریف دخترها از خودشون!
چه حوصله ای دارن از خودشون تعریف میکنن!
آدم نا کامل تعریف نداره که!

 من ی دخترم که با تو♡ معنا دارم
من ی دخترم که از وجود داشتن تو♡ وجود دارم
من ی دخترم که با تو♡ احساس ارزشمند بودن میکنم
من ی دخترم که با تو♡ از دختر بودنم شاکرم
من ی دخترم که با تو♡ زیبام
من ی دخترم که با تو♡ خوشحالم
من ی دخترم که با تو♡ منییت رو کنار گذاشتم.
من ی دخترم که همه ی افتخارم تویی♡
نه
خودم.

الحمدالله رب العالمین♡♡

بفهمید درک کنید که من ی دخترم که تمآم قد عاشقش♡ هستم
همین.



 

نیم قرنی بیش از حجه الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده ها تن از صحابه ای که در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده ، که : من کنت مولا فهذا علی مولاه.

اما چشم ها کور شده اند و آینه ها را غبار گرفته است بادهای مسموم نهال ها را شکسته اند ، و شکوفه ها را فرو ریخته اند و آتش صاعقه را در همه ی وسعت بیشه زار گسترانده اند. آفتاب ، محجوب ابرهای سیاه است و آن دود سنگینی که آسمان را از چشم زمین پوشانده
و دشت ، جولان گاه گرگ های گرسنه ای است که رمه را بی چوپان یافته اند.

عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است.
ینی باطن قبله را در امام پیدا کن!

اما ظاهر گرایان از کعبه نیز تنها سنگ هایش را می پرستند.

تمامیت دین ب امامت است ، اما امام تنها مانده و فرزندان امیه از کرسی خلافت انسان کامل تختی برای پادشاهی خود ساخته اند.

نیم قرنی بیش از حجه الوداع و شهادت آخرین رسول خدا نگذشته ، آتش جاهلیت که در زیر خاکستر ظواهر پنهان مانده بود بار دیگر زبانه کشید و جنات بهشتی            لا اله الا الله را در خود سوزاند.

جسم بی روح جمعه و جماعت همه ی آن چیزی بود که از حقیقت دین بر جای مانده بود ، اگر چه امام جماعت این مساجد " ولید " برادر مادری_ خلیفه ی سوم باشد که از جانب وی حاکم کوفه بود ؛
بامدادان مست ب مسجد رود و نماز صبح رل سه رکعت بخواند و سپس ب مردم بگوید : " اگر می خواهید رکعتی چند نیز بر آن بیفزایم! "  . اما عدالت که باطن شریعت است و زمین و زمان بدان پا برجاست ، گوشه ی انزوا گرفته باشد.

نه عجب اگر در شهر_ کوران ، خورشید را دشنام دهند و تاریکی را پرستش کنند!

آنگاه که دنیا پرستان_ کور والی حکومت اسلام شوند ، کار بدین جا می رسد که در مسجد هایی که ظاهر آن را بر مذاق ظاهرگرایان آراسته اند ، در تعقیب فرایض ، علی را دشنام می دهند ؛ و این رسم فریب کاران است : نام محمد را بر ماذنه ها می برند ، اما جان او را که علی است دشنام می دهند.

تقدیر این چنین رفته بود که شب_ حاکمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق ، خون فرزندان رسول خدا باشد.

جاهلیت بلد میتی است که در خاک آن جز شجره ی زقوم ریشه نمی گیرد.
اگر نبود کویر مرده ی دل های جاهلی ، شجره ی خبیثه ی امویان کجا میتوانست سایه ی جهنمی_ حاکمیت خویش را بر جامعه ی اسلام بگستراند؟

جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد ، چه سود که بر زبان لا اله الا الله براند؟
آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها میکند و خانه ی کعبه را عوض از صنمی سنگی می گیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند.

# فتح خون ، روایت محرم
   شهید سید مرتضی آوینی

  


مهم نیست که دیگران چه فکری می کنند 

مهم این است که شما بدهکار خودتان نباشید 

و بتوانید شب سرتان را راحت روی بالش بگذارید♡

 

+ مردم مراقب باشید :  هر آنچه درباره ی دیگران بگویید 

درباره شما خواهند گفت

هر آنچه برای دیگری آرزو کنید 

برای خود آرزو کرده اید!

 


 

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است

قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام کاش زمان با همین سلام

در آستانه در ساعت بایستد

و گردش نگاه تو در بین زائران

روی من – این فتاده به لکنت – بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام

در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من

در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیه عذاب

هم وزن با یک آیه رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما

زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید

طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است

در روز هم به شفاعت بایستد

تو خواهر امام غریبی و این غزل

با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم

حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو

مستی که روی پاش به زحمت بایست

شاعر : جانفدا


ب نام حق

پنج سال پیش شب بود روز بود چه ساعتی بود که نقشه تهمت و جدایی ما رو می ریختین؟

پنج سال پیش که نقشه ی تهمت و جدایی ما رو می ریختین 


فکرشم نمی کردید خدا حواسش باشه نه؟
فکرشم نمی کردید ما اینقدر قوی باشیم!
فکرشم نمی کردید که حق گریبان گیرتون بشه!

شما فکر هیچی رو نکردین!

آخرم حجم دورویی تون کم آورد در مقابل حق بودن خدا!

آهان یادم نبود راستی شما عاشقم بودی لابد! 
برا همینم تهمت زدین بهم! 
هه.

خدایا حق بودنتو شکر! شکر!

+ یوسف ب رغم برادران غیور!
   ز قعر چاه بر آمد ب اوج ماه رسید

 



ب نام حق

این ماه رمضون که گذشت با آزار و اذیت هاتون
این ماه رمضون که گذشت با آزار و اذیت هاتون

ولی شما برو جلو آینه ی نگاه به خودت بنداز

ببین از نمک دادن حضرت زهراء سلام الله علیها ب دستتون سر دیگ نذری امام حسین علیه السلام
ب کجا رسیدین؟


تهمت زدن.
دو رویی.
بدخواهی.
حسادت.
کینه.
ظلم.
بی آبرو کردن بنده های خدا.

جنگ با خدا

بازم بگم؟

پنج ساله.
با خودخواهی تمام ، برای آزار ما تلاش میکنی و خودتو قایم کردی پشت دین!

بترس از روزی که دین روی سرت آوار بشه.

آدما خودشون فروشنده ی خودشونن
ب هر چیز بدی بود خودت رو فروختی!
ب هر چیز بدی بود جوونیت رو فروختی!

خدا عاقبت تون رو بخیر کنه!

جمله ای بود که هر وقت ب ما بد نگاه میکردین میگفتین!

حالا فهمیدین که باید میگفتین خدا عاقبت همه مون رو بخیر کنه.

 


 

به گزارش شفقنا به نقل از اهل البیت علیهم السلام و فرمود (ع): از این انسان در شگفت شوید، به قطعه اى پیه مى بیند و به پاره گوشتى سخن مى گوید و به تکه استخوانى مى شنود و از شکافى نفس مى کشد.

 
شگفتى هاى انسان:


امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان حکمت آمیز خود اشارات لطیفى به عظمت آفرینش انسان و تدبیر عظیم خالق بشر مى کند و مخصوصاً بر این معنا تکیه دارد که یکى از ویژگى هاى خلقت خداوند قادر توانا این بوده که با وسایل کوچکى مسائل مهمى را ایجاد کرده و مى کند.
در اینجا به چهار قسمت از این شگفتى هاى آفرینش اشاره مى کند، نخست مى فرماید: از این انسان تعجب کنید که با یک قطعه پیه مى بیند»; (اعْجَبُوا لِهَذَا الاِْنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْم).

 
مى دانیم بافت هاى بدن انسان عمدتا از گوشت تشکیل شده; گوشتى که استخوان ها آن را برپا مى دارد; ولى چشم در واقع یک قطعه پیه شفاف است که ساختمان بسیار عجیب و دقیقى دارد; از هفت طبقه که روى هم قرار گرفته اند و سه ماده سیال و شفّاف که در میان آنها قرار دارند تشکیل شده و یک دنیا نظم و حساب بر آن حاکم است. دقیق ترین وسایل فیلم بردارى هرگز قدرت چشم را ندارد، زیرا بدون این که نیاز به این داشته باشد که فیلمى در آن بنهند گاه هفتاد یا هشتاد سال کار فیلم بردارى خود را انجام مى دهد و تمام فیلم هاى او سه بعدى است و در آن واحد مى تواند خود را بر دور و نزدیک منطبق کند و در جهات چهارگانه با سرعت حرکت مى کند بى آنکه نیاز به تنظیم کردن داشته باشد.

 
از عجایب چشم این که به طور خودکار خود را براى عکس بردارى از صحنه هاى مختلف آماده مى کند; در جایى که نور زیاد باشد مردمک چشم به سرعت تنگ مى شود تا نور کمترى وارد شود نه چشم آسیب ببیند و نه عکس بردارى خراب شود و در جایى که کم باشد مردمک چشم بسیار فراخ مى شود تا نور بیشترى را وارد چشم کند.
به هنگام عکس بردارى از صحنه هاى دور و نزدیک عدسى چشم به وسیله عضلات بسیار ظریفى که در اطراف آن قرار دارد گاه کشیده مى شود تا صحنه هاى دور را کاملاً تصویربردارى کند و گاه رها مى شود تا عدسى قطور گشته براى صحنه هاى نزدیک آماده باشد.

 
بسیار شده است که ناگهان در شب تاریک چراغ ها خاموش مى شود، وقتى به اطراف نگاه مى کنیم هیچ چیز را نمى بینیم; ولى پس از چند لحظه چشم خود را بر آن تطبیق مى کند و کم کم اشیاى اطراف خود را مى بینیم و راه رفت و آمد خود را پیدا مى کنیم.
از شگفتى هاى دیگر این که همه ذرات چشم موجود زنده اى هستند و باید تغذیه شوند و تغذیه از طریق خون صورت مى گیرد و اگر خون به همان شکلى که وارد اعضا مى شود وارد چشم بشود همه جا در نظر ما تاریک مى گردد ولى آفریدگار جهان پیش از آنکه خون وارد یاخته هاى چشم شود آن را چنان تصفیه و زلال مى سازد که کمترین رنگى از خود نشان نمى دهد.

 
از دیگر عجایب چشم این است که دائماً به وسیله چشمه هاى بسیار کوچک اشک و حرکت پلک ها نرم و مرطوب نگهدارى مى شود که اگر نباشد چشم مى خشکد و کارآیى خود را از دست مى دهد چشمه هاى اشک این آب زلال را تدریجاً روى چشم مى فرستد و از مجراى دیگرى که به منزله فاضلاب است عبور مى کند و به داخل حلق مى ریزد و به هنگام گریه فعالیت این چشمه ها به صورت خودکار فزونى مى یابد. اشک چشم از بیش از بیست ماده ترکیب شده که براى تغذیه چشم و شست و شو و ضد عفونى کردن آن کاملاً مؤثر است و اگر بشر بتواند ماده اى مانند اشک چشم بسازد به گفته بعضى یک غذاى کامل مقوى خواهد بود و اشک هاى مصنوعى که امروز ساخته اند هیچ کدام به پاى اشک چشم نمى رسند.

 
شگفتى هاى ساختمان چشم بیش از آن است که در یک کتاب بگنجد و از اینجا به عظمت کلام مولى مى توان پى برد که مى فرماید: انسان با یک قطعه چربى کوچک مى تواند این همه صحنه ها را ببیند».

 
قرآن مجید نیز به آفرینش چشم ها در مسئله خداشناسى اشاره کرده و مى فرماید: (أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ); آیا براى انسان دو چشم نیافریدیم؟».
این نکته نیز شایان توجه است که در مورد چگونگى بینایى فلاسفه قدیم معتقد بودند که شعاعى از درون چشم انسان بیرون مى آید و با جسم برخورد مى کند و انسان آن را مى بیند در حالى که امروز عکس آن مسلم است درست همان گونه که نور از بیرون به دستگاه هاى عکس بردارى مى تابد تا عکس اشیاء را منتقل کند چشم انسان نیز از نور بیرونى براى عکس بردارى بهره مى گیرد.


مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود به نکته قابل ملاحظه اى در اینجا اشاره کرده که با ذکر آن سخن را درباره چشم پایان مى دهیم او مى گوید: چشم دو کار مهم مى کند نخست این که صحنه هاى خارج را به درون دل منتقل مى سازد و انسان را از آنچه در اطرافش مى گذرد آگاه مى کند و دیگر این که آنچه در درون قلب است از محبت و عداوت و هوشیارى و بلاهت و خیر و شر به چشم منتقل مى سازد و چشم مى تواند آیینه اسرار درون انسان باشد.

 

 + تصویر : عظمت کهکشان راه شیری ؛ سحابی معروف ب چشم خدا

 


 

دنبال یه گواه میگشتم 

که بگم 

ارزش آدم ها 

به عشق  درونشون و غیرت و شرافتشونه 

نه به دارایی هاشون.

 

+ شهید احمد محمد مشلب ، غریب طوس ، سلام. 

داشت نفسم بند می اومد ، ممنونم گواه من شدید!  

 

 

* یه دونه تار موهات♡ 

شرف داره

به 

همه ی دارایی هاش! 


 

ما اغلب در امور کوچک به خدا توکل می کنیم اما وقتی وضعیتی خطیر پیش می آید فکر می کنیم بهتر است خودمان دست به کار شویم و به این ترتیب شکست خود را تدارک می بینیم.

بگویید: این وضعیت را به خدا می سپارم تا به آن سر و سامان بخشد.

 

+ دعا تلفن شماست به خدا و شهود تلفن خداست به شما.

 

 

منتخب از : چهار اثر از فلورانس

  

  


 

با روضه ی حسین نفس تازه میکنم

ای تشنه لب حسین

جآن زینب حسین

 


 


 

 زندگی بازی بومرنگهاست.

پندار، کردار و گفتار انسان دیر یا زود،

با دقتی حیرت انگیز به خود او باز می گردد.

فلورانس اسکاول شین

 

+ بدانیم

اگر *قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنیم ،

دنیا تمام تلاشش را میکند تا ما را در شرایط او قرار دهد

تا ب ما ثابت کند در تاریکی همه ما شبیه یکدیگریم.

* چون در شرایط یکدیگر نیستیم هر قضاوتی نادرست است.

 


 

هنوزم که هنوزه می ایسته پشت تریبون

لبخند میزنه!

و میگه : " و ما امروز یک تجربه ی بزرگ بدست آوردیم "

آره خب 

بعضی آدما اسم اشتباهات بزرگشونو میزارن تجربه و بابتش ب دیگران فخر میفروشند!

شمام بفروش ولی گرون فروختی!

 

+جناب ترامپ ، یه کار مثبت و درست تو زندگیت انجام داده باشی ، همین لغو برجام بود ، Thank you , very good 

 

خداروشکر ایران ما ، آقا رو داره ، دلمون خوش باشه.

 


 

کل یوم عاشواء و کل ارض کربلاء
آری! هر روز عاشوراست و هر مکان کربلا!
فلسفه ی " هل من ناصر ینصرنی" حسین را میدانی؟
لبیک به "هل من ناصر" حسین ،لبیک به یک جریان است!
جریانی که در هر مکان و هر لحظه جاریست!
جریانی که در هر مکان و هر زمان "ناصر" میطلبد!
"هل من ناصر ینصرنی" یعنی در هر زمان و مکان حقیست که باید به آن لبیک گویی و باطلیست که باید از آن پرهیزنمایی!

"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" در کنار "هل من ناصر ینصرنی" تفسیر می شود.

بدان!

بدان که هر مکان کربلا و هر لحظه عاشورای توست! و این تویی که باید در کربلای خود خیمه گاه حسین را برای استقرارت انتخاب کنی، و در عاشورایت به "این" ندا لبیک گویی!

بکوش در هر مکان و هر زمان که عاشورا و کربلای توست به جریان حق و ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گویی!

"هل من ناصر ینصرنی" در زمان مولا علی نیز گفته شد! در زمان امام حسن(ع) نیز گفته شد! در زمان مولا حسین(ع) هم این ندا سر داده شد و هر آنکس که بدان لبیک گفت، رستگار شد و آنکس که یارخواهی ندای حق را لبیک نگفت، مبغوض و ملعون گشت!
از آن جهت است که تو را هم عاشورا و کربلاییست، آگاه باش که به کدامین ندا لبیک میگویی!

 

 


 

شگفتی های قلب

تا چه حد با کار قلب خود آشنا هستید؟ شاید بگوئید خیلی زیاد، اما مطمئنا وقتی این چند سطر را بخوانید متوجه می شوید که آنچه شما حدس می زدید با واقعیت فاصله زیادی دارد.

ـ دست خود را روی قلبتان بگذارید. آیا دستتان را روی سمت چپ سینه قرار دادید؟ بیشتر مردم چنین می کنند. واقعیت اینست که قلب تقریبا در وسط قفسه سینه و در میان ششها واقع شده است، اما طوری قرار گرفته که بخشی از آن، تماس اندکی با سمت چپ سینه دارد. به همین دلیل به نظر می رسد قلب در سمت چپ سینه جای گرفته است.

ـ دستتان را مشت کنید. اگر کودک هستید، قلب شما تقریبا به همین اندازه است. ولی اگر بزرگسال باشید، اندازه قلب شما حدودا دو برابر مشتتان خواهد بود.

ـ قلب در حدود ۱۰۰۰۰۰ مرتبه در روز و تقریبا ۳۵ میلیون بار در سال می تپد. به طور میانگین، قلب یک انسان در طول عمر او بیش از ۲.۵ میلیارد بار منقبض می شود.

ـ نیرویی که قلب در هر تپش ایجاد می کند مساوی نیرویی است که بایستی برای زدن یک ضربه محکم در بازی تنیس صرف کنید. ماهیچه های قلب همواره به شدت کار می کنند. میزان فعالیت آنها تقریبا دو برابر میزان فعالیت ماهیچه های پای فردی است که با قدم های کوتاه می دود.

ـ اگر انگشتان خود را روی مچ یا رگ گردنتان قرار دهید، می توانید نبضتان را احساس کنید. نبض کودکان بین ۹۰ تا ۱۲۰ بار در دقیقه و نبض بزرگسالان تقریبا ۷۲ بار در دقیقه می زند.

ـ قطر آئورت که بزرگترین سرخرگ بدن می باشد تقریبا با قطر یک شلنگ کوچک یکسان است. در مقابل، مویرگها به حدی کوچکند که باید ده عدد از آنها را در کنار هم قرار دهید تا ضخامت آن ها با موی انسان برابر شود.

ـ در بدن شما تقریبا ۵.۶ لیتر خون جریان دارد. این خون در هر دقیقه سه دور از کل بدن می گذرد. خون در یک روز مسافتی در حدود ۱۹۰۰۰ کیلومتر را طی می کند و این فاصله چهار برابر طول کشور آمریکا (از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام) است.

ـ قلب به طور متوسط یک میلیون بشکه خون را در کل عمر پمپ می کند. این حجم معادل ظرفیت سه تانکر عظیم نفتی است.

▪ خونسازی

سلولهای خونی در مغز استخوان ساخته می شوند. مغز استخوان ماده ای ژله ای است که بخش عمده ای از آن را چربی، خون و سلولهای مادر تشکیل می دهد. همین سلول های مادر هستند که سلول های خونی مختلف را تولید می کنند. در کودکی، تعداد زیادی از مغز استخوان ها قادر به خون سازی می باشند، اما در بزرگسالی، این کار فقط در برخی استخوان ها، مثلا مهره ها، دنده ها و لگن صورت می گیرد. مغز استخوانی که در کار خون سازی شرکت دارد، "مغز قرمز استخوان" نامیده می شود. اگر مغز استخوان در کار خون سازی دخالتی نداشته باشد، "مغز زرد استخوان" نام می گیرد. تمامی سلولهای خونی از یک نوع سلول مادر به وجود می آیند که قابلیت تبدیل شدن به همه انواع سلول ها را داراست. سلول های تولید شده در مغز استخوان به تدریج به رگهای خونی گذرنده از درون استخوان نفوذ می کنند و از آنجا وارد جریان خون می شوند. طول عمر سلول های متفاوت، مختلف است. گلبولهای قرمز در حدود ۱۲۰ روز عمر می کنند، اما پلاکت ها فقط ۱۰ روز زنده می مانند. گلبولهای سفید ممکن است از چند روز تا چند سال زندگی کنند.

هر گاه که میزان اکسیژن موجود در بدن کاهش یابد، مغز آن را به منزله کمبود گلبول های قرمز تلقی می کند و به کلیه ها فرمان می دهد که هورمونی به نام "اریتروپویتین" ترشح کنند. این هورمون باعث می شود که مغز استخوان گلبول قرمز تولید کند. به این ترتیب میزان گلبول های قرمز موجود در بدن همواره تحت کنترل قرار دارد.

▪ درون قلب

پیش از ورود مجدد خون به قلب، چند اتفاق مهم دیگر هم روی می دهد. خون هنگام عبور از روده کوچک قند و مواد غذایی حاصل از هضم غذا را جذب می کند. این مواد از طریق سیاهرگی به نام "سیاهرگ باب" وارد کبد می شوند. کبد این مواد را از خون جذب و برای استفاده بدن ذخیره می کند. علاوه بر این وقتی خون از کلیه ها عبور می کند، مواد زاید مانند اوره و نمکهای اضافی از آن خارج شده و به صورت ادرار از بدن دفع می گردد. سرانجام خون وارد قلب می شود. آنچه درون قلب جانداران رخ می دهد، متفاوت است. ما در این جا قلب انسان را بررسی می کنیم.

مراحل کار قلب به صورت زیر است:

۱) خون بازگشته از اندامهای مختلف بدن به دهلیز راست می ریزد. این خون حاوی دی اکسیدکربن است.

۲) خون از دهلیز راست وارد بطن راست می شود.

۳) بطن راست خون را به درون سرخرگی که به سمت شش ها می رود، پمپ می کند. خون در شش ها دی اکسیدکربن خود را از دست می دهد و اکسیژن جذب می کند.

۴)خون حاوی اکسیژن به قلب باز می گردد و وارد دهلیز چپ می شود. این گردش خون، "گردش خون ششی" نامیده می شود.

۵) خون از دهلیز چپ به بطن چپ می ریزد.

۶ بطن چپ منقبض می شود و خون را به درون آئورت پمپ می کند. آئورت به سرخرگهای کوچکتر منشعب می شود و از این طریق به نقاط مختلف بدن می رسد.

بین بطن ها و دهلیزها و هم چنین در ابتدای سرخرگهایی که از قلب خارج می شوند، دریچه هایی وجود دارد. این دریچه ها از بازگشت خون به محل قبلی آن جلوگیری می کنند. صدایی که هنگام بسته شدن آنها ایجاد می شود، همان صدایی است که ما در زمان تپش قلب می شنویم. صدای اول که بم و طولانی است به دریچه های میترال و سه ی (دریچه های بین دهلیزها و بطنها) مربوط می شود و صدای دوم که زیر و کوتاه است، ناشی از بسته شدن دریچه های سینی (دریچه ورودی سرخرگها) است.

سلولهای اندامهای بدن به مواد غذایی و اکسیژن نیاز دارند، پس هر یک از آنها بایستی با یک سرخرگ تغذیه شود.

منبع : اکاایران

+ درد ها میتوانند ایمان شوند :)



 

جول اوستین در کتاب صوتی  رویاهایتان را ب یاد داشته باشید ، بیان میکند که 
مشکلات و سختی های زندگی ، پله هایی هستند تا خداوند با آنها ما را به آنجا که باید باشیم برساند.

جول اوستین در این کتاب می گوید :

آن زمان که خداوند از روح خود در وجود شما دمید ، 
هر آنچه لازم بود را در وجودتان قرار داد تا با آن به سرنوشت تان برسید.
مردم ، شکست ها و کمبود ها نمیتواند شما را متوقف کنند ، 

 
خداوند بلند مرتبه طرف شماست ،
و روح خداوند در وجود شماست ، 

همین حالا در وجودتان ، دانه های شکوه و بزرگی قرار دارد ، رویاهایی چنان بزرگ که هرگز خودتان تنهایی نمی توانید ب آنها دست یابید.

رویاهایتان شما را با خالق تان در ارتباط نگه می دارد ؛ باور به اینکه سرنوشتی بزرگ در انتظارتان است و خداوند قدم های شما را هدایت می کند و اگر خدا با شما باشد چه کسی جرات دارد علیه شما باشد.

ایمان ما اینست که اراده ی خداوند ما را ب حرکت وا می دارد ، 
اگر رویای خود را ب این شکل به یاد داشته باشید ، خداوند ب شما کمک میکند تا با موفقیت ب آن چیزی که میخواهید برسید که پیش از این خودتان نتوانسته بودید ب دست آورید.

 


 

می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
"إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد

خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید
تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید

علی و فاطمه در سایهء هم. فکر کنید
شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید

عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت

کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام

فاطمه. فاطمه با رایحهء گُل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد

آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد

ابر مهریهء او بود که باران آمد
نفَس فاطمه فرمود که باران آمد

ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه "یا فاطمةاهرا" شد

مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد
چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

 
سیدحمیدرضا برقعی
از مجموعه شعر علوی "تحیر"

 



پای تی وی نشسته بودم
بی حوصله و خسته
تو ذهنم با خودم کلنجار میرفتم

تی وی
پخش زنده بین الحرمین ، روز ولادت مهربان ارباب.

داشتم فکر میکردم و
همینطور بی حوصله گاهی نگاه ب تی وی میکردم که

از بین الحرمینش شنیدم
امام حسین علیه السلام می فرمایند :

نسبت صبر ب ایمان
مثل
نسبت سر است ب تن

ایمانی که با صبر ادغام نشده باشد ،
ایمان کاملی نیست در واقع هیچ است.

حالا داشتم لبخند میزدم و جان گرفتم از حرف آقا
یا بهتر بگم از توجه شون و جواب همه ی سوال هام رو با یه جمله دادن در حالی که سوالی نپرسیده بودم.
فقط تو ذهنم بود
اما انگار امواج رادیویی و تلویزیونی در اختیار آقا امام حسین علیه السلام. :)

+ امام حسین علیه السلام مرز ندارد :)
+ از آزموده شدن ایمان مون برای ادغام با صبر نگران نباشیم.

مهربان اربابمون سلامسلام

مچکرم

 

+ تصویر نوشت : ما مستجاب شده ی شش گوشه اش هستیم♡♡

 

 


 

پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند ».

(کافی/ج 2)

ما را چه شده است که به هر طریق درصدد آزار دیگرانیم ؟!

با این حساب چگونه ادعای مسلمانی می کنیم ؟!

ای مدعی!

ای مدعی ایمان! اگر واقعاً در عالم هستی، مؤثری جز خدا نمی دانی ،

این همه خضوع در برابر اهل دنیا برای چیست؟!

ای مدعی اخلاص! اگر در زهد و اخلاص راستگو هستی و عبادات تو برای خداست،

پس چرا در برابر مدح و ستایش دیگران خوشحال می شوی؟!



+عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

 


 

اِلیزابِت کِبلِر راس می گوید:

مردم مثل پنجره هایی هستند که شیشه های رنگارنگ و منقش دارند.

هنگامی که خورشید می درخشد آنها هم برق می زنند،

اما با هجوم تاریکی،

فقط در صورتی زیبایی حقیقی آنها آشکار می شود که نوری از درون بر آنها بتابد.

 

 تو  مهری و تو  نوری  

تو عشقی و تو جآنی

 

  


 

هر بار که نامت را می‌برم، دلم خوش است به غوغایی که در وجودم به راه می‌افتد. تمام ابرها را با خودم همراه می‌کنم که ببارند برایت، حضرت عطشان! اما باز هم سیراب نمی‌شوم. دل تشنه‌ای دارد این عشق

السلام علیک یا ابا عبدالله

 


 

ما واسه چیزی که حقمونه
و واسه ی روزی مون که دست خداست
و برای عزت و منزلتمون که از عمق شخصیتمون شکل گرفته
احتیاجی ب خواست و اراده ی کسی نداریم
هر آنچه حق ماست ب ما برمیگرده
و هر آنچه حق شما نباشد ،
" خرج ناتوانیتون خواهد شد! "

 

 


 

حر بن یزید ریاحی»

اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد. عمرسعد اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آن‌که رهبرشان شود و اولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد.
کی می‌داند آخر کارش به کجا می‌رسد؟ دنیا دار ابتلاست.

با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می‌شود، چهره‌ای که گاهی خودمان را شگفت‌زده می‌کند. چه‌طور می‌شود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟

می‌گویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی که نمی‌شود به عبادتت، به تقربت، به جایگاهت اطمینان کنی. خدا هیچ تعهدی برای آن‌که تو همان‌که هستی بمانی، نداده است.

شاید به همین دلیل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و می‌خواهی دعا کنی، یادت نرود عافیت و عاقبت‌به‌خیری‌ات را بطلبی.

 


 
از خاطرات خوب 22 بهمنی
یکی الله اکبر گفتن های ساعت 9 شبه قبل از 22 بهمنه و نور افشانی های این شب
که هنوز از بچگی یادم مونده که با بچه ها میرفتیم رو پشت بوم خونه مادربزرگ و رو ب حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می ایستادیم و الله اکبر می گفتیم و نورافشانی ها رو نگاه میکردیم و خوشحال می شدیم
و البته من همیشه مواظب بودم بچه ها از خوشحالی نرن جلو و از پشت بوم بدون حفاظ ، ولو نشن کف حیاط :|
درست فهمیدی همچین آدم مسئولیت پذیری بودم از ابتدا ینی
:)
میدونم فعل و فاعلم جاب جاست 
:]

 
یکی دیگه از خاطرات خوب 22 بهمنی
پیرزن های خلاقی هستن که تو راهپیمایی حضور دارن و ب سبک خودشون شعارهای بسی خلاقانه میدن خخخ
خانم پیرزن ب لهجه قمی می گفت
خدا عمرتو تحریم کنه تراااامپ 
الهی مثل شوروی ولو شی!! Oo
خخخخ
:)
بدبخت ترامپ!
:)
حاج خانوم در جریانید که ما با پوتین در صلحیم فعلا" ،
واسه انگلیس چی دارین؟
خخخخ
:))


 

از پیامبرمون محمد صل الله علیه و آله و سلم

روایته که  :
اولین بار که سکه ساخته شد
شیطان سکه رو گذاشت رو پلکش
و گفت بنازم بهت که کارمو آسون کردی!
من ب وسیله ی تو خیلی راحت میتونم انسان ها رو به گمراهی بکشونم.

 

+ این حرف و اعتقاد_ انسان های خدا باوره

 

 


 

 


 

شهداء
سلام
سلام

حالتون خوبه؟
فکر نکنم
اما بازم خوش ب حالتون

حال ما رو که میبینین
بین زندگی و دنیای شما موندیم
در حالی که این دو باید یکی باشند

*

میگن چرا راهیان نمیام
میگن مگه چی شده که نمیرم
جوابشو که خودتون میدونین
دلتنگیمونو برای دنیاتون هم میدونین

با آسمون با طلوع آفتاب با غروب آفتاب
با شب با ستاره ها یاد شماییم
با وزش باد یاد شماییم
با موج ریز آب توی ی چاله آب توی کوچه حتا ، که نور خورشید توش افتاده ، یاد موج های ریز مجنون

با هر چیزی ما یاد شماییم و دلتنگ دنیای شماییم
و اینجا تک و تنها موندیم

*

من بیام راهیان از سهمیه ای که برای این سفر برای همه هست ، استفاده کنم و برگردم و چیزی رو نتونم تغییر بدم چه فایده ای داره؟
دفعه اولی که طلبیدین حالم این بود
قدرت تغییر چیزی رو نداشتم
شما تغییر دادید میدونم
اما الان .
نوبت ماست
که بخوایم و هر غیر ممکنی ممکن بشه

*


ممنون که دعوت کردید
و ببخشید که نه آوردم
اما من همونم که همه ی روز های خوش دنیام اومدن ب راهیان شماست ، که خیلی نزدیک دنیای شماست ؛
لطفا" باهم بطلبینمون

التماس دعا شهداء
مردان بی ادعا مدد

 


 

محمدابراهیم همت سلامسلام

دلمون خیلی براتون تنگ شده.
دعوت کردی که امروز ، روز شهادتت ، دوکوهه باشم.
اما نیستم

ولی ، ولی میدونین که خیلی دوستتون دارم خیلی
مچکرم که همیشه هستی و حضورتو همراهمون حس میکنم
ممنونم از ته دل

+ التماس دعا مردان بی ادعای با معرفت

 



دانشمندان معتقدند حدود 12000 گونه مختلف مورچه در جهان وجود دارد. مورچه ها تقریبا در همه نقاط دنیا به جز قطب جنوب به دلیل سرمای شدید، زندگی می کنند. از نکات قابل توجه راجع به مورچه ها اینست که آنان قادرند جسمی به اندازه ی 20 برابر وزن خودشان را حمل کنند.
در سر مورچه ها حسگرهای زیادی وجود دارد. مانند بیشتر ات دیگر چشم های مورچه ها از چندین عدسی ریز متصل به هم تشکیل شده است. تصویری که مورچه ها می بینند کیفیت بالایی ندارد اما با این حال قدرت جهت یابی مورچه ها را افزایش می دهد البته بعضی از انواع مورچه ها به طور کلی کور هستند.

همه مورچه ها شش پا دارند و در انتهای هر پا پنجه هایی قرار دارد که در بالا رفتن بر روی دیوار کمکشان می کند. جالب اینست که مورچه ها گوش ندارند و برای شنیدن از احساس لرزش در اطراف پاهایشان استفاده می کنند. همچنین مورچه ها ریه ندارند و اکسیژن از محفظه های کوچکی که در سراسر بدن مورچه ها وجود دارد، به بدن آن ها نفوذ می کند ودی اکسید کربن نیز به همین طریق از بدنشان دفع می شود.

 


به نام تو که اویی


برای تو ،
هیچگاه دیر نیست :)

گویا باز مرا خواندی ،
که دلم یاد تو کرد.

صدایم می زنی ،
صدایت می زنم ؛

صدایت می زنم ،
صدایم میزنی.

و این چنین ،
هیچ صدایی جز تو نیست.

اگر نبودی ،
نمی دانستمت ،
نمی خواندمت ،
و نمی یافتمت.

نشانت کجا بود ؟
گفتی قلب های شکسته
یا.
دوباره بگو لطفا"

شنیدم
می آیم
منتظرم بمان!

هر گام ما به سوی تو ،
نخستین خواهد بود :)

لطفت بود که مرا بازگرداند ؛
لطفا" مرا بازمگردان!
ممنون.

هر که با کریم کارش افتاد ،
بی شک مهمان اوست ؛
کار ما همیشه با توست ؛
ما همیشه مهمانیم.

نمی دانم ،
با همه اینقدر مهربانی ، یا فقط با من!؟
ولی می دانم ،
فقط تو ، با من اینقدر مهربانی.

تو را سپاس !
برای آن چه هنوز نداده ای ،
و عذر ،
برای آن چه هنوز نکرده ام ؛

تو را سپاس برای خودت.


منتخب از کتاب بنویس او بخوان تو
نوشته علی اکبر بقایی


 

با عشق دعا کنید
رَغَباً وَ رَهَبا» (انبیاء/90) ترس و امید در شما باشد. خَوْفاً وَ طَمَعا» (اعراف/56) با اخلاص دعا کنید. فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصین» (غافر/14) حسن ظن داشته باشید.
فَإِنِّی قَریب» (بقره/186)


تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

♡♡


 


خوب می دانم،
چاره ام این است که
بی چاره ی تو باشم.

مرا بشکن و خراب کن
و آن سان که خود می پسندی ، بساز!

بنای عفوت اگر نبود ،
این همه در ، از چه گشودی به روی ما؟

تا امروز که مجازات شدم
مهربانی ات را این گونه نمی دانستم.

نشان عفوت چیست ، نمی دانم!
ولی هر چه هست ،
بخشیده ای گویا ، که زبان به العفو گشوده ایم

عصیانت اگر کردم ،
نه اینکه ندیدمت ؛
بزرگ دیدمت.
خدا دیدمت.

محب ات را اگر بسوزانی ،
با محبت ات چه می کنی؟

خطای ما این بود که باور نکردیم از خطای ما می گذری.

از خطای ما چنان گذشته ای که گویا ندیدی.
خطایی ندیدی ، یا ما را ندیدی؟!

ما به اعتماد بزرگی تو خطا رفتیم ،
و تو ، به اعتماد خردی ما ، درگذشتی.
گویا این جا را خطا نرفتیم.

معمای مرا جواب میدهی آیا؟
من ، از تو ، بس دور.
تو به من ، چه نزدیک.


منتخب از کتاب : بنویس او ، بخوان تو 


مورچه ، خرده بیسکوئیتی بزرگ تر از خودش پیدا کرده و داره ب سختی دنبال خودش میکشونه

خیلی جالبه
هر چند ثانیه یه بار ، می ایسته و میره ده سانتی متر جلوترش رو نگاه میکنه و مسیر رو بررسی میکنه!!
و اینطوری لابد خستگی هم در میکنه ؛
و بعد دوباره میاد روزیشو از همون مسیر که چک کرده بود میبره

پام درازه که مورچهه میرسه ، با دیدن شلوار طوسی ، لابد فکر میکنه برخورد کرده ب صخره و سنگ :|
خخخ

پامو جمع میکنم که آزارم ب مورچه هم نرسه،
لابد مورچه با خودش فکر میکنه خدا براش معجزه کرده
:)

میرسه ب لبه ی فرش و میخواد بیسکوئیت رو با خودش ببره روی موکت!
ده سانت مونده ب لبه ی فرش ، بیسکوئیت رو میزاره زمین و میره مسیر رو بررسی میکنه!!
حتا
ارتفاع رو تخمین میزنه!
از بالا ارتفاع رو میبینه و یه دور مسیر رو دست خالی میره پایین و بعد که مطمئن شد ، رفت بیسکوئیت رو برداشت آورد!
ب هر سختی اما با دقت میاره پایین از لبه ی فرش ، کم مونده خودش بمونه زیر بیسکوئیت!
اما بخیر میگذره
ولی تازه قسمت سختش شروع میشه ،
حرکت روی موکت طرح دار ،
که واسه ما طرحه واسه مورچه ها چاله چوله محسوب میشه لابد :)

ی مورچه میاد ب کمکش شایدم غارتش!
*انگار اول بهش پیشنهاد کمک میده
اما وقتی مورچه اولی قبول نمیکنه ، میاد و سر بیسکوئیت رو میگیره!!
حالا هر دوشون دارن میکشن
و بیسکوئیت فقط در عرض حرکت میکنه و ب اشتباه داره میاد ب سمتم ،
اگه ب این کارشون ادامه بدن ، ممکنه یهو زیر دست و پای افراد خونه له بشن یا حواسم نباشه و بخورم بهشون و هر کدوم پرت شن ی طرف

یکم میگذره
مورچه دومی حق مورچه اولی رو رها میکنه و میره ،شایدم همینقدر خواسته که کمکش کنه ، ب هرحال راهشون از هم جدا بود و مورچه اولی ترجیح داد بقیه مسیر رو اونطور که خودش میخواست ادامه بده.
مورچه اولی بیسکوئیتشو یواش یواش میکشه و از همه چاله چوله های گل و برگ های موکت رد میکنه و میرسه ب قرنیز سرامیکی دیوار
دیوار راست رو هم میره بالا!
شاید بارها و بارها لیز میخوره و باز میره بالا
اما بالاخره ب هدفش میرسه :)

وسایل سر راه مورچه رو برداشتم که زودتر ب هدفش برسه ، شاید فکر کنه خدا براش معجزه کرده + ،
دوست دارم همه در مورد تو خوب و مثبت فکر کنیم خدا♡

+هر چند که این مورچه با همتی که داشت خواه ناخواه پیروز میشد و شد ؛

++ نکته ی قابل تامل اش اینجاست که همه اینکارا رو موجودی داره انجام میده که بینی و ریه نداره برا نفس کشیدن!!

دانشمندان معتقدند حدود 12000 گونه مختلف مورچه در جهان وجود دارد. مورچه ها تقریبا در همه نقاط دنیا به جز قطب جنوب به دلیل سرمای شدید، زندگی می کنند. از نکات قابل توجه راجع به مورچه ها اینست که آنان قادرند جسمی به اندازه ی 20 برابر وزن خودشان را حمل کنند.
در سر مورچه ها حسگرهای زیادی وجود دارد. مانند بیشتر ات دیگر چشم های مورچه ها از چندین عدسی ریز متصل به هم تشکیل شده است. تصویری که مورچه ها می بینند کیفیت بالایی ندارد اما با این حال قدرت جهت یابی مورچه ها را افزایش می دهد البته بعضی از انواع مورچه ها به طور کلی کور هستند.

همه مورچه ها شش پا دارند و در انتهای هر پا پنجه هایی قرار دارد که در بالا رفتن بر روی دیوار کمکشان می کند. جالب اینست که مورچه ها گوش ندارند و برای شنیدن از احساس لرزش در اطراف پاهایشان استفاده می کنند. همچنین مورچه ها ریه ندارند و اکسیژن از محفظه های کوچکی که در سراسر بدن مورچه ها وجود دارد، به بدن آن ها نفوذ می کند ودی اکسید کربن نیز به همین طریق از بدنشان دفع می شود.

 


 

با عشق دعا کنید
رَغَباً وَ رَهَبا» (انبیاء/90)

ترس و امید در شما باشد.

خَوْفاً وَ طَمَعا» (اعراف/56)

با اخلاص دعا کنید.

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصین» (غافر/14)

حسن ظن داشته باشید.
فَإِنِّی قَریب» (بقره/186)


 

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

♡♡




مهربان اربابمون مدد

 


 

انکحتُ. عشق را و تمام بهار را !

زوّجتُ. سیب را و درخت انار را !

متّعتُ. خوشه‌خوشه رطب‌های تازه را 

گیلاس‌های آتشی آب‌دار را !

هذا موکّلی.: غزلم دف گرفت، گفت:

تو هم گرفته‌ای به وکالت سه‌تار را !

یک جلد. آیه‌آیة قرآن! تو سوره‌ای!

چشمت قیامت» است! بخوان انفطار» را !

یک آینه. به گردن من هست. دست توست،

دستی که پاک می‌کند از آن غبار را

یک جفت شمع‌دان.؟! نه عزیزم! دو چشم توست

که بردریده پردة شب‌های تار را !

مهریّة تو چشمه و باران و رودسار 

بر من بریز زمزمة آبشار را !

ده شرطِ ضمنِ. ده؟! . نه! بگویید صد! . هزار!

با بوسه مُهر می‌کنم آن صدهزار را !

لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده

پس خط بزن شرایط دیوانه‌وار را ! 

 
شاعر معاصر : سیامک بهرام پور

 


حسد.
تهمت.
تهمت!

حسد.
زخم زبون.
زخم زبون!

حسد.
حق رو ناحق کردن.
حق رو ناحق کردن!

حسد.
حق الناس.
حق الناس!

حسد.

فخرفروشی!!

حسد.
و .
چیزهایی است که از کلاس درس اخلاق یاد گرفته بود.

حالا هم حتما" آنجا کلاس های درس شهادت است!
هه.

نشستم نگاه میکنم
جنگی رو که میدونم برنده اش کیه

نگاه میکنم و منتظرم
منتظر حق ناحق شده مان
منتظر کوتاه شدن دستتون از سرنوشت ما

منتظر خدا♡

 


 

 

چه دلنشین گفتید پدر مهربان ما  

" جوانان من "



خداوند مهربان برای هر انسانی معنا ومفهومی متفاوت دارد،خدایی که از سعادت وشادی ما خشنود میشود،

خدایی که بر بندگانش رحمت و برکت می فرستد.

شیوه هایی گوناگونی برای شناخت خدا وجود دارد و به شیوه های گوناگون می توان پروردگار عالم را پرستش کرد.

در واقع همه ی ما انسانها برای تجربه کردن و آموختن یک رشته دروس معنوی و بر روی زمین آمده ایم؛

و دارای ارواحی مستقل و واحد هستیم وهر کدام از هوش و شعور مستقلی که پیش از تولدمان بر روی کره زمین رشد وپرورش یافته ایم

برخوردار هستیم، هر یک از ما از آزادی عمل برخوردار هستیم تا هر آنگونه که دوست داریم تجربه زمینی دنیای فانی را در پیش گیریم.

هیچ چیز برتر وبالاتر از عشق نیست!

عشق بایدبر هر چیز عالم،حاکم باشد.!

این خود ما هستیم که محیط اطرافمان رابا افکار واندیشه هایمان خلق میکنیم،و فضایی دلپذیر

یا برعکس تاثر آور و اندوه بار پدید می آوریم.ما به زمین آمده ایم تا زندگی کامل وخوبی را تجربه کنیم.

آمده ایم تا با خلاقیت هایمان،شادی ورضایت لازم رابه دست آوریم،

و نه تنها مفهوم موفقیت وپیروزی،بلکه شکست واندوه را نیز دریابیم.

لازم است از آزادی عمل خود، به نحوشایسته وپسندیده بهره بریم. تا به زندگی مان،ارزش وزیبایی بیشتری ببخشیم.»

ما وظیفه داریم یکدیگر را دوست بداریم! باید نسبت به هم مهربان باشیم.نسبت به یکدیگر گذشت واغماض داشته،

وخدمت گذار صمیمی ومخلص یکدیگر باشیم!»

نیکو بودن وابراز مهربانی به انسانهای دیگر،کار بسیار شایسته ونیکو ودلپذیری است .»

پیش از آنکه شادی و بهجت را به درستی تجربه کنیم،لازم است معنا و مفهوم اندوه و ماتم را دربیابیم.»

حقیقت این است که ما انسانهای مدرن امروزی،دیگر از خاطر برده ایم چگونه جان به جان افرین تسلیم داریم.

به گونه ای رفتار میکنیم که گویی دیگر بخشی از زندگی معمول ما نیست.به همان اندازه نیز،از یاد برده ایم چگونه به نیکی زندگی کنیم.

ما انسان ها، از یاد برده ایم که زندگانی ساده ومعمولی ما،از دیدگاه وبر اساس نظام الهی،بسیار حائز اهمیت است.

منبع: کتاب در آغوش نور



 

♡♡

 

 


 

♡♡


 

خدایا سلام

ما بیـــــدار شدیم
سرحالیم
امید داریم
و می خندیم

(::)


اینهــــا همش از برکت وجود توست

 

ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻫﺮ روز :

به ﻓﻜﺮﻣﺎﻥ ، ﻣﻨﻄﻖ
ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ، ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ،
ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ، ﺁﺯﺍﺩی
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ، ﻗﺪﺭﺕ
ﺑﻪ ﺯﻧﺪﻴﻤﺎﻥ ، ﻋﺸﻖ
ﺑﻪ رفاقتمان ، ﺗﻌﻬد
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻬﺪﻣﺎﻥ ، ﺻﺪﺍﻗﺖ
ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ 
آمین



منبع skylove.ir

 


دنیای پسرا عجب دنیای سختیه!
همش رقابت همش جنگ همش قدرت

دارن منچ بازی میکنن ، اما انگار جنگ جهانیه!
دو ساعته دارن مهره های همدیگه رو میزنن :))
خخخخ

خب چ کاریه صلح آمیز بازی کنین دیگه

- برو بابا مثل شما دخترا خوبه که دلتون نمیاد مهره های همو بزنین وای اگه بزنی من دیگه بازی نمیکنم
ماماااان این مهره ی منو زد
باید بجنگی
اینه بازی پسرا

همچین دعا میکنن سر منچ که تو عبادت شب قدر اینطور دعا نمیکنن :|

- خدایا نوکرتم ب مولا ی شیش بیاد
شیش میاد خدایا شکرررررررررررت!

الان بت میگم
بیا آهاااا جفت اومد اومدم تو بازی هههه هههه

خدا دمت گرم ی پنج بدی من حالشو گرفتما
پنج میاد Oo
خدایا توام؟ :|
و .

میگما اینقد مستجابو الدعوه ای خب یه دعای دیگه کن :))


من دیگه حرفی ندارم
فقط یه چیزو میدونم

* تو همیشه برنده ای

و من همیشه تو تیم توام و طرفدار توام عزیزم

:)


 

مشاعره در کلاه قرمزی

فامیل دور: چی بگم؟!
آقای مجری: اگر در بند در ماندو نه! اون قبول نیست!
فامیل دور: اونو میخواستم بگم آخه! اینو میگم حالا: از در درآمدی و من از خود به در شدم.
پسرعمه زا: سلطان غم مادر، بی تو پسر نمی‌شود!
آقای مجری: نه بچه جان! یه شعر قشنگ؛ باید میم هم داشته باشه.
پسرعمه زا: می تو پسر نمی‌شود. خوبه؟!
فامیل دور: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم.
آقای مجری: این دیوونم کرد از دست این دره!
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!
ببعی: مرنجان دلم را که این مرغ وحشی، ز بامی که برخاست، مشکل نشیند، ببببعععع! عین بده.
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!!!

**


آقای مجری: در خواست مون رو می تونیم با یه کلمه قشنگ بگیم. مثلا یه لیوان آب بخوایم چی می گیم؟

پسر خاله: خودمون می ریم آب می خوریم، برای بقیه هم میاریم.

- نه، مثلا بخوایم بگیم این شیرینی رو به من بده .

+ خودمون بلند می شیم بر می داریم، به بقیه هم تعارف می کنیم.

- نه، یه کلمه ای بگو که محبت شما رو به من نشون بده.

می خوای برم نون بگیرم؟ می خوای برم نفت بگیرم؟ آب بیارم؟

- نه نه . قبل از اینکه بگیم این شیرینی رو به من بده، می تونیم یه کلمه قبلش بذاریم. بگیم:" عزیزم، ممکنه شیرینی رو به من بدی؟"

بله بفرما. بفرما. من خودم باید زودتر می فهمیدم شیرینی می خوای، بهت می گفتم. بفرمایین. بفرمایین


**

پسر خاله : یه روز رفتم نونوایی …
نونوا گفت هر کسی اومد ، بهش بگو پشت سرت وا نسه …
نون نمی رسه
منم هر کی اومد ، گفتم بیا جلوی من واسا …
پشت سرم نون نمی رسه … !!
مگه چیه ؟!

**

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.

**


از در بسته رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.

وقتی یه در ُ باز بذاری که نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُ باز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.

**


در باز ُ کسی نمی‌زنه.

ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در.

دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.

یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.

آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟

فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه

**


آقای مجری:من دو ساعته دارم تو رو صدا می زنم . صدامو نشنیدی ؟
پسر عمه ز ا: چرا شنیدم
آقای مجری :پس چرا نیومدی
پسر عمه ز ا: اهمیت ندادم.

:))

**

آقای مجری : اگه یکی دستشو آورد جلو یعنی ؟
فامیل : می گیم دستتو بکش !
کلاه قرمزی : می گیم مگه کاراته بازیه ؟
ببعی : می لیسیم
آقای مجری : نه ما هم دستمونو می بریم جلو و باهاش دست می دیم

حالا اگه دستشو نیاورد جلو چی ؟
پسرعمه زا : ما دستمونو می بریم جلو می کنیم تو نافش !

**

فامیل دور : راه رفتـنـی را ، باید رفت ! در بستنی را ، بــــاید بست !
پسر عمه زا : در بستنی رو باید لیسید !

:)

**

سه نوع دور داریم :
اونی که دستت بش نمی رسه !
اونی که چشمت بهش نمی رسه !
اونی که فکرت هم بش نمی رسه !

:|

**

آقای مجری : شعری که بلدی رو بخون
جیگیر : گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید ، گفتی یا نگفتی ؟ گفتی یا نگفتی؟گفتی یا نگفتیـــــی ؟
مجری : شاعر گفته به ما چه؟
ببعی : It’s nice to be important, but it’s more important to be nice
مجری : نه شعر فارسی بخون

ببعی : در گلستانه چه بوی علفی می آمد ، به به .

**

ببعی : make a word with A
طناز طباطبایی : A Apple
ببعی : no. A Kaho
طناز طباطبایی : کاهو که فارسیه !
ببعی : no it is a international word

**

آقای مجری : چه کارِ خوبی انجام دادید تو این ایام ؟
فامیل دور : یه فرش ۹ متری رو خشک کردم.
آقای مجری : حالا بگید چه کارایِ بدی انجام دادید تا بهتون شیرینی بدم .
فامیل دور : یه فرش ۹ متری رو با سشوار خشک کردم .

**

مجری :چه فیلمی میخواید ببینید؟
کلاه قرمزی: ;کلابلانکا
پسر عمه زا : ارباب کتلتها
ببعی :درباره بی بی
فامیل دور : دور شهر بی دفاع
گابی : بر گاو رفته

**

فامیل دور: خانم افشار میشه از من یه عکس بگیری؟ من از بچهگی آرزوم بوده خانم مهناز افشار از من عکس بگیره!

**

آقای مجری:کلاه قرمزی برای چی خونه تی میکنیم؟

کلاه قرمزی:برای اینکه پدرمون درآد.

:))

**

آقای برق کار : اگه سیم باشه چی میشه ؟

کلاه قرمزی : خوب سیم خجالت میکشه .

:))


 

کوه نیایش معروف به کوه دو برادران از جمله کوههائی است که اگرچه در لیست کوههای مهم دنیا قرار ندارد،

 

اما ضلع جنوبی آن یکی از بلندترین پرتگاههای دنیاست.

 

این کوه در ضلع جنوب شرقی شهر مقدس قم و سمت قبله قرار دارد،

 

و در واقع نزدیکترین کوه به مسجد مقدس جمکران است که

 

چشم انداز زیبائی در برابر دیدگان مشتاقان مسجد حضرت مهدی(عج) ایجاد کرده است.

 

 منظره ی زیبای کوههای سمت راست جاده اولین چشم اندازی است که پس از مسجد در دید هر عابری خودنمائی می کند.

 

پدیده ای طبیعی، پرشکوه با قامتی برافراشته.

 

غروب بود. وجود نور نارنجی خورشید در پس زمینه موجب شده بود تا خط الراس کوهها در پیش زمینه، کاملا" در تاریکی قرار گرفته

و به شکل واحد دیده شود.

عظمت و شکوه حیرت آوری تمام وجودم را تسخیر کرده بود.

لحظاتی خیره شدم.همه چیز به قاعده است.

تناسب اعضائ صورت از پیشانی، پلک، کشیدگی بینی، لبها و مابقی اجزا ی صورت همه به زیبائی ترسیم شده است.

چهره ی زیبای انسانی که در حالتی عارفانه وبا آرامشی خاص روی یه آسمان کرده،

 

تندیس شگفتی که طبیعت بر کوهی در سمت قبله ی جمکران پرداخته است، و

 

تصویر باشکوهی که تنها درهنگامه ی غروب آن هم فقط در نقطه ای که مسجد بنا شده اینچنین واضح قابل مشاهده است.

 

 "انا سَخَرنا الجبال مَعه یُسبِحنَ بالعَشی وَ الِاشراق"

 

"ما کوهها را مسخر کردیم تا شامگاهان و بامدادان با او خداوند را نیایش کنند."

 


  

دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد

به یاد مشهد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقی ام، یا امام هشتم» شد
به محض بردن نام امام آینه ها
لبان آینه هایت پر از تبسم شد

به استحاله کشاندی مرا به لبخندی
دو چشم مملو اشکم، دو خمره ی خم شد
سلام برتو و بر خاندان اطهارت.

 


 

بهار نارنج ها
" عاشق " که می شوند
عطرشان همه جا را بر میدارد!

و تو بین بهارنارنج ها هم ، سرآآمدی
:)

داشتم خواص بهار نارنج را میخواندم
مطمئن شدم تو با بهار نارنج ها نسبت رگ و ریشه ای داری!

عاشقمی
مهربونمی
آرامش بخشمی
قوت قلب و روحم البته نه !
در این مورد فراتر از بهارنارنج ها رفته ای!
  تو خود قلب منی و تو خود روح و جانمی
:)

از تو هر چه بگویم کم گفته ام

فقط بدان که
بهار نارنج ها هم پیش تو برگ می ریزند عزیزم 
:)

 


 

ب زندگی سلام کن

:)


 

به دختران خود یاد دهید
قبل از ازدواج 
به آرزوهایشان برسند،

‍‍مردان 
غول چراغ جادویی علاءالدین نیستند 

برتراند راسل

**

آقا به خانمش میگه:
من خیلی بهت لطف کردم که بدون اینکه چهرتو ببینم باهات ازدواج کردم!
خانمه میگه:
ببین من چقدر بهت لطف کردم که چهرتو دیدمو باهات ازدواج کردم!!
خب برادر من نکن این کارو !!!
با زبون این خانما نمیشه درافتاد


 **

مرده زنگ میزنه خونه، میگه عزیزم من بعداز ظهر با دوستم میام خونه… زنش میگه خونه ریختو پاشه
مرده:میدونم
زنه:ظرفا کثیفه
مرده:میدونم
زنه:توی یخچال هم هیچی نداریم …
مرده:میدونم !!!
زنه:تو که همه رو میدونی پس چرا دعوتش کردی؟
.
.
آخه هوس زن گرفتن کرده، گفتم،بیاد وضعیتمو ببینه شاید پشیمون شه ….!


** 

قابل توجه خانم های محترم
وقتی یه آقا میگه یه کاری رو انجام میده، حتما انجام میده
لازم نیست هر شش ماه یه بار یادآوری کنید


**

خندیدن به اشتباهاتتان میتواند عمرتان را طولانی کند 
” شکسپیر ”
خندیدن به اشتباهات همسرتان میتواند عمرتان را تمام کند 
” همسر شکسپیر ”

 
**

طرف به خانومش پیامک داد:من سر کارم، تا ده دقیقه دیگه میام خونه. اگه نیومدم این پیامکو دوباره بخون!؟

 
**

شوهر:عزیزم همیشه صحبت کردن با تلفنت چند ساعت طول می کشید اما این بار فقط یه ساعت صحبت کردی. معلومه که هوای جیب شوهرتو داری!
زن:نه بابا جوک نگو واسه خودت، شماره رو اشتباهی گرفته بودم!!!


**

مورد داشتیم مرده زیر تابوت زنش از بس خوشحال بوده داد میزده!!!…
.
.
.
.
لا اله ایووووول الله


**

ﺯﻥ:ﻋﺰﺰﻡ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭ؟
ﻣﺮﺩ:ﺧﻠ
ﺯﻥ:ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻦ
ﻣﺮﺩ:ﻄﻮﺭ؟
ﺯﻥ:ﺑﺮﻭ ﺑﺎ ﻪ ﺷﺮ ﺑﺠﻨ
ﻣﺮﺩ :ﻋﺰﺰﻡ ﻣﻦ ﺍﻪ ﺑﺎ ﺷﺮ ﺑﺠﻨﻢ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺗﻪ ﺗﻪﻣﻨﻪ ﻭ ﻣﺨﻮﺭﻩ.
ﻪ ﺰ ﺩﻪ ﺑﻮ !
ﺯﻥ:ﺭﻣﺰ ﻮﺷﺖ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ
ﻣﺮﺩ:ﻮ؟ ﺠﺎﺳﺖ ﺍﻦ ﺷﺮ بی همه چیز؟

**

بدرقه شوهر در فرهنگ ملل
آمریکایی:عزیزم امیدوارم روز موفقی داشته باشی.
انگلیسی:عزیزم برای نوشیدن چایی عصر بیصبرانه منتظرتم.
فرانسوی:عزیزم تمام روز بفکرتم تا برگردی.
ایرانی :داری میری این اشغالها رو بزار دم در
آشغالا یادت نره
آشغالا
هوی آشغالا رو ببر

**


سردرگمی ن ایرانی
قبل از ازدواج:
پدر:بروخونه شوهرت هر غلطی خواستی بکن!
بعد ازازدواج:
شوهر:فک کردی خونه باباته هر غلطی خواستی بکنی؟
لطفا مسوولان رسیدگی کنند
پس ما کجا و کی چیکار بکنیم بالاخره

**

به مامانم میگم با شوهر آیندم چند سال تفاوت سنی داشته باشم خوبه؟
میگه هر چی بیشتر بهتر زودتر میمیره
یعنی قشنگ عشق تو خونمون شنا میکنه

**

شوهر گلم یه دقیقه میایی کارت دارم
شوهر عزززیزم یه دقیقه بیاااا کارت دارم
چه شوهر نازی دارم من عزیزم بیا کارت دارم
.
.
لطفا این اخطار را جدی بگیرید!
یکی جدی نگرفت تا الان چهار ساعته داره ظرف میشوره


**

شوهر :خانوم ! غذا آمادس ؟
همسر :هنوز نه باید یه کمی صبر کنی !
شوهر :پس من میرم بیرون یه چیزی میخورم و برمیگردم !
همسر :لطفا فقط 5 دقیقه صبر کن !
شوهر :یعنی غذا 5 دقیق دیگه آمادس ؟!
همسر :نه دیگه ! من 5 دقیقه دیگه آماده میشم بریم بیرون !


  

مادربزرگم بهم میگه :

من از دوری عزیزتو قلبم درد میاد و دلم ندیده تنگشه
دختر تو چ دلی داری تونستی اینهمه سال تحمل کنی؟
اشک تو چشمآم دویید و تو دلم گفتم
من که فدای ی تار موهای تو

تازه مادربزرگم نمیدونه که تو چه دل بزرگی داری عزیزم

 


 

بیدار میمونم تا که خورشید❤ رو ببینم

 

 

 


 

سلام سلام شهید نوری 

برادری میکنی در حقم

چند دقیقه ای ب حرفام گوش بده

 

یه جوری یه جوری دلم از این دنیا گرفته که.

باور کن اینقدر بد دیدیم از دنیا که.

برادری کن در حق منه عاشق 

و این روزا خیلی با ما باش

خیلی

تا این سختی بگذره.

 


 

وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند
باد باعث طراوتش میشود
آب باعث رشدش میشود
و آفتاب پختگی کمال میبخشد
اما …
به محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت،
آب باعث گندیدگی
باد باعث پلاسیدگی
و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود

بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود.

پول، قدرت، شهرت، زیبایی… تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود.



 

یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.
هیچ انجمنی با پسوند … مردان» خاص نمیشود.
مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.

این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای ن می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.

وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند.

از همین هایی که از ۱۸ سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل… همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی…
و خدا نکند یکی از اینها نباشند…
ما هم برای خودمان خوشیم!

مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند،زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند وتوی جمع قربان صدقه مان بروند و .

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند.
بیایید قبول کنیم. مردها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.
و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند.
دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟
در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی… مردها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی… درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم.

من فکر میکنم مردها، واقعن مرد ها، انقدرها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم… برخلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است

 


 

خوشبختانه یک مرد بعد از مدتها وقت گذاشته و قوانین مردونه رو به رشته ی تحریر دراورده پس لطفا بخونید. لطفا دقت کنید که تمام این قوانین با عدد یک شماره گذاری شدن یعنی هیچ کدومشون برتری نسبی به دیگری ندارن*

1- مردها نمیتونن فکر کسی رو بخونن.

1- دیدن مسابقه فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده توی آسمون جذاب و قشنگه. اجازه بدید همینطور بمونه.

1- خرید کردن، مسابقه فوتبال نیست. و امکان نداره که ما به خرید به این شکل نگاه کنیم.

1- گریه کردن یک جور تهدید به حساب میاد.

1- لطفا چیزی رو که می خواهید، واضح بگید. اجازه بدید کمی روشن تر بگم، اشارات زیرکانه، اشارات قوی و اشارات مبرهن ولی غیر مستقیم به یک موضوع اصلا به کار نمی آد. لطفا اصل درخواستتون رو واضح بگید.

1- بله” یا خیر” بهترین جواب ممکن به خیلی از سوالات هستند.

1- لطفا در صورت نیاز به حل یک مشکل، پیش ما بیایید و درد دل کنید، این کاریه که ما مردا انجام میدیم. همدردی کردن وظیفه دوستان مونث شماست نه ما مردها.

1- سردردی که هفده ماهه داره شمارو آزار میده یک مشکل واقعیه لطفا یک پزشکرو ببینید.

1- هر مطلبی که شیش ماه پیش از طرف ما مردها گفته شده الان به عنوان استدلال غیر قابل قبوله. در واقع تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.

1- اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالا هستید. لطفا از ما نپرسید.

1- اگر مطلبی که ما گفتیم رو میشه دو جور ازش برداشت کرد و یکی از این برداشتها شما رو عصبانی و ناراحت میکنه منظور ما اوون یکی برداشت بوده.

1- شما میتونید یا از ما بخواهید که کاری رو انجام بدیم یا بهمون بگید که چطوری انجامش بدیم. نه هر دوش. اگر شما از قبل میدونید که چطوری میشه اوون کارو بهتر انجام داد خوب خودتون دست بکار شید.

1- کریستوف کلمب احتیاجی نداشت که مسیر رو بهش یاد بدن. ما هم همینطور

1- تمام مردها فقط در 16 رنگ اشیا رو میبینند. دقیقا مثل پیش فرض ویندوز . برای ما هلو یک میوه است نه رنگ. پرتقال هم یک جور میوه است نه رنگ. ما واقعا نمی فهمیم رنگ پوست پیازی یعنی چی.

1- اگر ما از شما بپرسیم چی شده و شما بگید هیچی” ما هم طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. ما میدونیم که شما دروغ میگید اما فقط ارزششو نداره که آدم سرشو بخاطرش درد بیاره

1- وقتی ما دوتایی قراره بریم جایی، چیزی که شما پوشیدید کاملا مناسب و قشنگه … اینو واقعا میگم

1- شما به اندازه ی کافی لباس دارید

1- شما کفش، زیادی هم دارید

1- ممنونم که اینو خوندید. آره میدونم امشب باید تو آشپزخونه بخوابم. ولی اینو میدونستید برای ما مردا مهم نیست. فکر میکنیم رفتیم کمپینگ

:|

 

*از دست این نکته سنجی و جزئی نگری و همه چی رو اولویت بندی کردن ما خانوما

 


 

فرق بین مردای قدیم و جدید:
قدیمترها لحن مردها:
گستاخی مکن زن! طعام را بیاور
امــا اکنون :
عسلم امشب ظرفا نوبت منه یا تو

من نمیگم زن بشینه خونه ظرف بشوره ،
خب پاشه تو خونه ظرف بشوره !
یه همچین آدمه دموکراتیم من

اینا که یه تار موی همسرشون رو به یه دنیا نمیدن ، اگه همونو تو غذا پیدا کنن ؟؟؟؟؟؟؟
صداتونو نمیشنوم ؟!

پشت هر مرد موفقی…
بالاخره یه روز میخاره !
که هیچ زنی هم نمیدونه دقیقا کجاشه


چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم !؟
۱- در خوردن غذا با او همکاری کنید
۲- کانال های تلویزیون را شما عوض کنید
۳- موقعی که همسرتان مشغول تمیز کردن زمین و جارو کردن است
پایتان را بلند کنید که زیر پایتان را نیز جارو بکشد
۴- با آواز خواندن در حمام موجبات شادی همسرتان را فراهم آورید
۵- وقتی همسرتان در آشپزخانه مشغول پخت غذاست
گاهی به آشپزخانه سرزده و با ناخونک زدن به غذا
به او در پخت غذای خوشمزه تر و لذیذتر مشاوره دهید
۶- با آروغ زدن پس از غذا، همسرتان را از حالت رمانتیک درآورید
تا محیط خانه برای وی یکنواخت و خسته کننده نشود


زنه به شوهرشsms میده:
عزیزم ، اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد ۱
و اگه میخوای بریم خونه مامانت
عدد۱۸۲۶۴۴۲۷۵۳۶۷۲۳۷۷۵۳۶۴۱۲۶۱۸۳۳۸۱۶۸۳۱رو وارد کن!


زن:غذا خوردی ؟
مرد:غذا خوردی ؟
زن:دارم از تو میپرسم
مرد:دارم از تو میپرسم
زن:ادای منو در میاری ؟
مرد:ادای منو درمیاری ؟
زن:بریم خرید ؟
مرد:غذا خوردم


یادم باشه حتماً وقتی خواستم ازدواج کنم
یکی از شرایط این باشه که همیشه کنترل تلوزیون دست من باشه !


یه خانم دارم مااااااااااااااااااااااااااااه
دست پخت عالی ، کدبانو ، پر احساس ، زیبا …
حجابش که ۲۰ اِ …
خوش اخلاق و اهل فکر و …
خلاصه که از خانمی هیچی کم نداره …
فقط مشکل اینه که :
دقیقاً نمی دونم کیه و کجاست …
ولی عاشقشم ، خدا حفظش کنه


ﺍﻦ ﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎ ﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺳﺮ ﺗﻪ ﺮﺑﺎﺳﻨﺪ !
ﻧﺎﻣﻮﺳﺎً ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﺎ برد پیت ﻪ !؟
اگه آره بگین ما الکی انقدر باشگاه نریم !


وقتی صورتتو اصلاح میکنی و کسی نباشه ماچش کنه!
مثل اینه که ده تومن شارژ بخری و وارد کنی ؛
و بدونی قرار نیست به کسی زنگ بزنی !
لامصب دردیه واسه خودش

این کمبود داماد فقط مختص آدمها نیست
توی دریا با این همه عروس دریایی،
اونوقت دریغ از یه دوماد دریایی :)

 


مهربونی ای عشق

نازنینی ای عشق

آخرین تیکه ی این جورچینی ای عشق

 



آقا یا امام حسن مجتبی یا کریم اهل بیت

یادتونه؟
اولین بار شمآ رو واسطه کرد برای ابراز عشق و محبتش بهم
شمآ بزرگ ترش بودی
:)
الآنم خیلی دلم تنگ شده برا خودش و محبتش
خودشم خیلی دلش میخاد ابراز احساسشو با امنیت خاطر
میشه بزرگ تری کنین برای ما؟
متشکرم
:)
(:

 


 

 

 


 

گل قهر و آشتی (نام علمی: Mimosa pudica) یا گل حساس گیاهی یکساله یا چند ساله با خصوصیتِ نادرِ واکنش به تکان یا شکستن است. این گیاه به حرکت واکنش سریع نشان داده و وقتی به هر قسمت از آن دست می‌زنید برگ‌های کوچک همان قسمت، خود را جمع می‌کند ، مثل یک موجود زنده که قهر کرده باشد و حدوداً بعد از ۴–۵ دقیقه برگ‌هایش را باز می‌کند که به مثابه آشتی کردن اوست. این گیاه بومی آمریکای جنوبی وآمریکای مرکزی است.
گل قهر و آشتی بیشتر به خاطر حرکات سریع گیاهی شناخته شده است. همچون تعدادی از گونه‌های گیاهی دیگر این گیاه قادر است در هنگام خواب یا تغییر محیط، جهت‌گیریِ برگ‌ها را تغییر دهد. در این گیاه، شاخ و برگ‌ها در هنگام تاریکی بسته شده و در هنگام روشنایی باز می‌شوند.همچنین به عوامل محیطی دیگر، همچون تکان، تماس، گرما و وزش با بستن برگ‌ها واکنش نشان می‌دهد.وسپس گل بسته میشود.

+منبع : ویکی پدیا

 


 

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،؛

دکتر ژان فرموزان در باره فواید روزه داری چنین می گوید:

در آغاز روزه داری، زبان باردار است، عرق بدن زیاد می شود، دهان بو می گیرد، گاه آب بینی را می افتد و همه، علامت شستشوی کامل بدن است. پس از سه، چهار روز، بو برطرف می شود، اسیداُوریک ادرار کاسته می شود و شخص احساس سبکی و خوشی خارق العاده ای می کند و در این حال اعضا هم استراحتی دارند.

 
دکتر کارلو آمریکایی در مورد فواید روزه می گوید:


روزه درمانی دراز مدت برای موارد زیر تجویز می شود:

1- فشار خون زیاد،2-تَصَلُّب شرائین که تازه آغاز شده،3-گرفتگی مجاری خون و لنف،4-آسم قلب،5-آنژین قلبی،6- سرطان خون،7- امراض عصبی،8-اختلالات دستگاه متابولیسم (چاقی، نِقرِس، ورم مفاصل، رماتیسم،9-امراض کبد،10- ورم کیسه صفرا،11-امراض معده و روده،12-یبوست مزمن،13-ورم لوزه مزمن،14-زکامهای حلق و بینی،15-زکامهای نای و نایژه،16-ناراحتی های کلیه و مثانه،17-امراض ن 18- اگزما،19-دمل،20-کورک و کهیر،21-امراض چشمی مثل آب سبز،22-سر درد مزمن،23-افسردگی،24- ضعف جنسی،25-هیجان شدید،26-وسواس،27- نوالژی، مخصوصاً میگران،28- صعب العلاج،29- سرطان قبل از آشکار شدن


دکتر کارلو :

روزه ای که اسلام واجب کرده، بزرگترین ضامن سلامتی بدن است.


دکتر کارل (فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی) می گوید:

وم روزه داری در تمام ادیان تأکید شده است. در روزه ابتدا گرسنگی و گاهی نوعی تحریک عصبی و بعد ضعف احساس می شود، ولی در عین حال کیفیات پوشیده ای که اهمیت زیادی دارند، به فعالیت می افتند و بالاخره تمام اعضا مواد خاص خود را برای نگهداری و تعادل محیط داخلی و قلب قربانی می کنند.


دکتر کودل پا فرانسوی می گوید:

بیماری ها از تخمیر غذا در روزه ها است که همه با روزه اصلاح می گردد.


دکتر بندیکت :

در این مدت (ایام روزه) در ترکیب خون، هیچگونه اخلاطی به هم نرسیده و آن نوری که در بعضی از روزه داران دیده می شود، یک حالت جوانی و نشاطی است که برای روزه داران رخ می دهد.

 
کلنل درورشا (روانشناس) :

روزه موجب حالت جزبه روحی می شود.


دکتر تومانیاس:

فایده بزرگ کم خوردن و پرهیز نمودن از غداها در یک مدت کوتاه، آن است که چون معده در طول مدت یازده ماه مرتب پر از غذا بوده و در مدت یک ماه روزه داری، مواد غذایی خود را دفع می کند و همین طور کبد، که برای حل و هضم غذا مجبور است دائماً صفرای خود را مصرف کند. در مدت سی روز ترشحات صفراوی را صرف حل کردن باقیمانده غذای جمع آوری شده خواهد کرد.دستگاه هاضمه در نتیجه کم خوردن غذا اندکی فراغت حاصل نموده و رفع خستگی می نماید. روزه یعنی کم خوردن و کم آشامیدن در مدت معینی از سال و این بهترین راه معالجه و حفظ تندرستی است که طب قدیم و جدید را از این حیث متوجه خود ساخته، مخصوصاً امراضی را که به آلات هاضمه به خصوص کلیه و کبد عارض می شود و توسط دارو نمی توان آنها را علاج کرد، روزه بخوبی معالجه می نماید.چنانچه بهترین داروها برای برطرف کردن سوء هاضمه روزه گرفتن است، مرض مخصوص کبد نیز که موجب یرقان می گردد، بهترین طریقه معالجه اش همانا روزه گرفتن است، چه آنکه ایجاد این مرض اغلب اوقات بواسطه خستگی کبد است، که در مواقع زیادی عمل و فعالیت نمی تواند صفرا را از خون بگیرد.


شهید دکتر پاک نژاد :

در ظرف مدت یک ماه روزه داری، آدمی دارنده یک بدن تازه تعمیر شده و آزاد گردیده و از قید و بند سموم رها شده است.


دکتر کلوخ (پزشک مشهور آمریکایی) :

سرطان از تماس زیاد میکروب های عفونی و سم های آنها با بدن پدید می آید، سرطان ابتدا دمل کوچکی است که در روده یا معده می روید، این دمل ها را می توانیم به آسانی با یکی دو هفته روزه، معالجه کنیم. معالجه کم خونی معمولی، سیلیس، مالاریا، کثافت و چرک ریه، دمل ها ی بسیار بد که بوسیله ترک غذا، ترک خورامهای گوشت دار ممکن می شود.


دکتر آلکسی سوفورین(پزشک روسی) :

تنها طریق برای قطع ریشه سرطان روزه است و بس.درمان از طریق روزه فائده ویژه ای در بیماری های کم خونی، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن، دمل های خارجی و داخلی، سل، نِقرس، بیماری های چشم، مرض قند، بیماری های جلدی، بیماری های کلیه، کبد، و اسکلیرور، روماتیسم، استسقا، نوراستنی، عرق النساء، خراز (ریختگی پوست) و بیماری های دیگر دارد.


دکتر اتوبو خنگر در کنگره پزشکی بغداد :

شخص روزه دار با سوزاندن رسوبات بیمارگونه و چربی های زائد بدن، کوره متابولیسم خود را می افروزد. در مدت پنجاه سال که از تأسیس کلینک اتوبوخنگر می گذرد، بیش از پنجاه هزار بیمار در این کلینیک، توسط روزه درمان شده اند.دانستن فلسفه احکام، سبب معرفت و شناخت بیشتر نسبت به دین می گردد و همین شناخت، باعث تقویت اعتقاد و ایمان انسان خواهد شد.


 

شرایط زندگیه آدما تغییر میکنه ، چ خوب چ بد
سختی و راحتی ، خوشی و ناخوشی گذراست

این ماییم که ماندگاریم
چون عاشقیم و محبت بینمونه عزیزم..

❤❤
(::)

 

 

+با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

* خواجه حافظ شیرازی

 

 


 

مولا علی علیه السلام فرمودند :
خدای تبارک و تعالی به موسی علیه السلام گفت  :
 سفارش مرا در چهار امر گوش کن :

1. تا وقتی که گناهان خود را آمرزیده ندانی به عیوب دیگران نپرداز.

( تا وقتی که مطمئن نشدی گناهانت را بخشیده ام از دیگران عیب یابی نکن  )

2. تا وقتی که می دانی گنج های من تمام نشده ، غم روزی مخور.

3. تا سلطنت من بر جا است  به دیگری امیدوار مباش.

( در تمام امور امیدت به من باشد و به کس دیگر امید نداشته باش )

4. تا شیطان نمرده از مکرش ( وسوسه ) آسوده مباش.

( تا وقتی که شیطان زنده است از وسوسه اش آسوده و راحت مباش ) 


خصال الصدوق جلد 1 صفحه 206



اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ

خدایا از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد کسى را نه مال و نه فرزندان مگر آن کس که دلى پاک به نزد خدا آورد


وَ اَسْئَلُکَ الاَْمانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتِنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً


و از تو امان خواهم در آن روزى که بگزد شخص ستمکار هر دو دست خود را و گوید اى کاش راه پیامبر را در پیش گرفته بودم

 

 

+بخشی از مناجات امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه.

  



 
میدونم که از چرا گفتن خوشت نمیاد
ولی من واقعا چن تا چرای مهم دارم :]

چرا غر نمیزنی آیا؟ :|
چرا گله و شکایت نمیکنی حتا؟ Oo
چرا اینقدر خوب و صبوری آخه عزیزمن؟
:)

حق دارم عاشقت باشم بی نهایت 
:)

+خدایا؟ بهت تبریک میگم برای آفریدن عزیزمن

من ب چشم دیدم که احسن الخالقینی

:)

 


 

بجز سلام به تو ، آن هم اکثرا از دور
چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها؟
به پیشگاه شما سر به زیر می آیم
به سربلندترین شکل عذرخواهی ها
دو لنگه درب حرم باز ، مثل آغوشت
همیشه هست پذیرای بی پناهی ها

 

 +شاعر:جانفدا 

 


 


 

ما معمولاً سعی می‌کنیم دردها و خشم‌های تسکین نیافته‌ی دورنمان که از دوران کودکی روی هم تلمبار شده را با پنهان کردن یا مسکّن‌هائی مثل شوخی و تمسخر ، بعضی نوشیدنی‌ها ، سرگرمی‌های مجاز و غیرمجاز و . . . .  التیام دهیم. مثل زخمی که حتی نمی‌خواهیم روی آن را باز کنیم و ببینیم چه شده است. اما انتظار داریم شاید با مسکّن‌ها به‌طور معجزه‌آسائی معالجه شود. 

 

نامه‌های عاشقانه ، به نوعی بازکردن و دیدن این زخم است که می‌تواند برای شفای آن کمک مؤثری باشد.
برای همسرتان نامه‌ی عاشقانه بنویسید.
احساسات خود، اول خشم ، سپس ناراحتی ، ترس ، تأسف و در پایان عشق خود را بیان کنید.
پس از مدتی مکث ، جوابی که انتظار دارید همسرتان به شما بدهد را بنویسید.
در پایان، نامه و پاسخ را با همسرتان در میان بگذارید.

 

 گاهی باید فرصت داد تا همسرتان هم از خشم ، ناراحتی ، ترس و تأسف به عشق برسد.

 

+منبع متن : کتاب مردان مریخی،ن ونوسی

 

 


 

تی وی رو روشن میکنم
هر شبکه میزنم چند تا پسر بی مزه ی . دارن ادا در میارن و واسه ادا و اطوارهاشون ، حقوقم میگیرن! عنوان شغلیشونم استندآپ کمدیه و میگن برای آوردن لبخند ب لب های ما مردم هست.

 

اما
چیزی که باعث میشه من از ته دل لبخند بزنم و ب وجد بیام ،

بزرگی توئه عزیزمن
عشق تویی مرد تویی عزیزم که
تمآم ساعت های شبانه روز رو کار میکنی
و سختی های زندگی چیزی از وقار و متانت و شعورت کم نکرده
متشکرم که اینقدر مردی
ب وجودت افتخار میکنم❤
:)
 

 




جناب تدبیر و امید! هه.

امید رو که تو جامعه کشتی
تدبیری هم که ازت ندیدیم

خواهشا" دیگه اون خنده ی مسخره رو نزن و بگو ما از نزدیک حواسمون ب مشکلات مردم هست!
یکم جدی باش!

منه جوون حالم از دولتت بهم میخوره
میفهمی؟
توی دولت شما توی زمان ریاست جمهوری شما
زندگی سخت شد و واسه خیلی ها غیر ممکن

خیلی از جوون ها رو بی تدبیری شماها ب ناامیدی کشونده
من هنوزم میگم که حالم از دولتت بهم میخوره.
و اصلا ایمان ندارم ب اینکه بتونی چیزی رو درست کنی!

 

+ ما هر چی بخوایم فقط از خدا میخوایم 

و پذیرفتیم که تنهاییم توی مشکلات

و هیچ اعتمادی بین منه جوون و شمای دولتمرد نیست!

 

 + گفتم که دلم خنک شه.

 


 

برای مسافرانی که در شتابِ رسیدن به پرواز هواپیما هستند، احتمالا سرعت کم در ترافیک، آزار دهنده است.

مرد رو به زنش کرد و گفت: واقعا از ترافیک و سرعت کم ماشین ها خسته شده ام!

زن با ظاهری پرتنش و نگران از این که شوهر چه پاسخی می خواهد هیچ نگفت و مرد کاری را کرد که ما معمولا وقتی انجام می دهیم که پاسخ مورد نظرمان را نمی شنویم. یعنی حرف خودش را تکرار کرد اما با صدای بلندتری فریاد زد:

واقعا از ترافیک و سرعت کم ماشین ها خسته شده ام!

همسر از فقدان جواب مضطرب شد و با ناامیدی رو به او کرد و گفت:

این ترافیک مربوط به عصرها است و همیشگی نیست!

این اطلاعات مرد را راضی نکرد چون برای بار سوم با صدای بلندتری دوباره جمله اش را تکرار کرد:

واقعا از ترافیک و سرعت کم ماشین ها خسته شده ام!

زن که صبرش تمام شده بود پشتش را به او کرد و گفت:

خُب می خواهی من چه کار کنم؟ پیاده شوم و هُلش بدهم؟

با این مکالمه، دو تا آدمِ دردمند، ناراحت و عصبی کنار هم نشسته بودند! مرد چه پاسخی می خواست؟

من معتقدم او می خواست بشنود که دردش فهمیده شده است.

اگر زنش این را می دانست، بهتر بود اینطور پاسخ دهد؛

مثل این که تو می ترسی ما پروازمان را از دست بدهیم و عصبانی هستی چون دوست داری سریع تر به فرودگاه برسیم!

+در گفتگوی بالا، زن ناامیدیِ شوهر را شنید اما از درخواست او بی خبر بود. موقعیت مع این هم متقابلا مشکل زا است.

 
+همسرتان برای حمایت عاطفی به سراغ شما می آید نه برای اندرز شنیدن! وظیفه تان قضاوت اخلاقی و وجدانی نیست و این نیست که به او بگویی چه بکند و چه نکند!

وظیفه شما ابراز همدردی است.

 

+مهارت های زندگی

نوشته ی مهدی مقیم اسلام

 

 


 

اینکه بگیم خدا چرا ب فلانی ، فلان چیزو داد ب من نداد
یعنی حسن ظن نداریم ب خدا
یعنی گمان مون ب خدا خوب نیست

  

در اهمیت این فضیلت اخلاقی همین بس که

 

امام رضا”علیه السلام” در این رابطه می‌فرماید:

فَأَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ”علیه السلام” کَانَ یَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَمَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ مِنْهُ الْیَسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ؛

 

گمان خود را نسبت به پروردگار نیکو گردان؛

زیرا حضرت ابا عبدالله”علیه السلام” مکرر می‌فرمود: کسی که گمانش نسبت به خداوند نیکو باشد، خداوند در نزد گمان آن بنده نسبت به خودش خواهد بود [با او مطابق همان گمان، معامله خواهد نمود] و کسی که به مقدار اندکی از روزی اکتفا نماید، خداوند متقابلاً عمل کم او را قبول خواهد نمود.

 


 

دورو بریام میگن میخوای بری این اداره
حالا حالا کارت انجام نمیشه مگه اینکه.
رشوه بدی!

-رشوه!؟

من شش ماهه سندم اونجاست هنوز آماده نیست و .

-توکل ب خدا میرم رشوه هم نمیدم!
خدا بخواد میشه نخواد هم رشوه نمیدم!
هر چی خدا بخواد همون میشه

-وارد اداره میشم
بنظر یکم درهم برهم میاد
اتاق های کوچیک و شلوغ
هر چی می ایستم منتظر که جواب سوالمو بدن نوبت بهم نمیرسه
میرم بقیه ی اتاق ها رو نگاه میکنم
یا در اتاق ها بسته اس یا سرشون شلوغه

میرسم ب اتاق رئیس!
در اتاق بازه ، مث که تنها اتاق بزرگ و خلوت اداره اس ؛
نمیدونم یهو اینهمه اعتماد ب نفس از کجا میاد تو دلم
در میزنم و میرم داخل
:)

-سلام خسته نباشین
سلام ممنون

-ببخشید شما رئیس این اداره هستید؟

بله بنده هستم

-ببخشید من ی سوال داشتم

در خدمتم بفرمایید

-میخوام سند خونمون رو تک برگ کنم
و چون برای وامی لازمش دارم زمان زیادی ندارم
میخوام بدونم روند تک برگ شدن چقدر طول میکشه و چقدر هزینه داره
که اگر ب موقع آماده نمیشه کلا" اقدام نکنم

اگر سندتون مشکل خاصی نداشته باشه
یک ماه بیشتر طول نمیکشه و هزینه اش 50 تومنه.

-پس خیالم راحت باشه که سر یک ماه آماده میشه؟
بله اگه مشکلی نداشته باشه نهایت یک ماه طول میکشه

-خیلی متشکرم

موفق باشید.

-(ب این میگن اتمام حجت کردن با رئیس اداره عایا؟! خخخ
البته اون لحظه همه ی اینها فی البداهه بود
ولی نتیجه ی کار رو که دیدم فهمیدم چقدر این سوال پرسیدن در ابتدا ، مفید و موثر بود :)

با خوشحالی میرم دنبال کارهای اداری
بعد از تشکیل پرونده
مسئول پرونده میگه برو هفته ی بعد بیا! :/

-گفتم همین؟ کپی ها رو گذاشتین داخل پوشه برم هفته بعد بیام؟

بله ما بررسی می کنیم!

-هفته ی بعد اومدم مسئول برای بازدید از منازل رفته بود!
چند روز بعد میرم
پرونده همون شکلی مونده بود!
با یه بی نظمی خاصی که توش نظم خاصی بود! پرونده ها روی هم چیده میشد انگار!

سوال کردم بازم گفتن برو هفته ی بعد بیا!

- صبوری میکنم و میرم هفته ی بعد میام
و در عین ناباوری میبینم که باز همون وضع Oo

-آقای محترم مگه من مسخره ی شمام که هر بار میگی برو هفته ی بعد بیا ، وقت مردم براتون هیچ ارزشی نداره
فکر کردین نمیفهمم پروندمو میزارین زیر پرونده ها و نگاهم بهش نمی کنین و یه سری پرونده ی خاص رو میزارین رو!

بعد از حاشا کردن که نه اینطور نیست و ما ب ترتیب انجام میدیم!
ساعت بازبینی رو برام میزنن و میگن که میان برا بازبینی

بعد بازبینی امضای مالک رو میخوان 
جواب زیر بار حرف زورشون نرفتن رو با تهمت زدن بهم میدن!
مسئول بازدید میگه
از کجا معلوم که نخوای این خونه رو بالا بکشی!
برو بگو مالکش بیاد!

-خونه ی پدرمو بالا بکشم؟!
اومدم سند رو تک برگ کنم! نیومدم که اطلاعات سند رو عوض کنم!!
چطوری خونه رو بالا بکشم!!!؟
هیچ جوابی ندارن بدن
میفرستنم پرونده ی کامل ملک رو از بایگانی بگیرم!
بایگانی که نه بیشتر شبیه جمعه بازاره!
یه عالمه پرونده و کاغذ رو سر هم ریخته توی جایی شکل آشپزخونه!

ی پرونده ی عهد قاجاری میدن دستم و حالا بماند که کلا اشتباه دادن
میبرم بالا و مسئول پرونده از قدیمی بودن سند یه جوری ب وجد میاد که همکاراشو صدا میزنه ببینن و یکیشونم عکس میگیره از اسناد مردم!!

بعد از م هاشون میفهمن که اشتباهه و این پرونده ی ما نیست 
والا همون اول گفتم قدمت خونه ی ما اینقدرا نیست! :)

بعد از کلی بالا و پایین شدن
بالاخره پرونده ی ما ب میز کناری میرسه برای ادامه ی کار!

بازم میگن برو هفته ی بعد بیا!!
صبوری میکنم میرم هفته ی بعد میام :]
و میبینم هیچ کاری رو پرونده انجام نشده و باز با پروویی تمام میگه برو هفته ی بعد میاد!! اعتراض میکنم و میگم

-چرا این آقا که الآن اومد باهم پچ پچ کردین پرونده اش رو گذاشتین روی میزتون و دارین کارشو انجام میدین
پرونده ی منو انداختین زیر میز و هی میگین برو هفته بعد بیا

-من اینجا میشینم تا انجامش بدین

من کار شما رو انجام نمیدم امروز ، 

-انجام ندین میرم با رئیس تون میام

چند دقیقه صبر میکنم
و بعد میرم پیش رئیس!
همه ی روند انجام شدن رو براش میگم
و میپرسم شما ب کارمنداتون حقوق نمیدین؟ 

جناب رئیس میگن چرا همه حقوقشونو میگیرن 

-پس چرا کارشونو انجام نمیدن؟
انگار بعضی کارمندای شما با رشوه کار میکنن
همون اولم که خواستم بیام ب این اداره چند تا از اقوام گفتن که اینجا کار با رشوه پیش میره!

رئیس جوان اداره که انگار تازه ب این اداره اومده بود ، تعجب کرد و گفت نه همچین چیزی نیست
 گفتم مطمئن باشید همچین چیزی هست
تازه پیش چشم خودم پرونده مو میزاره زیر همه ی پرونده ها و توی ی هفته هم هیچ کاری روش انجام نمیدن 

رئیس زنگ میزنه و کارمندشون میاد پایین
میگه چرا انجام نمیدین کار ایشونو
میگه چرا انجام دادم آقا ، ایناهاش این برگه اش!
این خانوم صبر نکرد زود اومد پایین پیش شما

-جناب رئیس ایشون ی هفته وقت داشته انجام نداده!
کاری رو که تو 5 دقیقه میشه انجام داد!

-از رئیس بابت رسیدگی شون تشکر میکنم و میام بیرون

کارمند پشت در اتاق رئیس ایستاده و رنگشون پریده!
بهم میگه چرا رفتی ب رئیس گفتی؟ من که کارتو انجام دادم!


گفتم چون ب موقع انجام ندادید!
و وقت مردم براتون هیچ ارزشی نداره.
_

پرونده وارد مرحله ی بعد میشه و میرم هفته ی بعد میام!
وارد اداره میشم
نگاه ها عوض شده!
حس میکنم چون دو بار دستشون رو شد
ب همدیگه اطلاع دادن که حواسشون جمع باشه!

-وارد بخش میشم و خیلی محترمانه و عادی میپرسم کار پرونده ب کجا رسیده؟

میگن که انجام نشده برو هفته ی بعد بیا!!!
میگم اما هفته ی پیش هم همینو گفتین!

مسئول این بخش خیلی بی دلیل سرم داد میزنه و میگه امروز کار شما رو انجام نمیدم!

- ب چ حقی سرم داد میزنین
شما حقی ندارین سر من داد بزنین
بنده ارباب رجوعم شمام وظیفتونه انجام بدین واسش حقوق میگیرین
اگه نمیتونید انجام بدید برید بشینید تو خونه اینهمه جوون بیکار و مسئولیت پذیر و با اخلاق وجود داره!

من اصلا کار شما رو انجام نمیدم

-باشه بنده میرم پیش رئیس تون با ایشون برمیگردم

وارد اتاق رئیس میشم سلام میگم و جواب میدن

میگه باز شمایید چقدر با کارمندای ما ب مشکل برمیخورید

برای اینکه کارمنداتون کارشونو درست انجام نمیدن
روز اول بنده از شما پرسیدم چقدر طول میکشه چون زمان برام مهم بود
گفتید یک ماه ، امروز شد یک ماه و هنوز سندی دستم نیست

تازه کارمند شما خیلی بی ادبه
سرم داد زد
چه حقی داره سر ارباب رجوع داد بزنه خیلی رفتارشون بده

جناب ریئس زنگ میزنه و کارمندشون میگه که من باهاش بد حرف زدم!!!!
مثل آب خوردن تهمت میزنن و حاشا میکنن!

-گفتم این همه آدم تو اون اتاق بود میتونید برید بپرسید کی بد حرف زد کی داد زد و کی بی ادبه!

جناب ریئس رو برگه ی چیزایی مینویسه

-میپرسم
شما تازه اومدید ب این اداره؟

بله 6 ماهه
-کاملا معلومه که کارمندا از شما جدا هستن

چطور مگه؟
از رفتاراشون معلومه دیگه ادم متوجه میشه از جو اداره
(واقعا" جو اداره ی جوری بود که انگار خودشون رئیس بودن)

رئیس ی برگه مینویسه و میگه ببرین بدین کارتونو انجام میدن

-میبرم و اون کارمند بی ادب برگه ی رئیس رو هم پاره میکنه!!

برمیگردم و میگم
برگتونو پاره کرد و گفت انجام نمیدم!

آقای رئیس بلند میشه و
میگه شما اینجا تشریف داشته باشین
و خودش میره بالا!

( دلم خنک شد :)
برای اینکه اون کارمند خیلی بی ادب بود که سر ی خانوم داد زد

آقای رئیس بعد از ده دقه میاد پایین و میگه شما یکی دوساعت دیگه بیا کارتون انجام میشه.

تا رسیدم خونه
گوشیم زنگ خورد!

رئیس اداره شماره رو از پرونده برداشت بود و گفت سلام خانم ف ، بنده رئیس اداره ی ثبت. هستم
سند شما اماده است امروز بیاید تحویل بگیرین

عه واقعا ! Oo
راستش من فکر میکردم اماده نمیشه اومدم خونه مسیرم دوره میشه فردا بیام بگیرم؟
نخیر همین امروز باید بیاین بگیرین!!

_
خخخخ 
چون ارباب رجوع باشعوری هستم :)
غرور رئیس رو پیش کارمنداش ، نمیشکنم و میگم باشه برمیگردم ، خیلی ممنون.
 
میرسم اداره و دیگه هیچ پله ای رو بالا و پایین نمیرم و اتاق اول ، سند رو رسما" از خوده رئیس تحویل میگیرم
خیلی خوب و با احترام :)
داغ داغم چاپ شده بود :)

تشکر میکنم از پیگیری جناب رئیس
و ایشون میگن شما واقعا" دختر سرسختی هستی!
اگه توی همه ی مراحل زندگی تون اینقدر سرسخت باشین همیشه موفقین!

تعجب میکنم از حرفشون و خودمو کنترل میکنم که نخندم (تو دلم میگم خخخ این بنده خدام فهمید سرسختی :) حالا واقعا" اینقدر سرسختم  عایا؟! :] )

میگم بله سرسختی جزئی از وجودم هست.

میگن موفق باشید.
تشکر میکنم و میام بیرون از اتاق رئیس
 
و یه لبخند از ته دل در عین آزادگی میزنم و خداروشکر میگم واسه قوت قلبی که بهم داد تا بتونم برا حقم بایستم و حرف بزنم و بیراهه نرم.
_

میرم توی بانک سند رو میزارم جلوی عموم 
و میگم بفرما عموجان اینم سند بدون رشوه و سر یک ماه :)
عموم میخنده و خنده اش نشون میده که میگه آفررین دختر :)


+ اما خودم که میدونم که همش از لطف خدا بود.
همه چی از لطف و محبت خداست.

+ بنظرم نیت انجام کار هم خیلی مهمه
قبل هر کاری ادم باید نیتشو با خدا بگه صاف و ساده
قبل اینکه برم داخل اداره حرفامو نیتمو گفتم ب خدا

شمام بگید نیت هاتون رو ب خدا.



فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ١٩

پس [این مغرورشدگان به رفاه و خوشى و ناسپاسان در برابر نعمت] گفتند : اى پروردگار ما میان سفرهاى ما ، دورى و فاصله انداز . [این را درخواست کردند تا تهیدستان و پا برهنگان نتوانند در کنار آنان سفر کنند] ، و [این‏گونه آنان] بر خودشان ستم کردند ، ما هم آنان را داستان‏هایى [براى عبرت آیندگان] قرار دادیم و جمعشان را به شدت متلاشى و تار و مار کردیم ، یقیناً در این [سرگذشت‏ها] براى هر استقامت کننده سپاس‏گزارى عبرت‏هاست.

قرآن الکریم ، سوره ی سباء 19

 


 

 

میدانی که بی قرار و دل شکسته ام

بر عشق کسی جز تو دل نبسته ام

 


 

دنیا می تواند بسیار بی رحم و مجازات کننده باشد. کار ما سخت است و همکارانمان روحیه بیش از اندازه رقابتی دارند. ما با قضاوت های زیادی از جانب کسانی که در جامعه با آن ها در ارتباط هستیم دست و پنجه نرم می کنیم. قضاوت نکردن، بخشش و درک از جانب زنی که دوستش داریم می تواند تاثیر زیادی داشته باشد.

 

 


 ❤❤

 


 

 آنان که به من بدی کردند،
مرا هوشیار کردند
آنان که به من انتقاد کردند،
به من راه و رسم زندگی آموختند
آنان که به من بی اعتنایی کردند ،
به من صبر و تحمل آموختند
آنان که به من خوبی کردند ،
ب من مهر و وفا آموختند

پس خدایا ب همه اینان که
باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند ،
خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا کن.

شهید چمران


 

خواهرم! اتاق تنهایی شوهر خود را می‌شناسید؟ هنگامی که شریک زندگی‌تان از شما فاصله می‌گیرد به چه فکر می‌کنید؟
برادرم! آیا می‌دانید همسر شما چگونه به شما امتیاز می‌دهد؟ آیا می‌دانید که شریک زندگی شما نیاز به سخن گفتن دارد؟ وقتی همسر شما در حالت یأس قرار می گیرد چه می‌کنید؟

 

برادرم ، اگر می‌بینی که زندگی‌ات دیگر صفای روزهای اول را ندارد برای این است که خودت از گل زندگی‌ات غفلت کردی! آیا می‌خواهی جبران گذشته را بکنی و دوباره زندگی‌ات پر از عشق و محبت شود؟

من یک دستور ساده برایت دارم:

اگر به من قول بدهی که این دستور را عمل کنی به زودی دوباره قلب تو از عطر عشق و محبت، مدهوش خواهد شد.
البته از شما چه پنهان، که این دستور از من نیست!

این دستور از پیامبر مهربان ماست.
پس گوش فراده!

آن حضرت فرمود: وقتی مرد به همسر خود بگوید دوستت دارم»، این سخن هیچ گاه از قلب همسرش بیرون نمی‌رود.

ای کاش ما اسلام را فقط در نماز و روزه خلاصه نمی‌کردیم! آیا می‌شود آن روزی بیاید که همه ما جمله همسرم! دوستت دارم» را هم به عنوان یک برنامه دینی خود بدانیم؟

آیا می‌دانید که هر زنی نیاز دارد که حداقل روزی سه بار این جمله را بشنود؟

پس هیچ گاه این جمله سحرآمیز و جادویی را از همسرت دریغ مکن!

دوستت دارم!
دوستت دارم!
دوستت دارم!

و این را باور کن که هیچ گاه همسرت از شنیدن این جمله خسته نمی‌شود. هر بار که به همسرت از صمیم دل می‌گویی: دوستت دارم» قلب او را از عشق لبریز می‌کنی و روحیه او را شاداب می‌سازی.


سکوت شوهرت را درست معنی کن!

من ن زیادی را دیده‌ام که سکوت شوهر خود را این گونه معنی کرده‌اند: شوهر من با این کار به من پیام می‌دهد که دیگر از من سیر شده است».
وقتی مردان می‌فهمند که همسرشان سکوت آن‌ها را این گونه معنی کرده نزدیک است که از تعجب شاخ دربیاورند! اما علت این گونه تفسیر ن چیست؟

یک زن، زمانی سکوت می‌کند که طرف مقابل خود را قابل اعتماد نمی‌یابد و برای همین خیال می‌کند اگر شوهر او سکوت کرد، برای این است که به او اعتماد ندارد. جالب است بدانید مرد با سکوت فکر می‌کند و زن با سخن گفتن! هدف ن از سخن گفتن، رسیدن به چیزهایی است که مردان برای رسیدن به همان چیزها سکوت می‌کنند.

مرد وقتی با ناراحتی و نگرانی روبه‌رو می‌شود سکوت می‌کند و می‌خواهد از این راه به آرامش برسد و از فشار نگرانی خود فرار کند، اما زن، هنگامی که با استرس روبه‌رو می‌شود شروع به سخن گفتن می‌کند.

خواهرم! اکنون هرگاه دیدی که همسرت سکوت اختیار کرده است این گونه به او کمک کن:

الف. از حالت سکوت و خاموشی او انتقاد نکن
ب. کوشش نکن تا با سخنان خود او را در حل مشکلش، یاری نمایی
ج. انتظار نداشته باش که در این شرایط، او احساسات خود را برای شما بیان کند.
د. خونسردی خود را حفظ کن

 

+ منتخب از کتاب : 

همسر دوست داشتنی من

 


 

تا به حال به آدم هایی که در زندگیت هستند دقت کرده ای؟
یادت باشد حضور هیچ کس در زندگیت بی دلیل نیست!
آدم هایی که با آن ها روبه رو می شوی آیینه ای هستند برای تو….
اگر می خواهی خود را بشناسی
و از حال و هوای درونت با خبر شوی ببین چه کسانی در زندگی ات حضور دارند!
دریافتی ما از هستی تنها پول نیست
آدم هایی که به زندگی مان وارد می شوند نیز،
روزی ما هستند!

نگران هیچ چیزی نباشید، زیرا قرار است امروز همه چیز همان طوری که شما می خواهید پیش برود. چه کسی این قرار را گذاشته؟!

خوب معلوم است، خودتان!

  


 

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهیِ بیت‌الکرمِ قم شدم
 
رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر
 
کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبیِ رضا می‌دهد
 
پاره‌ای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر شمس‌الشّموس»!
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان»!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم
 
اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من
 
اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه‌ی معصومیت آفتاب!
 
شیعه» به نام تو مباهات کرد
نور» در این خانه مناجات کرد
 
بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش یا علی» است
 
بُقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه‌ی عالمه و عالِم است
 
دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سرِ خلوت گرفت
 
لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست
 
اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن
 
اشک! به راهِ سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟
 
اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم
 
من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند 
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
نام تو یادآور زینب شده
موجبِ آوارگیِ شب شده
 
هم‌سخنِ خلوتِ تنهای من!
دخترِ خورشید و مسیحای من!
 
مریم قدّیسه‌یِِ آلِ علی!
سیّده‌یِ نسلِ زلالِ علی!
 
کوثری از سلسله‌ی حیدری
پاره‌ای از عصمتِ پیغمبری
 
شیفتگانت به طواف آمدند
در حرم ستر عفاف» آمدند
 
جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده
 
با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاه چراغ آمدم


+شاعر : قادر طراوت پور

 


 

❤❤

 


 

یه ویتامین هست که :

دکترا تجویزش نمی کنن ، 
توی داروخونه ها هم نمی فروشن ،
و سازندگان هم نمیتونن بسازنش چون : 
منبعش قلب توئه عزیزمن
:)
الهی که کم نشه تو وجودم ویتامین 
 چون در این صورت دیگه سیستم بدنم درست کار نمیکنه.
 
کلمهٔ ویتامین از واژه یونانی ویتا به معنی زندگی» است.
خستگی یکی از شایع‌ترین نشانه‌های ابتلا به کمبود ویتامین است، اما کمبود ویتامین همیشه به شکل خستگی ظاهر نمی‌شود. گاهی ممکن است مشکلاتی در بدن‌مان ایجاد شوند که خیلی از ما نمی‌دانیم از کمبود ویتامین ناشی شده‌اند.

درد های عضلانی
چنانچه به صورت مداوم و بدون هیچ دلیل مشخصی، مثلا بدون اینکه تمرینات ورزشی سنگین انجام داده باشید، دردهای عضلانی دارید، شاید به کمبود ویتامین D مبتلا هستید.
ویتامین D در سلامت استخوان‌ها، دندان‌ها و عضلات نقش دارد، اگر به همراه دردهای عضلانی، دندان‌ها و استخوان‌های‌تان هم مشکل دارد، لازم است سطح این ویتامین در بدن‌تان اندازه‌گیری شود.

کِرِختی پاها
چنانچه در ناحیه‌ی پاها احساس کرختی یا بی‌حسی می‌کنید و در راه رفتن‌تان هم مشکل ایجاد شده است (مثلا تعادل ندارید یا اغلب زمین می‌خورید)، شاید به کمبود ویتامین ب۱۲ (B12) مبتلا هستید. حتما می‌پرسید چرا؟ چون ویتامین B12 برای سلامت و عملکرد مغز و دستگاه عصبی ضروری است. اگر سطح این ویتامین کم شود، مغز به دشواری می‌تواند با اعصاب بدن ارتباط برقرار کند و به همین دلیل به بی‌حسی و مشکلات تعادل دچار خواهید شد.

مشکل دید
ویتامین A در ساختن رنگدانه‌های سلول‌های گیرنده‌ی نوری در چشم‌ها و کمک به دید در نور کم مؤثر است. کمبود ویتامین A موجب می‌شود شب‌ها نتوانید دید واضحی داشته باشید و شاید حتی به سایر اختلالات بینایی نیز دچار شوید.

عکس‌العمل‌های کُند
آیا در گرفتن توپ کُند هستید؟ آیا حین رانندگی وقتی کسی ناگهان جلوی ماشین‌تان سبز می‌شود، نمی‌توانید سریع ترمز بگیرید؟ شاید این تأخیرها ناشی از کمبود ویتامین ای (E) باشد و نه بی‌دست‌وپا بودن شما. ویتامین E برای سلامت دستگاه عصبی مفید است و مثل ویتامین B12 به برقراری ارتباط بین مغز و اعصاب کنترل‌کننده‌ی عضلات و عکس‌العمل‌ها کمک می‌کند. کمبود ویتامین E موجب دشوارتر شدن برقراری این ارتباط می‌شود.
ویتامین E را ویتامین جوانی نیز می نامند.

دیر التیام یافتن زخم ها
آیا وقتی دست‌تان را می‌بُرید یا جراحت دیگری برای‌تان پیش می‌آید، زخم‌های‌تان دیر التیام می‌یابند؟ شاید بخشی از این مشکل ناشی از کمبود ویتامین سی (C) باشد. سلول‌های پوستی و سایر سلول‌هایی که پس از ایجاد جراحت باید خودشان را به منظور شروع فرآیند التیام بازسازی کنند، به ویتامین C و همچنین ویتامین A و زینک (روی) نیاز دارند. التیام زخم‌ها بدون میزان کافی از این مواد مغذی دشوارتر خواهد شد و به همین دلیل احتمال عفونی شدن زخم‌ها افزایش می‌یابد.


علائم کمبود ویتامین همیشه در جسم ظاهر نمی‌شوند. همه‌ی ما ممکن است گاهی وقت‌ها دل‌مان بگیرد، اما چنانچه متوجه شدید که این مشکل در حال وخیم‌تر شدن است، طوری که افسردگی گرفته‌اید یا بیشتر روزها غمگین هستید، شک کنید که شاید به کمبود ویتامین ب۱ (B1) مبتلا شده‌اید. این ویتامین مثل ویتامین B12 برای سلامت سلول‌های عصبی و مغزی ضروری است.

بوی بد دهان ممکن است از کمبود ویتامین ب۳ (B3) ناشی شود، به ویژه اگر خوب مسواک می‌زنید و نخ دندان استفاده می‌کنید و به طور کلی در رعایت بهداشت دهان و دندان کوشا هستید. کمبود ویتامین B3 به ضعیف شدن عملکرد کبد می‌انجامد. کبد روی عملکرد صحیح معده و روده‌ها تأثیر می‌گذارد و به همین دلیل اختلال در عملکرد آن به مشکلات گوارشی و در نهایت بوی بد دهان منجر خواهد شد.
 
 + منبع : چطور دات کام
 

 

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهیِ بیت‌الکرمِ قم شدم
 
رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر
 
کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبیِ رضا می‌دهد
 
پاره‌ای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر شمس‌الشّموس»!
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان»!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم
 
اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من
 
اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه‌ی معصومیت آفتاب!
 
شیعه» به نام تو مباهات کرد
نور» در این خانه مناجات کرد
 
بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش یا علی» است
 
بُقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه‌ی عالمه و عالِم است
 
دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سرِ خلوت گرفت
 
لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست
 
اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن
 
اشک! به راهِ سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟
 
اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم
 
من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند 
 
عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!
 
نام تو یادآور زینب شده
موجبِ آوارگیِ شب شده
 
هم‌سخنِ خلوتِ تنهای من!
دخترِ خورشید و مسیحای من!
 
مریم قدّیسه‌یِِ آلِ علی!
سیّده‌یِ نسلِ زلالِ علی!
 
کوثری از سلسله‌ی حیدری
پاره‌ای از عصمتِ پیغمبری
 
شیفتگانت به طواف آمدند
در حرم ستر عفاف» آمدند
 
جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده
 
با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاه چراغ آمدم


+شاعر : قادر طراوت پور

 


 

خوش به حال آسمون بالای سرت
خوش به حال زمین زیر پآت
خوش به حال هوای دور و برت
خوش به حال عابرهایی که از کنارت رد میشن
خوش به حال چیزایی که چشمآت اونها رو میبینه
خوش به حال هر کی و هر چی که صداتو میشنوه
خوش به حال همه .

 


 

حالا تو هی بیا بگو مردها پررو میشوند من می گویم،

زن اگر زن باشد،
باید بشود روی عاشقیش حساب کرد
که باید عاشقی کردن بلد باشد
که جا نزند، جا نماند، جا نگذارد 
که بداند، مرد هم آدم است دیگر
گاهی باید لوسش کرد
گاهی باید نازش را کشید
و گاهی باید به پایش صبر کرد

حتی من میگویم زن اگر زن باشد،
از دوستت دارم گفتن نمی ترسد

تو میگویی خوش به حال زنی که عاشق مردی نباشد، بگذار دنبالت بدوند، و من نمیفهمم این که ازش حرف میزنی، زندگی است یا مسابقه اسب دوانی؟
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمی نویسد از مردها ؟؟

از چشم ها و شانه ها و دست هایشان
از آغوششان، از عطر تنشان، از صدایشان

پررو میشوند؟ خب بشوند!!! مگر خود شما با هر " دوستت دارمی" تا آسمان نرفته اید؟؟؟

مگر ما به اتکا همین دست ها
همین نگاه ها همین آغوش ها در بزنگاه های زندگی سر پا نمانده ایم؟؟؟

من راز این دوست داشتن های پنهانی را نمی فهمم
من نمیفهمم زن بودن با سنگین بودن، با سکوت، با انفعال چه ارتباطی دارد؟؟؟

من بلد نیستم در سایه دوستت داشته باشم.
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم " مرد ام" دلش غنج برود از اینکه بداند جایی " زنی" دوستش دارد
من میخواهم زن باشم ، بگذار همه ى دنیا بداند مردی این حوالی دارد دوستت دارم های مرا با خود میبرد

مرد من نه با اسب سپید آمد نه با بنز سیاه.
مرد من با دو پای خود آمد
مرد من نه با حساب پر نه با شرکتی در فلان جای شهر.

که با غرور و مردانگی اش آمد
مرد من آنقدر ها هم رویایی نیست یک مرد ساده اما بی همتا :

که میشود از قامتش مغرور شد
که میشود خستگی هایش را فهمید
که چشمانش حرفی جز برای من ندارد

باید زن باشی تا بفهمی یک شاخه گل حتی وقتی از دست مردی میرسد که دستانش جز برای تو نیست
چه عشقی دارد
هزاران هدیه ى گران قیمت پیشکش
باید زن باشی تا ببینی همان دست ها چیزیست فراتر از دست
محکم است
امن است
اطمینان است

در ذهن نه ى من ،

مرد یعنی تکیه گاهی امن
یعنی محبت از روی دوست داشتن ها، بدون شرم
در ذهن نه ى من ،
مرد یعنی کوه بودن، پر از سخاوت، پر از حیای مردانه
در کنار این ابهت لوس شدن های کودکانه.
در ذهن نه ى من،
مرد یعنی دوست میدارمت، تو هر لحظه با منی
تو مرد منی و من بی تو از تمام آفرینش بیگانه ام

دوستت دارم

 


اگر هر کسی را که خود را رفیق شما معرفی می‌کند "دوست حقیقی" می‌پندارید شاید لازم است تجدید نظری کنید! تشخیص رفقای واقعی از رفقای الکی تمهیدی‌ست که به شما کمک می‌کند ارزش‌های حقیقی در رفاقت را به خوبی بشناسید.

همه‌ی ما دوستانی با خصوصیات اخلاقی متفاوتی داریم، اما بر اساس چه معیاری می‌توانیم دوستان واقعی را از دوستان الکی تشخیص دهیم؟!‌


۱۰ تفاوت اساسی بین دوستان واقعی و الکی


1. بهت حسودی میکنن
2. در هر زمانی مزاحم میشن
3. همیشه شما رو نقد میکنن
4. سر کوچکترین موضوع ب شما بی احترامی میکنن
5. در هر بحثی فقط میخوان خودشون برنده باشن
6. به هر چیزی که میگین شک میکنن
7. وقتی کار دارن بهت زنگ میزنن
8. سعی میکنن تحت کنترلشون باشی
9. رفقای دیگه ی شما رو دوس ندارن
10. چیزایی که نباید بگن رو ب دیگران میگن


1. از موفقیتی که کسب کردی خوشحال میشن
2. به تنهایی شما احترام میذارن
3. همیشه مشوق و همراه شما هستن
4. در هر شرایطی حرمت دوستی رو نگه میدارن
5. از بحث و تبادل نظر با شما لذت میبرن
6. حرفاتون رو باور دارن
7. همیشه ب یاد شما هستن
8. در هر موقعیتی پایه ی رفاقت شما هستن
9. میدونن که شما رفقای دیگه ای هم دارین و بهشون احترام میذارن
10. همیشه رازدار شما هستن


منبع: فارسی ساید 

 


 

مـیــدوم ســمــت کـلیـد بـرق
خآمـــوش می کـــنم تــمـآم چــرآغ هــآ را
پــرده هــآ را می کــشــم
دلـــم مــی خــوآهــد
در تــآریــکی
تمــآشــآیتــ کنـــم
ســآیـه صـــورت مــردآنـــه ات
برآیــم زیــبــآسـت بی نهآیت

 


مهربان ارباب.

برگرد ب گذشته ها

اون صفحه رو بخون 

این درد خیلی سنگین شده

میشه بپرسم چرا ب عزیزم ضد حال زدی مهربان اربابم؟

شما که میدونی من فقط یه دلخوشی دارم

و یه دنیا مخالف!

و یه حجم بزرگ ناامیدی

میشه اینبار ضد حال نزنی به عزیزم؟

هر چند که شما مهربان اربابی ضد حال نمیزنی اما.

مراقب روح و قلب عزیزم باش مهربان ارباب.

میدونی که یه دنیا با ما مخالفن

میدونی که ما هیچکسو نداریم

امید عزیزمو ناامید نکن


 

صدای شیرین تو می تواند هر ناراحتی را از من دور کند
و لبخند تو به من امید می بخشد
این تصور که من و تو قسمت همدیگر بوده ایم برایم یک احساس شگفت انگیز است
مهم نیست که چقدر طول کشید تا به زندگی ام وارد شدی، من واقعا قدردان خوشی و نعمتی هستم که تو به زندگی ام آوردی
تو آن لبخندی هستی که بر لب دارم
از تو بابت همه چیز متشکرم عزیزمن
:)

 

رز من

 


 

تو یه کافی شاپ تنها نشسته بودم روی یه میز دو نفره …

یهو یه دختر خیلی خوشتیپ اومد گفت : شما تنها هستین؟ ”

فاز عشوه و غمناک گرفتم گفتم خیلی وقته تنهااااااااااااام

گفت خوب من این صندلی رو ببرم اون ور صندلی کمه

 

یه چیزی که مدت ها نگهش داشتی و دیگه به دردت نمیخوره و بندازش دور،

حالا اگه یک ساعت بعدش همون جنس به کارت نیومد بیا بزن توو گوش من

 

دقت کردین ؟

کولر رو ۲۵سرده ، رو ۲۶گرم !

کفش۴۳بزرگه ، ۴۲کوچیک !

صدای تلویزیون ۱۹زیاده ، ۱۸کم !

 

هیچوقت از روی ظاهر کسی قضاوت نکنین

الان مثلا به قیافه سیب زمینی میاد انقدر خوشمزه باشه ؟

 

تیم ملى سه حالت داره :

برد مقتدرانه

مساوى ارزشمند

باختِ چیزى از ارزش ها کم نکن

 

چرا به کسی که چشماش سبز و آبی و اینا میگن چشم رنگی

مگه قهوه ای و مشکی رنگ نیست ؟

تبعیض تا کجا ؟

 

امروز به معنای واقعی کمبود یه مرد رو توی زندگیم احساس کردم

کمبود دستهای محکم قوی و مردانه اش را…

لامصب در شیشه مربا رو هر کاری کردم باز نشد

 ❤

استاد اومده سر کلاس میگه

بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده

بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن

استاد پرسید چی شد؟

گفت: دارم غرق میشم استاد کــــمک !!!! کـــمک !!!!

 

اومدم خونه

میبینم یه سری کاغذ چسبیده به دیوار روش نوشته +۱۸ ،

همینطور که مسیر کاغذها رو دنبال میکنم ، میبینم میرسه تو

آشپزخونه ، آخرین برگ روش نوشته :

” آشغالا رو بزار دم درب ”

مامان خلاقی دارم؟

 

بابام با ماشین تصادف کرده

زنگ زده به من فحش میده

می گم چی شده ؟ میگه تصادف کردم

می گم چرا به من فحش می دی :

میگه :

وقتی تصادف کردم داشتم به تو فک می کردم خخخ

میگن با شما دوست بودن سرماخوردگى راخوب میکنه

.

.

.

.

.

 

.

 

.

 

.

الکى مثلا شماها شلغمین

 

شامپو داس پرژک

 

برای موهای جو گندمی

 

ﻋﺲ ﺑﻪ ﺎﻣﻮﻧﻪ ﻫﺎﺍﺍ … زمانی که کروموزوم بودیم

 

•~       •~        •~    •~  •~    •~ •~   •~

⊙_⊙

 

•~   •~  •~   •~   •~  •~

 

همه یه شکل بودیم….

اما من با همه فرق داشتم نگا نگا اون وسطم چه جذابم.

 

با پرایدم تو جاده موندم بی بنزین

یه ۲۰۶ که رانندش دختر بود نگه داشت

گفت چی شده بگو کمکت کنم

گفتم سوختم تمام شده میشه از ماشینت بنزین بکشم؟

گفت مگه بنزین ۲۰۶ به پراید میخوره

هیچی دیگه ماشینم از شوک گیربکس آورد پایین

سر سیلندرشم سوخت

نوربالاشم یکسره شده

 

 

 

 

 

آیا از اضافه وزن خود رنج می برید؟

.

.

.

.

چطوری بشکه؟

 

چه بوی کبابی میاد…

.

.

.

.

نه همون بالا بود اینجا نمیاد

 

 

.

منو داداشم سرمـــــا نمیخوریم اصلا !!

مامانم میگه برای اینکه وقتی بچــــــه بودین ، از حمام که می اومدین

میذاشتمتون جلو پنکه خشـــک بشین حالا بدنتون مقاوم شده !

 

 

.

 

من یه صندوق صدقه تو اتاقم دارم

هر روز یه مبلغی میندازم توش تا آخر ماه یکجا که شد برمیدارم میزارم تو جیبم!

اینطوری هم هفتاد نوع بلا رو دفع کردم ؛ هم به یه بدبخت کمک کردم

 

دقت کردین میری زیربارون دهنتو مث کروکدیل باز میکنی که یه قطره بارون بره تودهنت،نمیره…

حالا داری بایکی صحبت میکنی،یه تف کوچولو ازدهنش میاد بیرون صاف میره تو لوزوالمعدت

 

 




 

قبلا فکر میکردم پول درآوردن کار سختی هست، الان خیلی این حس رو ندارم، اگر ضریب سختی پول دراوردن مثلا ۱۰ باشه

 

ضریب سختی پیدا کردن

یک همدل یه شونه ى بى منتیک تکیه گاه همیشگی

یک معشوقیک عاشق

صد برابر سخت تر از ضریب سختی پول هست.

و البته فکر کنم نگه داشتن و حفظ یک معشوق سخت از پیدا کردنش باشه

 

من البته به کلمه سخت خیلی اعتقاد ندارم، منظورم از سخت در بعضی جاها این هست که نیاز به زمان بیشتری داره و در بعضی جاها منظورم این هست که نیاز به مهارت بالا داره که طبیعتا برای کسب مهارتم باید زمان بذاری.



منبع skylove.ir

 


 

بعضی آدم ها دنیا رو زیبا می کنند

آدمایی که هر وقت ازشون بپرسی چطوری؟

میگن :با تو حالم عالیه

وقتی بهشون زنگ میزنی ور بیدارشون میکنی!

میگن بیداربودم! یا میگن خوب شد زنگ زدی

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره راهشون رو کج میکنن که اون نپره.

اگه یخم بزنن،دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون

آدم هایی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات می شینن

همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند؛

آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم درچشمشان میشوی، روبرنمیگردانند لبخند می زنند و هنوز نگاه می کنند.

دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرند و می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود

یا گاهی دفتر یادداشتی، کتابی.

آدمهایی که ازسرچهارراه، نرگس نوبرانه میخرند و باگل می روند خانه

آدمهای پیامکهای آخرشب،

که یادشان نمیرود گاهی قبل ازخواب؛

به عزیزانشون یادآوری کنند که چه عزیزند

آدم های پیامکهای پرمهر بی بهانه ،

حتی اگر با آنها بد خلقی و بی حوصلگی کرده باشی

کسانیکه غم هیچکس را تاب نمیاورند و تو را به خاطر خودت میخواهند

آدم هایی که پیششان میتوانى لبریز از خودت باشى

 



منبع skylove.ir

 


 

 

 


 

شبی که ازم جواب بله گرفتی
همه ی شوق و ذوقت رو تو دل مردونه ات نگه داشتی عزیزم
تو دلت خوشحالی کردی تا
صابخونه با عصاش نزنه بهت :)

اما عشق پاک و واقعی چیزی نیست که بی صدا بمونه
سالهاست ، این ماییم که عاشق همیم ، عمیق و وفادار❤❤

 

و 

 
سالهاست این
مردم هستن که هروز ما رو میزنن!
چون همه چی رو برا خودشون خوب میدونن برا ما بد!

چون فقط به فکر منافع خودشونن.

 

 


 

ای مهربان ارباب حسین علیه السلام

سید الشهداء 

ای کسی که ولادتش بلا دور میکند

ای کسی که با شهادتش هم دعا مستجاب میکند

با دل نازک تان با زبان شیرینتان 

دعا کنید در حق دل های ما

تا 

بلای هجران با وصال از سر دل های ما رفع بشود

دلتنگیم بسیار آقاجان

  


 

خدایا 

حق و حقوق عاشقان را خودت چرتکه بینداز !

 

وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ ١٠
و در روى زمین کوه‏هاى استوارى پدید آورد ، و در آن منافع فراوانى آفرید و رزق [روزى خوارانش] را در آن به مدت چهار دوره [بهار ، تابستان ، پاییز و زمستان] تقدیر کرد [آن هم] یکسان و به اندازه براى خواهندگان. سوره ی فصلت آیه 10 

 

 


تا حالا شده کلی تلاش کنی اما به نتیجه ی دلخواهت نرسی؟
چه حالی داری تو این وضعیت؟


حال شما اینطور خواهد بود!
چون سعی کردید که حال ما اینطور باشه

حال شما اینطور خواهد بود!
چون ما حق همیم
و حق چیزی نیس که شما بتونید پایمالش کنید!

 


 

گاهی در زندگی مرد خانه یک بحران به‌وجود می‌آید؛ مثلا از کار اخراجش می‌کنند، یکی از والدینش بیمار می‌شود یا سرمایه‌گذاری مالی‌اش با شکست روبه‌رو می‌شود و مواردی از این دست. در چنین شرایطی او هیچ‌چیز نمی‌خواهد جز زنی که آرام و محکم کنارش باشد و کم‌حرفی و بد‌خلقی‌اش را به پای دوست نداشتن او نگذارد و همه کارهای حاشیه‌ای را سر و سامان دهد تا او از پس بحران ایجاد شده برآید. مرد‌ها دوست دارند این جمله را بشنوند: نگران نباش، باهم درستش می‌کنیم! شوهر شما اگر بفهمد بحران‌ها شما را نمی‌ترساند و به توانایی او ایمان دارید احساس آرامش می‌کند. مرد‌ها برخلاف ظاهرشان روح بسیار حساسی دارند و اگر در کار و زندگی اجتماعی‌شان زمین بخورند حضور بی‌قید و شرط همسرشان می‌تواند کمک بزرگی باشد تا دوباره روی پای خود بایستند. وقتی در روزهای دلگیری و بی‌حوصلگی و بدخلقی یکدیگر را دوست دارید و برای رفع حال بد» هم کمک می‌کنید، یعنی بین شما حسی به زیبایی عشق ایجاد شده است.

 


قطعه ی مدافعان حرم ، دنیایی شده واسه خودش!
دنیایی که آدم خجالت میکشد حرف دنیایی بزند با شهداء !
دنیایی که خیلی نزدیک به خداست.
دنیایی که آدم یادش میاید که دنبال خودش بگردد!

من نیز که سال هاست دنبال خودم میگردم
وقت زیارت شهدای مدافع حرم
از فرصت استفاده میکنم
جسارت به خرج میدهم
و در این دنیای متفاوت عاشقانه ،
از اولین شهید مدافع حرم ای که دلم را به دست آورد
بیشتر و بیشتر و بیشتر تو را خواستن ، میخواهم
هموار شدن تو را داشتن ، میخواهم

*خدا خیلی وقت است که ما را بهم بخشیدهمیدانم ، ایمان دارم
ان شاءالله ابدی و عاشقانه

وسط اون همه شهید مدافع حرم ، دستم را می گذارم روی قبر شهید مهدی صابری
و تو را میخواهم

من خودم را که میخواهم در واقع تو را میخواهم
پاره تنم نه همه ی تنم تویی که سال هاست روحم را با تو شریک شده ام و روح تو با من شریک

* راستش بقیه بی خود دست و پا میزنن و زحمت می کشند برای جدایی ما!

+ شهید مهدی صابری شادی دل حضرت زهراء سلام الله علیها ، حتا قد دو تا جوون که ما باشیم ، یادت نره !
سلام ، دعا ، شهادت دو نفره ، یادت نره

یا فاطمه اهراء سلام الله علیها مدد مادر


 

ب طور مثال یه ظرف میوه خوری می خریم می زاریم کنار سالن ب عنوان دکور ، بعد تا یه نفر از کنارش رد میشه ، تن و بدنمون میلرزه که نکنه بخوره بهش بیفته بشکنه ،
این یعنی مال مون داره ب ما حکم رانی میکنه و ما اسیر مال مونیم! و هیچ لذتی از مال مون نبردیم!
://

انفاق رو امام حسن مجتبی علیه السلام فهمیده بود که
تو طول عمرش سه بار تمام داراییش رو بخشید!

ما اگه یه فقیر جلومونو بگیره بین دو تومنی و پنج تومنی و یه سکه 500 تومنی ، سکه رو میدیم!؟
:]
ولی من خدایی دو تومنی رو میدم
:)

وقتی خودمون رو مالک چیزی بدونیم
هیچی از بندگی نفهمیدیم

کسی که فهمیده باشه موهاش از خداست ، بیرون نمیزاره بره بیرون بقیه ببینن

کسی که فهمیده باشه صورتش نقاشی خداست هنر دست خداست آرایش نمیکنه بره بیرون
خدا تو یه لحظه میتونه همشو بگیره
با یه سکته ، صورت آدم کج میشه

کسی که فهمیده باشه مال و اموالش از خداست ، باهاش فخر نمیفروشه

کسی که فهمیده باشه برا خدا ارزشمنده ،
مراقب خودش هست و برا خودش ارزش قائل میشه

مومن واقعی ، آتیش بیار معرکه نمیشه!
مومن واقعی ، هیزم بیار معرکه نمیشه!

 



روضه خون می گفت :

امام حسین علیه السلام ، عضد اسلام است ،
امام حسین علیه السلام ، بازوی اسلام است ،


و ب این خاطر ب امام حسین علیه السلام میگن بازوی اسلام ،

چون بار رو از روی دوش همه برمیداره

.

.

مهربان اربابمون ما رو هم دریاب

  


 

زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات
حالا فقط خیال من است و بهانه ات

با هر نفس تپید و گرفت از فراق تو
قلب شکسته از دل خسته سراغ تو

تا می رسد صدای ملائک ز بام شهر
بغض اذان که می شکند در تمام شهر

اینک شهادت است که تا انتهای شهر!!
می پیچد و ادامه آن گریه های شهر!


اقرار می کنم که خدایم فقط تویی
هر آنچه مانده ست برایم فقط تویی

شاهد ترین به خلوت شب های تار من
سامع ترین زمزمه های نزار من

افتاده بر زمین مپسندم که بی کسم
این سان غمین مپسندم که بی کسم

طوفان غم ز گریه جدایم نمی کند
موج است موج غم که رهایم نمی کند


مولای من عزیزی و من عبد خوار تو
محتاج ذره ذره ی از بیشمار تو

تنها تو بوده ای که امان داده ای مرا
بهتر ز بهتر از همه آن داده ای مرا

آیا هنوز مانده دلم را صدا کنی
نوبت نشد که داد دلم را دوا کنی

از شر نفس خسته پناهم نمی دهی؟
پاسخ به التماس نگاهم نمی دهی؟

رویم اگر چه غرق خجالت ز روی توست
ارباب من ولی ز عزیزان کوی توست

من هم محب روی ولی ام رهم بده
از شیعیان راه علی ام رهم بده


یک برگ یاس بند دلم پاره می کند
چون پر شکسته ای طلب چاره می کند

هر کوچه ای به بند تلاطم کشد مرا،
دیوار و درب سوخته ای می کشد مرا

با جرعه های آب دلم پاره می شود،
با دیدن سه ساله ای آواره می شود

شش ماهه ای به عالم غم می برد مرا
دردانه ای به نوکریش می خرد مرا


انگار روضه ای به دلم دم گرفته است
بغضی هزار ساله گلویم گرفته است

چشمم به لطف توست اگر زنده ام هنوز
عاصی و رو سیا ولی بنده‌‍م هنوز

پروردگار یوسف تنها درون چاه
فریاد رس ترین به غم قلب بی پناه

پروردگار یونس در عمق آبا
پروردگار قلب رئوف رباب ها

پروردگار مردم شب های انتظار
پروردگار چشم به راهان بی قرار

 


اگه تا دیروز وقتی می اومد پ.
حالش خوب میشد شاد میشد انرژی می گرفت حتا ب من تاکیید می کرد وقتی مال هم شدیم هم ، باز من باید برما پ.

منم میگفتم اختیار داری شمآ❤ منم دوس دارم بری پ. و همیشه ارزش هاتو حفظ کنی عزیزم
همه زندگیش اونجا بود ، ب قول خودش رشدش اونجا بود لحظات خوبش اونجا بود شاید حتا مثل خانواده بود براش ؛ 
دوستان و رفیق. نه! چ واژه ی سنگینیه! اصلا" ولش کن!

 
اینا همه دیروز بود ، دیروزی که توی دیروز موند انگار ؛
امروز همش آتیش زدنه و همش آتیش گرفتنه
شاید چون
این دینی که داشتن و دارن پشتش محبت و بصیرت نبود و نیست.
و این رفاقتی بود که پشتش صداقت نبود.
و این محیطی بود که همدلی یاد نداد؟ رقابت همش رقابت.؟
و این جایی بود که هر چی خوبی کرد ب آدماش با بدی جواب دادن.
و این چنین دیندارهایی بودن و هستن که ما تو این حال و روزیم!
البته که لطف و محبت خاص خدا با ماست.
و ما ایستاده ایم قوی تر از هر وقتی


+سلام سلام ب صاحبان اصلی پ.
ب شهدای با اخلاص ب مردان بی ادعا
یه سوال دارم از شما
میشه بگید کجا اشتباه کردند مسئولا؟
میشه بگید کجا اشتباه کردند آدما؟
میشه بگید کجا اشتباه کردیم ما؟
حسادت چیزی بود که ما رو ویران کرد.درسته؟
صاحب اصلی پ.
خواستم بگم
مدد
مدد

+ سوره نساء - آیه 85

مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا ۖ وَمَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتًا ٨٥
هر کس وساطت پسندیده ‏اى کند ، [تا کار خیرى چون جهاد ، احسان به مردم و حلّ مشکلات جامعه انجام گیرد] بهره‏ اى از آن براى او خواهد بود ، و هر کس وساطت ناپسندى کند [تا شرّى و باطلى به وجود آید و زیانى به مردم رسد] سهمى از [گناه و وبال] آن براى او خواهد بود ؛ و خدا همواره نگهبان بر هر چیزى است .85»

 


مهربان اربابمون

ب همه دلسوزها
ب همه آگاه ها
ب همه داناها
ب همه با تجربه ها
ب همه بزرگ تر ها
ب همه دوستان
ب همه دشمنان

بگین که
مادرتون ب ما نظر و نگاه ویژه داشته و داره
بگین که
خود شما ب ما نظر و نگاه ویژه داشتین و دارین
بگین که
ما حق همیم و ب ما ظلم کردن
تو لباس دینداریشون ب ما خیانت کردن
با مذهبشون ما رو آزار دادن و میدن
با اسم خدا واسه ما تعیین سرنوشت کردن
اما
فقط و فقط ب فکر منافع خودشون بودن و هستند.

ما همین ایمانی که برامون باقی مونده هم از لطف خدا و با دعای شما اهل بیت علیه السلام هست
وگرنه قلب آدم اینقدر ظلم رو طاقت نمیاره و از هم میپاشه

 


 

حرف خوبی میگفت روضه خون:

آی جوون

قلبت با امام حسین باشه ، نه زبونت
وجودت با امام حسین باشه ، نه لباس مشکیت
طینتت با امام حسین باشه.

حر عاقبت بخیر شد چون قلبش حسینی بود.


_ امسال میرین کربلا
روبروی ضریح امام حسین علیه السلام بایستید
بگید امسالم من اومدم آقا
سرتونو بالا بگیرید و بگید
امسالم تلاش کردم برای جدایی این دو تا جوون!
امسالم تلاش کردم برای بی آبرو کردنه.
امسالم تلاش کردم برای زمین زدن و انتقام گرفتن از همکارم.
امسالم تلاش کردم برای پخش کردن حرف این دو نفر بین مردم.

سرتونو بالا بگیرید و بگید این منم امام حسین علیه السلام ، مشکی محرمت تنمه ریش هام بلنده تو دم و دستگاهتم و همه بهم احترام میزارن و من این عرضه رو داشتم و دارم که تو لباس دینم ، خیانت کنم و برای بی آبرویی بنده های خدا روز و شب تلاش کنم! این منم!

 
چ سال پر باری داشتین!
چ محرم خوبی دارین!
با سرعت هر چ تمام تر برین به قعر جهنم!
و خوشحال باشید که کربلا میرید و آدم نمیشید!

هه.

 


 

13 :

عدس ها را پاک کرد. آرد را خمیر کرد.
تنور را روشن کرد. نان را پخت. جارو هم کرد.
سفره انداخت ، لقمه گرفت برای بچه ها.
آب را از چاه کشید و

کارهای خانه را باید چه کسی انجام دهد؟
کار برای خدا باشد ، هر کس سبقت بگیرد برنده است.
هر زمان که می شد در خانه کمک زهرایش می شد
کار خدا توفیق می خواهد انجامش.

کافی، ج 5


دنیا یک مکان است.
مکان برای آن که خودت را پیدا کنی.
خدایت را عاشق بشوی.
خودت را گم کنی زیر سایه ی خدا ، همه بشود خدا !

دنیا یک زمان است!
دلش تنگ شده برای رسیدن. تند تند می گذرد. تو را هم با خودش می دواند و می برد.
کارهایت را در زمانی که داری یک مرور کن.
هر چه برای خدا نبود و هر چه به امر خدا نبود دور بریز.

درون و بیرون خانه ندارد.
و ناگهان چقدر زود دیر می شود!


17 :

چشمانش درد گرفته بود
اگر در میدان نبرد نبود ، غصه نداشت.
خانه می ماند و فاطمه پرستاری می کرد

اما حالا صدای هیاهوهای نبرد را می شنید و خبرها را مدام می گرفت.
هردو چشمانش از درد باز نمی شد حتی نمی توانست مقابلش را ببیند.

لشکر اسلام آمده بود برای جنگ با یهودی هایی که قرداد ها و پیمان ها را شکسته بودند.
توطئه کرده بودند علیه مسلمین.
شنید که روز اول ابوبکر فرمانده عملیات شد ، اما جنگ پیروز نداشت و مسلمانان برگشته بودند.

روز دوم هم عمر فرمانده شد ، اما باز رفتند و بی نتیجه برگشتند.
کار بر سپاه محمد صل الله علیه و آله سخت شده بود و یاس افتاده بود بین لشکر.

محمدمصطفی صل الله علیه و آله رو ب لشکریانش فرمود :

- فردا پرچم فرماندهی را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند ، او هم خدا و پیامبرش را دوست دارد ، خیبر ب دست او فتح می شود.

صبح همه می خواستند او را ببینند.
نه اینکه نمی دانستند. پیامبر صل الله علیه و آله قبلا" این جملات را بارها برای علی علیه السلام گفته بود ، اما حالا علی بیمار بود ، شاید.

صبح رسید. همه منتظر بودند ؛ فرمود :

- علی کجاست؟
- چشمش درد می کند.
- بگویید بیاید.

با چشمان بسته آوردند خدمت رسول خدا.

همه نگاه می کردند.
سکوت بود انتظار.

علی علیه السلام نشست. سرش را ب دامن گرفت پیامبر.
پارچه از چشمانش باز کرد.
دستی ب دهان برد و نمی از لب مبارک را کشید ب چشمان علی
همراه با دستان پیامبر ، درد خود را کنار کشید.
چشم که باز کرد ، مقابلش چهره ی خواستنی محمد مصطفی صل الله علیه و آله بود

- سلام بر تو ای حبیب خدا.
دستان معجزه گر ایشان را بوسید و دوباره شد همان سرباز جان بر کف.
درد که رفت ، پرچم را آوردند ، زره را ، شمشیر را.

موقعیت را سنجید ، نیروها را چید ، طرح عملیات ریخت.
شب نشده در خیبر دست علی علیه السلام بود.
همان در که چهل مرد زورمند می خواست تا باز شود ، ب دست علی علیه السلام کنده شده بود.

شب نشده ، مرحب کشته شده بود ، همو که پهلوان خیبری ها بود و چندین مسلمان را کشته بود.
شب نشده امر خدا انجام شده بود.

بحارالانوار ، ج 35 ، ص 26


قول داده خداوند متعال : یاری اش کنی ، یاری ات می کند.
اگر تمام دنیا مقابلت بایستند ،
تو بلند شو برای یاری خدا ،
سستی نکن ، بهانه نیاور ، تحمل کن سختی ها و رنج ها را ،
حرف ها و طعنه ها را ،
محرومیت ها و نداری ها را.
قول داده خدا. یاری ات می کند.
نکند حرف امامت زمین بماند.


منتخب از کتاب پدر

 


10 :

علی علیه السلام که ب خلافت رسید ، علمای یمن می خواستند از بین خوب هایشان ، خوب ترین شان را انتخاب کنند تا برای بیعت و یاری و اعلام کمک همه جانبه ، خدمت امام بفرستند.
صد نفر از خوبان دور هم جمع شدند و از میان آنها ، ده نفر . دست آخر ، یک نفر شد گل سرسبد و سخن گو.
آمدند خدمت امیرالمومنان
این ده نفر بیعت کردند و وفاداری شان را اعلام کردند. وقتی خواستند از جلسه بیرون بروند امام دوباره سخن گو را خواست و از او بیعت گرفت.
باز برای سومین بار.
سخن گو گفت :
- ای امیرالمومنین به خدا سوگند ندیدم با کسی مثل من برخورد کنی.

فرمود :

- من زندگی و سعادت تو را میخواهم ؛ تو کشته شدن من را.
سخن گو متحیر شد.

ابن ملجم مرادی.
همان بهترین اهل یمن ،
همان مبارز و جانباز جنگ صفین ،
همان که علی علیه السلام برای نماز صبح بیدارش کرد.

کاروان ده نفری یمن خواستند برگردند که سخن گو مریض شد ، امام از او پرستاری کرد.

ب امام گفتند : آدم خطرناکی است. از بین ببرش.

قصاص قبل از جنایت بکنم؟! اگر او قاتل من است من نمی توانم قاتل خودم را بکشم!

امام عبد خداست! دستور خدا را می گوید ، انجام می دهد ، حتی اگر مقابلش کسانی در خفا نامردی می کنند.

بحارالانوار ج 42 ص 262

تکبر ریشه ی ریزش است.
خودت را ببینی و معلوماتت را ،
خودت را ببینی و عبادتت را ،
خودت را ببینی و توانمندی هایت را ،
مقابل امامت هم خواهی ایستاد.

خدا را که همه چیز ببینی ، خودت میشوی محور.
از کنار محور عالم هستی که خدا قرار داده کنار نمی کشی!
نمی ایستی مقابل او ، مقابل امام.
مثل سلمان باش. پا جا پای امام بگذار
همه ی خودت را فدای امام کن ، رشد می کنی!


11 :

دوست داشت یک غذای خوب با دست خودش بپزد و برای پیامبر صل الله علیه و آله ببرد. ام ایمن را می گویم.
پرنده ای پخته بود. آمد کنار خانه ی پیامبر صل الله علیه و آله و ظرف غذا را داد.

حضرت فرمود :
- خدایا محبوب ترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این غذا شریک شود.

در خانه ب صدا در آمد.
فرمود :
- انس در را باز کن.
انس دوست داشت یکی از قوم و قبلیه اش پشت در باشد .از انصار ؛

در را باز کرد و دید علی علیه السلام است ، راهش نداد.
دوباره و سه باره در به صدا آمد و انس ، علی علیه السلام را ب خانه راه نداد.

پیامبر فرمود :
او را به خانه راه بده.
تو اولین کسی نیستی که قوم و قبلیه ات را دوست داری ، انس در را باز کرد و محبوب ترین بنده ی خدا داخل شد!

الغدیر ، ج 3 ص 512

● محبوب ترین و بهترین برادر پیامبر ، یادش عبادت است.
نگاه ب صورتش هم عبادت بود.
دوستی او ، دوستی خدا.
احترام ب او ، احترام ب خدا ،
محبتش ب همه واجب. علی بن ابی طالب
دوست و دشمن در فضایلش نوشته اند و گفته اند.

حرمتش را بشکنند؟
خانه اش را آتش بزنند؟
زن و فرزندش را بکشند؟
حقش را غصب کنند؟

فکر کن چطور امکان دارد کسی این قدر مورد حمایت و عنایت خدا باشد ، و دیگران ، حقش را مخالف دستور خدا بگیرند؟
با عقل جور در می آید؟


12 :

همراه رسول خدا در کوچه باغ های مدینه قدم می زدند
باغ هایی که درختانش از سر دیوار ها قد کشیده بودند ، تا لحظه ای عبور محمدمصطفی صل الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السلام را نظاره کنند و حمد خدا را بابت این نعمات.

صفای خاصی اول و ابتدای راه را پر کرده بود.
علی گفت :
- یا رسول الله! چه باغ زیبایی.
- بسیار زیباست. اما خدا در بهشت برای تو از این باغ زیباتر قرار داده.

ب باغ دیگری رسیدند.
باز هم علی گفت و رسول خدا بغضی در گلویش نشست و پاسخ را تکرار کرد.

از کوچه باغ که بیرون آمدند پیامبر علی را تنگ در آغوش گرفت و اشک هایش جاری شد و فرمود :
پدرم ب فدای تو یا علی ، ای شهید تنها!

علی بی تاب شده بود و اندوهگین علت را پرسید.
اشک های پیامبر زمین و آسمان را بی تاب کرده بود.
-فرمود :
- کینه هایی که در دل گروهی از مردم است و بعد از من آن را ظاهر می کنند. کینه های جنگ بدر و خون خواهی های جنگ احد.

علی درنگ نکرد و پرسید :
-آیا دینم سلامت است و دیندار هستم؟
-دینت در سلامت خواهد بود.

اسرار آل محمد سلیم بن قیس

● ظلم ظالمان و حاکمان همیشه بوده ، خیلی ها سر همین ، دین را کنار می گذارند.

چ کسی بالاتر از علی. ب او هم ، ظلم می شود.
اما یک دغدغه دارد :
دینش باقی ماند یا نه؟
دنیا تمام می شود با همه ی بند و بساطش ،
مقابل خدا می روی با همه دینداری ات.
بر باد نرود.

 

 +منتخب از کتاب پدر

 

 


 

مهربان اربابمون سلامسلام

قدیما وقتی محرم میشد خوشحال میشدم
الآن نه چند ساله نه

از ظلمی که به شما شد با ظلمی که ب ما شد
زمین تا آسمون فاصله است امام حسین علیه السلام
اما
اما ظلم ، ظلم_
درد داره هر چقدر که باشه درد داره
درد داره هر جور که باشه درد داره

کسی حرف ما رو میفهمه که بهش ظلم و ستم شده باشه
و به شما بیشترین ظلم تاریخ شده
ب شما ب پدرتون ب مادرتون زهراء سلام الله علیها
 
12 هزار نفر شایدم بیشتر ، نامه نوشتن بری کربلا
گفتن اگه نیای گناهکاری حسین! اگه نیای ب ما ظلم کردی حسین!
رفتید و ب شما پشت کردند.

به ما هم یه دنیا پشت کردند.
اما همین که نظر و نگاه و دعای شما با ماست کافیه برای موفق شدنمون

+ شما ب ما ظلم کنید مثل تمام این سالها.
و خدا با ماست مثل تمام این سالها.
و بدونید که ما با ایمان و عشق پشت سر میزاریم همه ی سختی ها رو

+ دستتون کوتاه میشه از سرنوشت ما و عاشقانه مون.





 

7 :

محمدصل الله علیه و آله را در مکه ، همه امین می دانستند. حتی بعدها هم که پیامبر شد و خیلی ها مخالفش بودند ، باز هم وقتی میخواستند پول و کالاهایشان را دست کسی امانت بدهند ، می رفتند در خانه ی او . حتا اگر حرف هایش را قبول نداشتند.

پیامبر صل الله علیه و آله  که میخواست از مکه برود سمت مدینه ، امانات را سپرد دست علی علیه السلام.

خبر رفتن محمد صل الله و آله پیچید.
آمدند سراغ امانتی هایشان.
این میان ، نامردها یکی را فرستادند سراغ علی علیه السلام.

- هشتاد مثقال طلا داده بودم دست محمد با این نشانی ها ، حالا پس بده.

علی علیه السلام هر چه گشت پیدایش نکرد. گفت :

- امانت تو نیست ، شاهدی هم داری؟

همان چند نامرد آمدند برای گواهی.
علی علیه السلام یکی یکی بردشان در جایی و پرسید :

- چه زمانی این امانت را آوردید برای محمدمصطفی؟

یکی گفت : وسط روز
دومی گفت : غروب آفتاب
سومی گفت
دروغ شان رسوایشان کرد.

بحار الانوار ج 9

● مسلمان تسلیم فرمان خدا است.
همین هم او را سربلند می کند.
کسی که رابطه ی بین خودش و خدا را اصلاح کند ، خدا رابطه بین او و مردم را ، رابطه ی بین او و دنیا را سر و سامان می دهد.
با خدا 
باش ، پیروز باش.


8 :

یهودی بود. شنیده بود خدا عالم را زیر دست پیامبر قرار داده است. اما می دید زندگی محمد و دخترش علیهما السلام ، مثل فقرا است. نه مثل زندگی پادشاهان پر از تجملات.

دلش میخواست بداند حق چیست؟
دنبال کسی می گشت تا پاسخ بگیرد.
از میان اطرافیان و یاران محمد صل الله علیه و آله ، علی علیه السلام را جور دیگری می دید.

- با تو حرف دارم. صبر کن.

علی علیه السلام حس و حالش را که دید همان جا کنار کوچه نشست. میخواست یهودی با آرامش حرفش را بزند.
مرد هم نشست و گفت :

- مکر پسرعمویت نمی گوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمی خواهد فقر و نداری تان تمام شود ؟

علیه السلام سکوت را شکست :

- خدا بندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا می کند.

مرد یهودی در چشمان علی علیه السلام ؛ حقیقتی دیگر می دید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید ؛
دیوار طلا شده بود و می درخشید.

دهانش باز ماند و چشمانش تنها توانست از خیرگی طلا  کنده شود و در چشمان درخشان علی علیه السلام آرام بگیرد.

- متوجه شدی؟

متوجه شده بود. از صدر تا ذیل را یک جا خوانده بود.
دست علی علیه السلام را گرفت.
حق با علی السلام است. مسلمان شد.

بحارالانوار ، ج 14 ، ص 258

● آشکار است ؛ نشانه ها را می گویم.
خدا که نمی خواهد تو را در تاریکی گمراهی رها کند.
هزاران دلیل روشن.

یهودی دنبال خدا و بنی خدا بود
تاریخ قدیم و جدید ، نشانه های آشکار بسیار دارد.
بخواهی بهانه بیاوری ، نمی توانی ایمان بیاوری!


9 :

علی علیه السلام نگاه کرد به دهان پیامبر صل الله علیه و آله که سخن خالق را می گفت.

حرفش ، حرف خدا بود.
دستورش ، امر خدا.
مخصوصا" در جنگ ها ، که هر کس با پیامبر مخالف بود ، دل و فکر و امکاناتش را برای نابودی اسلام ب کار می گرفت و ب جنگ بر میخاست.

علیه السلام همه را از دم تیغ می گذراند ، حتی اگر پدر و فرزند و برادر و عموهایش بودند.
حتی جد و برادر و دایی معاویه را هم علی علیه السلام کشت ، ب امر خدا.

نهج البلاغه

● مسلمان شده ای ، مبارک باشد.
زبانی اما کافی نیست ، دلی هم کافی نیست ،
عرصه ی عمل صالح ، عرصه ی اثبات تسلیم تو مقابل خداست.

زیر و بم زندگی ات را باید با دستور خدا بلندی ،
قوم و خویش و فرزند و شهرت هم نباید تو را وادار کند امر خدا را زمین بگذاری.

مسلمان که می شوی تکلیف مند هم می شوی.
اگر پا جای پای علی علیه السلام نگذاری ، ناچار می شوی مثل زبیر ب خاطر فرزندت ، مثل طلحه ب خاطر مقامت ، مثل عمروعاص ب خاطر قدرت، مثل
دشمن علی علیه السلام را بر کول و زندگی خودت سوار کنی.

سواری ب دشمن علی علیه السلام ، سقوط در جهنم است.

منتخب از کتاب پدر 

 


 

 3 :

فقرا و نیازمندان زیاد بودند.
نگاه ابوطالب این بود که نه بچه ی خودش گرسنه باشد ، نه بچه های فقیر دیگر.
این باعث می شد که کمی در خانه سخت بگذرد.
محمدمصطفی صل الله علیه و آله و حمزه ، نزد ابوطالب رفتند.
ابوطالب ، بزرگ قوم و قبلیه ی بنی هاشم بود.
حق هم همین بود که بزرگی اش سایه ی سر همه باشد.
حمزه ، عقیل را همراه خانه ی خودش کرد.
محمدمصطفی صل الله علیه و آله ، علی علیه السلام را.
این دو ، هم کمک پدرشان بودند ، هم خرجشان می شد با محمدمصطفی صل الله علیه و آله و حمزه.

علی علیه السلام ، پرورش یافته ی نان و حال رسول خداست.
خوراک او ، پوشاک او ، کلام او ، رفتار او ، منش و گویش و بینشش، محمدی بود و محمد صل الله علیه و آله ، فرستاده ی خدا !

بحارالانوار ، ج 14 ، ص 10


● حسرت ندارد ،
در خانه ی اهل بیت علیه السلام ، برای همه باز است.
دست کریمشان هم برای همه بلند و سخن و کلام هدایت شان گویا.
مشکل این جاست که ما خودمان نمیخواهیم محمدی بشویم.
احادیث و روایات هست. عزم و همت عمل نیست.
باید یاعلی بگویی!


4 :

خودش کارهای مهمانی را انجام داده بود.
خودش پذیرایی می کرد.
خودش نخستین کسی بود که همان جا کنار غار حرا جبرئیل را که دید بر محمدمصطفی صل الله علیه و آله بشارت پیامبری آورد و خودش همان اول ایمان آورد.

فامیل آمدند ، سر سفره ی محبت پیامبر نشستند.
برکت غذایی که هر چه خوردند ، نه تمام شد ، نه کم را ، دیدند ؛
اما چشم بستند که کافر بمانند.

محمدصل الله علیه وآله ، بلند شد و صحبت کرد از سه سالی که خدا او را برگزید و از خدا گفت.

آخرش در مقابل سکوت حسودانه و متکبرانه ی آن ها پرسیده بود :

- کسی می پذیرد یاری دین خدا کند تا بشود وزیر من ، جانشین من ، وصی بعد از من؟

علی علیه السلام نگاه ب سنش نکرد که سیزده ساله است. قد علم کرد و دست بالا گرفت.
لبخند تمسخر و طعنه ها و متلک ها را هم شنید ، اما نترسید.

هر سه بار که محمدمصطفی پرسید او قد علم کرد.
دست آخر ، پیامبر دستش را گرفت و معرفی اش کرد.

همه موقع رفتن دست در دست شیطان رجیم رفتند ،
علی علیه السلام اما دستش در دست پیامبر بود.
بود تا غدیر.

سوره ی شعرا ، آیه 214

● خدا قوت تشخیص حق از باطل ، خوبی از بدی ، خیر از شر را همان ابتدا در فطرت ها گذاشته است.

آدم ها خودشان شر را ، بدی را ، باطل را انتخاب می کنند.
چون دستشان در دست امامشان نیست.
چون گوش شان ب حرف امام شان نیست.
چون عقل شان بر جهالت و نادانی شان غلبه ندارد.
یک کلام!
چون دنیا همه چیزشان شده است و برایشان سخت است از لذت کوتاه خواب و خوراک و شهوت و مدرک و منصب بگذرند ، از امام شان می گذرند.
اما غافلند که.
لذت شان زود تمام می شود.
لذت زودگذر جاهلان درد دارد.
امام درمان درد هاست ب ای عاقلان.


5 :

آهسته و بی سرو صدا در کوچه قدم بر می داشت.
مواظب بود تا متوجه حضورش در پشت سر نشود.
همه ی بود و نبودش خلاصه می شد در او ، محمدمصطفی ، که حالا چند روزی بود با سر و زوی زخمی به خانه بر می گشت.
مثل همیشه نه شکایتی از حال و روزش داشت ، نه نام بی ادبان را می برد.

آرام و خندان می آمد ، دست و رویش را می شست و لباسش را تمیز می کرد.
اما علی علیه السلام ناراحت بود ، امروز دنبال پیامبر آمده بود تا ببیند چه کسی حرمت می شکند.

محمدمصطفی صل الله علیه و آله پیچید در کوچه ای.
علی علیه السلام هم.
چند پسر بچه هم سن و سال خودش ایستاده بودند به کمین.

پیامبر با آرامی از مقابشان گذشت. بچه ها سنگ دستشان بود. پیامبر ب آنان حرفی نزد. گذشت و مدارا.

اما علی علیه السلام ، باید از حریم رسول خدا صل الله علیه و آله ، دفاع کند.
نگاه نکرد که آن ها چند نفرند و خودش تنهاست. بچه ها سنگ را بلند کردند تا پرتاب کنند.
علی علیه السلام خودش را رساند و به ثانیه ای بینی یکی شان را گرفت و با دست دیگرش گوش آن دیگری را.

درد در صورتشان پیچید و خودشان هم پیچیدند.
رخ به رخ علی علیه السلام شدند.
قوت و نترسی علی علیه السلام زبان زد بود.
از فردا دیگر حریم نشکستند ، حتی وقتی علی علیه السلام نبود.

● دفاع از حریم ، کوچک و بزرگ نمی شناسد.
ترس اگر نداشته باشی ؛
دشمن زیاد هم باشد ، پر زور هم که باشد ، امکانات هم داشته باشد ،
از هیبت و همت تو پا پس می کشد.

 

 منتخب از کتاب پدر 

 


 

تو کسی هستی که اگر محل کارت غیبت و دورویی بود
از اونجا بیرون می اومدی و حاضر بودی بیکار بشی اما همچین جایی نباشی
تو کسی هستی که من من نمیکردی و متواضع بودی در مقابل کسانی که
تو کسی هستی که همیشه میگفتی خدا برکتشو میده
تو کسی هستی که توانایی ها و استعداد هاتو با دیگران شریک میشدی و بدون منت ب بقیه یاد میدادی

تو کسی هستی که دیگران برات مهم تر از خودت بودن

تو کسی هستی که پاک و خالصانه خدمت کردی تو محیطی که بود.
تو کسی هستی که هیچوقت غیبت نمیکنی
تو کسی هستی که من بهش میگم فرشته

تو هنوزم همینطوری عزیزمن
اما دیگه ادم های اطرافت اینطور نیستن و جواب خوبی رو با بدی دادن خیلی بد

خدایا نظر تو چیه در مورد اینهمه بدی؟
پشیمون نیستی از آفرینشت خدا؟

 


گاهی وقت ها خسته ای ، خیلی!
روح و جسمت یک نوازش درست و حسابی طلب می کند ، یک حال خوب ، یک هوای پر نسیم ، یک چشم انداز زیبا تا افق ، یک تکیه گاه محکم ، یک چشم امیدوار
یک کسی که مثل همه نباشد.
همیشه باشد 

این موقع ها آدم دلش پر نیست ،
عقده ها و حرفای زیادی دیگران اعصابش را بهم نریخته است ، چون دل پر از عقده برای آدم های ضعیف است. این عقده ها ، کینه و نفرت و نفرین می آورد ، این دل را نمیگویم که ب درد زباله می خورد.

دل خسته را می گویم که همه ی زار و نزار دنیا را ریخته دور و حالا دل میخواهد کسی را داشته باشد که نورانی باشد.
سرعت نور وجودش و قدرت تابش وجودش ، وجود را روشن کند ، ذهن را آرام کند ، تپش قلب را منظم کند ، اشک چشم را راه بیندازد و .

این آدم حتما از دوست و رفقا ، از اهالی خانواده از اساتید و اطرافیان نیست.
این ها هم ، خودشان خسته می شوند ، خوب اند اما برای این دل خسته کم اند ، کم.

در به در یافتن چنین کسی بودم ، به قول شاعر ؛ رفتم ب در میکده ی عابد و زاهد. در صومعه و دیر .
همه جا می رفتم و می آمدم. همه خوب بودند ؛ اما من خسته بودم.

در خیابان مقابل حرم  که راه می روی ، گنبد طلایی تمام عرض چشمانت را پر می کند و دلت شروع ب ارتفاع گرفتن از زمین می کند.

وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است. فقط یک جمله می توانی زمزمه کنی :

- السلام علیک یا بابا ، السلام علیک یاعلی.

علی علیه السلام بلندت می کند از زمین چسبناک تا خدا.
زمینی شدن و دل ب دنیا بستن ، خسته ات کرده بود.
دلت آسمون می خواست و همه ی خدا را

علی حکم پدری اش از جانب خدا آمده. راحت بگو :

-سلام بابا

و در آغوشش خودت را رها کن.


1 :

خانه ی خدا در مرکز زمین است.
کعبه ی معظمه.
میدان مغناطیسی زمین ، مرکزش همین جاست.
این خانه فقط در مقابل یک نفر شکافت و او پا ب درونش گذاشت.

سه روز تمام مردان تلاش کردند ، قفل و بست درش را باز نشد ؛
چون یک زن ساکن آن جا شده بود ؛ یک بانو
فاطمه مادر بود ؛ مادر علی
خدا دامن مادر را جایگاه معراج رفتگان قرار می دهد.
علی بن ابی طالب علیه السلام و مادرش فاطمه سلام الله علیها دختر اسد ، مهمان خانه ی خدا بودند.

بحارالانوار ، ج 35

● خدا ب احترام قدومش دیوار خانه اش را شکافت.
و افتخار ست سه روزه در خانه ی خدا نصیب علی و مادر علی سلام الله علیها شد.

و این احترام هنوز باقی است.
از تولد علی علیه السلام تا سه روز همه می توانند خانه نشین مساجد بشوند. یک فلسفه ی اعتکاف ، قدرشناسی مقام امیرالمومنین است.

2 :

قنداقه را که ب دست محمدامین صل الله علیه و آله دادند ، علی علیه السلام چشمانش را نخستین بار به روی ایشان باز کرد و ب جمال محمد صل الله علیه و آلهلبخند زد و شهادتین را گفت :

- اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک محمد رسول الله.

و باز عرض کرد :
- یا رسول الله ، آیا بخوانم صحف آدم را ، زبور داود را ، تورات موسی را ، انجیل عیسی را بخوانم قرآن را

و خواند :
- بسم الله الرحمن الرحیم ، قد افلح المومنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون.

محمدصل الله علیه و آله فرمود : یا علی ، رستگاری مومنان ب دست تو خواهد بود و تو امیر آنان هستی.

بحارالانوار ، ج 35 ، ص14

● معجزه نشانه ی نبوت است.
یعنی من از سوی خدا آماده ام و این هم سندش.
علی علیه السلام پیامبر نبود. ولی معجزه ی عیسی علیه السلام را داشت که توی گهواره اش سخن گفت.

دنیای من و تو پر از معجزه است برای شناخت خدا. سند قدرت خدا.

همین که مردمک چشمانت ، به اندازه ی یک عدس است ، اما گستره ی وسیع عالم هستی را نشانت می دهد ، این معجزه است.

همین که من و تو نبودیم. و خدا از هیچ ما را آفرید ، این معجزه است.

همه ی عالم خلقت معجزه است.
خدا امر کند هر کاری شدنی است.
ضعف خودت را ببین ، قوت و قدرت خدا پیداست!




بخشی از کتاب پدر
از نرجس شکوریان فرد

 

ادامه دارد.


قبل از همه زائرایی که فخر میفروشند ،
ما نام و نشان مون در ضریح شما افتاد آقا یااباالفضل العباس علیه السلام
متشکرم
:)

❤❤حس خیلی خوب و خیلی عاشقانه ایه
که نام هر دومون کنارهم و خواستمون
الآن داخل ضریح آقا قمر بنی هاشم هست
حسی که فقط تو و من میفهمیمش عزیزم
:)

 

 


قبلا" هم گفتم
کسی بهمون ظلم کنه
واگذارش میکنم به کسی که بهش ارادت داره!

شب هفتم_ همین محرمی که گذشت
توی روضه درد دلامو گفتم دلتنگی هامو گفتم

و شکایت شمایی که ب ما ظلم میکنی رو بخصوص توی شب هفتم گفتم.

و این واگذار کردنه همیشه جواب میده! بخصوص وقتی که دلت روحت قلبت شکسته
جیگرت خون شده جیگرت سوخته از ظلم هایی که بهمون شده

میای خونه با همه ی اون حجم غم و دلتنگی میخوابی
و هر چی که میخای بدونی و نمیدونی رو ، میبینی
و عزیزت زندگیت دستت رو میگیره و روح میاد تو تنت
و جون میگیری برای ادامه دادن


آره شما ادامه بدید ب انجام هر فعلی و هر ظلمی که بابتش از خدا نمی ترسید

ما رو همون بزرگانی که واگذارتون کردیم بهشون ، کمک می کنند

مثلا" علی اصغر امام حسین علیه السلام.

 


میگه به حرف مادرت که گوش نمیدی
ب منه دیوونه گوش بده! ( تجربه نشون داده بعضی آدما میخوان حرفشونو ب کرسی بشونن ، خودشونم تحقیر میکنن که آدم با خودش بگه چرا به حرفشون گوش نمیدم )

میگم دور از جون
بفرمایید نصیحتتون رو!

بیا دختر یه خواستگار خوب برات سراغ دارم شوهر کن راحت شو!

من راحتم ممنون :)

اینقدر خوبه که خدا میدونه

میگم خوبه که خوبه خدا ب پدر و مادرش ببخشه

میگه میبرتت مسافرت شمال دریا اینور اونور هر جا بخای

میگم نه ممنون دریا ندیده نیستم

میگه خب باشه میگم ببرتت کربلا مکه سفرهای زیارتی

میگم نه ممنون نه کربلا میخوام نه مکه اصلا" حسرت چیزی ب دلم نیست
( * تو دلم میگم :  جز یه کس و یه چیز..)

میگه وا مگه میشه
تو جوونی الان خواستگار داری دو روز دیگه پیر میشی زشت میشی می افتی گوشه خونه
:| ( هلاک آینده نگریتونم! )
( تجربه نشون داده بعد  از تحقیر خود شروع ب تحقیر خوده فرد میکنن برای رسیدن ب هدفشون )

خیلی ممنون از تعریف تون ولی میگم که حسرت چیزی ب دلم نیست که بخاطرش ازدواج کنم

میگه مگه میشه آدم حسرت چیزی به دلش نباشه
والا خیلی خوبه بگو چیکار کردی حسرت چیزی ب دلت نیس؟

تو دلم گفتم ( + از بس رنج و سختی کشیدم.)

گفتم ب هر حال نمیخوام.
و این پسر خوب هم مثل بقیه پسرهای خوب ان شاءالله خوشبخت بشن.

×بعدم گفت برو خداروشکر کن دختر من نیستی وگرنه تا الان صد بار بزور شوهرت داده بودم!
خیلی پدر و مادرت خوبن که هیچی بهت نمیگن
(آره بعدم شروع میکنن ب ایجاد حس عذاب وجدان تو وجود آدم برای رسیدن ب نیتشون )

گفتم آره خوبن  خداروشکر مثل شما نیستن :)
خدا صبر بده ب دختر شما!

* تو.. و عشق و محبتتو مهربونیات ،  لبخندتو خنده های از ته دلت.. کلا" تو مجنون مهربون قشنگم..

+ با این همه سختی هنوزم خجالت میکشم بگم خدایا این سختی ها بدبختیه واقعا خجالت میکشم فقط میگم حکمت توئه.

× همین بلا رو سر دختر خودش آورد الان با ناراحتی اعصاب و . برگشته خونه پدر ، هنوزم دست از سرش بر نمیداره ، میگه هر کی بیاد میدمش بره!

/ با همه ی این حرفا من نیت بنده ی تو رو قضاوت نمیکنم ، شاید راه کار خیر کردن رو بلد نیست ولی به هر حال ممنون که تو دل همین رنج و سختی ها ، شجاعت نه گفتن رو بهم یاد دادی خدا.
ممنونم نعمت خیلی بزرگیه
و اینکه
خدایا هیچی و همه چی از مظلومیت دخترا.

 


 

فرهنگ رو شما جوون ها می سازید.
وقتی شما نتونید برا زندگی خودتون تصمیم بگیرید ، بی سواد ترین فرد فامیل یا آدم های دور و برتون برای شما تصمیم می گیرند.

جوون ها به تشخیص خودتون اعتماد داشته باشید ، وقتی تشخیص میدین کسی برای شما مناسبه مصمم باشید.

جوون ها وجهه تون رو توی خانواده و جمع های مختلف درست کنید ، تا شما رو جدی بگیرند.


حجت الاسلام شهاب مرادی - کلاس مجردها

 

  


 

افراد حسود به اندازه تفکر خود، به شما آسیب می رسانند! سوال این است که آیا راهی برای پیدا کردن افراد حسود وجود دارد، نشانه های آدم حسود چیست؟
بدون شک شما حتما در زندگی روزمره خود با این گونه افراد روبرو شده اید. افرادی که با حسادت به دیگران، باعث ایجاد کدورت و ناراحتی می شوند. شما می توانید بر طبق تعاریف زیر افراد حسود را شناسایی کرده و به این ترتیب در مورد ادامه روابط خود با آن ها، تجدید نظر کنید:

خصوصیات و نشانه های آدم حسود

 

1- انتقاد همراه با انرژی منفی:

بهترین دوست شما می تواند از شما انتقاد کند زیرا او در مورد شما  نگران است، اما در بعضی موارد، این انتقاد همراه با انرژی منفی و به گونه ای است که مایه هایی از حسادت در آن مشخص است.

یک دوست واقعی معمولا شما را به طور خصوصی و دور از جمع مورد انتقاد قرار می دهد. حال آنکه شخص حسود، معمولا در جمع از شما انتقاد می کند تا علاوه بر تخریب شما، حس واقعی خود را هم انتقال داده باشد.

2-شایعه سازی یکی از قوی ترین نشانه های حسادت است

فردی که به شما حسادت می کند، همیشه می خواهد شما را در مقابل دیگران بد جلوه دهد و شما را روبروی آن ها قرار دهد. به دلایل بسیاری، او ممکن است قادر نباشد که در حضور شما بدگویی کرده و یا از شما انتقاد کند و در نتیجه، دور از چشم شما و در غیاب شما، شروع به شایعه سازی در مورد شما می کند.

3-به شما تبریک نمی گوید

این مورد، یکی از قوی ترین نشانه های فرد حسود است. شخص حسود در هنگام موفقیت، به شما تبریک نمی گوید. او حتی هنگامی که شما را خوشحال و یا موفق می بیند، ناراحت می شود. آیا می خواهید بدانید که دوست واقعی شما چه کسی است؟ شما می توانید خبر خوبی از موفقیت های خود بگویید و منتظر واکنش او شوید. این روش می تواند به شما در شناسایی فرد حسود کمک کند.

4-وارونه نشان دادن واقعیت

زمانی که شما لباس زیبایی به تن کرده و یا مدل موهای تان به شما می آید، فرد حسود، به شدت از ظاهر شما انتقاد کرده و حقیقت را وارونه جلوه می دهد تا شما اعتماد به نفس خود را از دست داده و از زیبایی شما کم شود.

5- در دسترس نبودن

افراد حسود، معمولا در مواقعی که به آن ها احتیاج دارید کمتر ظاهر می شوند زیرا در واقع قادر به کمک کردن شما نبوده و  مدام از این کار طفره می روند. در واقع آنها دوست دارند شما در گرفتاری خود باقی مانده و خوشحال نباشید.

6-آن ها مرتب از شما  انتقاد می کنند

حسادت نوعی انرژی منفی است. برای اینکه فرد احساس خوبی داشته باشد، باید از این انرژی خلاص شود. یکی از راه های موثر برای این کار، انتقاد افراد حسود از دیگران است تا به گونه ای خود را تخلیه روحی کند.

7-افراد حسود ذهن شما را درگیر می کنند

افراد حسود، معمولا ذهن شما را درگیر موضوعات سطحی کرده و از پیشرفت شما جلوگیری می کنند. آن ها دوست دارند شما در شغل و حرفه خود ثابت مانده و یا وسیله ای برای از دست دادن کار شما می شوند.

8-آن ها شما را پایین می آورند

یکی دیگر از نشانه های آدم حسود این است، احساس می کند که شما در همه حال، از او خیلی بهتر هستید. بنابراین در هر جمع و موقعیتی سعی می کند ارزش شما را کم کرده و نوعی تخریب شخصیت ایجاد کنند.

9-به سختی می تواند همراه شما باشد 

افراد حسود، به سختی می توانند در موفقیت ها، کنار شما باشند زیرا مدام درحال عذاب هستند و نمی توانند در حضور جمع شاهد درخشش شما باشند.

10- نظرات منفی اجتماعی

بسیاری از افراد حسود سعی می کنند با نوشتن نظرات منفی در رسانه های اجتماعی اعتبار شما را کاهش دهند. اگر شخصی به طور مداوم نظرات منفی در مورد شما داد، بدانید که او فرد حسودی است.

11- زمانی که شما ناراحت هستید، او احساس خوبی  دارد

یکی دیگر از نشانه های آدم حسود این است در هنگامی که اتفاق بدی برای شما می افتد در ظاهر غمگین و در باطن خوشحال است و گاهی این خوشحالی با دقت کردن به چهره و زبان گفتاری او کاملا مشخص است.

12-نفرت مستقیم

حسادت برخی از افراد حسود،  واضح تر از دیگران  است. آن ها از شما متنفر هستند و  این تنفر را به وضوح نشان می دهند. شما با رفتار زننده و نفرت آن ها، به سادگی می توانید حسادت را در روح و وجود آن ها ببینید.

13-آن ها سعی خواهند کرد حرف خود را به کرسی بنشانند.
یکی دیگر از نشانه های آدم حسود این است معمولا بر حرف خود تاکید کرده و در بحث ها، می خواهند  به شما ثابت کنند که شما اشتباه کرده اید.

14-حسادت هنگام خوشحالی شما
هنگامی که شما بسیار خوشحال هستید و یا در حرفه خود به درجه بالاتری رسیده اید، فرد حسود، با کناره گیری از شما و رفتار غیر موجه، حسادت خود را بروز می دهد.

 

15-آنها از سرگرم شدن شما در جمع بیزارند

یکی دیگر از نشانه های آدم حسود این است که از تنهایی و انزوای شما لذت می برد. اگر موقعیتی ایجاد شود که توجه دیگران  به سمت شما باشد، آن ها سعی می کنند توجه دیگران را به خود جلب کرده و از ارزش شما بکاهند. این رفتار، نوعی حسادت آگاهانه و علنی محسوب می شود.

16- آنها ممکن است سعی کنند به شما آسیب برسانند

یکی دیگر از نشانه های آدم حسود و تنگ نظر این است که به شما آسیب می رساند. این مورد می تواند در هر شرایطی برای شما ایجاد شود زیرا فرد حسود دائما به دنبال تخریب شما است. شما می توانید با کمی دقت به رفتار اطرافیان، کمی از خصوصیات شخصیتی آن ها را ارزیابی کنید زیرا درون هر فردی در رفتار او منعکس شده و خصوصیات باطنی او را آشکار می کند.

 


 

ن بخوانند (٤٠توصیه همسرانه )

۱. اجازه دهید متوجه شود چقدر وجودش برای شما اهمیت دارد.
۲. حتی اگر با شما مخالفت می کند، باز هم به صحبت های او گوش دهید.
۳. از او تقاضای کمک کنید.
۴. به او بگویید که او را دوست دارید و به وجودش افتخار می کنید.
۵. بگذارید برای خود سرگرمی داشته باشد.
۶. به او اعتماد داشته باشید.
۷. وقتی با هم بیرون می روید، درباره مشکلات صحبت نکنید.
۸. بر روی اعمال خوب او متمرکز شوید.
۹. به علایق او احترام بگذارید.
۱۰. وقتی به منزل برمی گردد، خوشحال باشید.
۱۱. اجازه دهید نیم ساعت بعد از کار استراحت کند.
۱۲. به هیچ یک از اعضای خانواده اجازه ندهید به او بی احترامی کند.
۱۳. در مقابل کسی که به او بی احترامی می کند بایستید.
۱۴. از تلاشی که برای زندگی تان می کند قدردانی کنید.
۱۵. در کارهای تان با او م کنید.
۱۶. برای رسیدن به اهدافتان با هم برنامه ریزی کنید.
۱۷. بیش از اندازه کار نکنید، برای او نیز وقت بگذارید.

۱۸. اگر مرتکب اشتباهی شد، او را ببخشید.
۱۹. طوری رفتار کنید که به او نیاز دارید.
۲۰. تمام اوقات فراغت او را با کارهای منزل پر نکنید.
 ۲۱. مغرور نباشید و اشتباهات تان را بپذیرید.
۲۲. وقتی دچار استرس است او را آرام کنید.
 ۲۳. اگر مشغول صحبت با شماست، گوش کنید و با طرح چند سوال به او نشان دهید که کاملا به او توجه دارید.
۲۴. به خاطر زحمتی که می کشد از او سپاسگزاری کنید.
 ۲۵. به دلیل هر آنچه که هست به او افتخار کنید.
۲۶. حرف های تان را با عشق بیان کنید.
 ۲۷. وقتی با او هستید پرانرژی باشید.
۲۸. از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند.
 ۲۹. از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید.
۳۰. حتی در غیاب او، جلوی دیگران از او به خوبی یاد کنید.
 ۳۱. احساسات تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید.
۳۲. حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید.
۳۳. در مقابل دیگران به او افتخار کنید.
 ۳۴. صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید.
۳۵. در مواقع سختی پشتیبان او باشید.
۳۶. او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید.
 ۳۷. وقتی عصبانی است به او گیر ندهید.
 ۳۸. به او کمک کنید به اهدافش برسد.
 ۳۹. به او کمک کنید عادات بدش را ترک کند.
۴۰. دیگران را با او مقایسه نکنید.


نیم وجبی هشت سالشه بعد چند روز غصه و گریه و .
نشسته داره یکم غذا میخوره
دیدم زل زده ب تلویزیون داره اخبارو نگاه میکنه لقمه تو دستش مونده از تعجب!

اخبار داره آتیش زدن قرآن رو نشون میده .

یکم میگذره اخبار تموم میشه
مثل فنر از جاش میپره
میره با عصبانیت بشقابو میزاره تو آشپزخونه میاد ب مادرم میگه : خااله من ( یه من محکم میگه با همون زبون بچگونه اش )
میگه خااله ، من ، قرآن از دستم می افته زمین ، برمیدارم صد تاااا ماچش میکنم
اونوقت اینا قرآنو آتیش زدن!!!!! سوالی نمیگه اما با تعجب میگه اینا قرآنو آتیش زدن!
دوباره میگه اینا هیچی نمیفهمن این آمریکایی ها هیچی نمیفهمن
چند بار میگه با جدیت و غیرت میگه اینا هیچی نمیفهمن!


منم دارم متعجب نگاهش میکنم
و با خودم میگم چقدر تو میفهمی.
چقدر بهتر از خیلی از آدم بزرگ ها ، این بچه ها میفهمن.

  


 

 توی کلاس داری تاریخ میزنی پای تابلو

8/27

با خودت میگی امروز سالگرد شهادت ، شهید زین الدین بود ، میخواستی بری گار ، اما چی فکر میکردی چی شد.
حیف شد ، نشد برم

کلاس تموم میشه ، تو راه بیمارستان ، همونطور که تو فکر و خیالی و غصه داری ، پشت چراغ قرمز ، سرتو بالا میاری و میبینی عه جلوی در ورودی گاری.
یهو آرامش و اطمینان خاطری که میخواستی رو بهت منتقل می کنند شهداء.

 و توی همون چند لحظه پشت چراغ قرمز ،
سلام میدی ب شهداء ب نیت خودت و زندگیت..
و دعاهاتو تن تن میگی

و بعد اینهمه غصه یه لبخند میشینه رو چهره ات از اینکه آقا مهدی زین الدین حواسش بود
هم ب نیت تو دلم برای رفتن سر مزارشون موقع سالگردشون
هم ب دعاهای شب قبل هم برای شفاء و هم برای حل مشکلات

+ متشکرم شهداء
   متشکرم آقا مهدی زین الدین
   التماس دعا.

+ شهدای گار علی ابن جعفر علیه السلام ،
   ممنونم که هستید.

+ شما با برادرتون شهید شدین آقا مهدی زین الدین ،
   برای شهادت دو نفره ی ما هم دعا کنید
   ممنونم تا ابد

 


 

لباس صورتی ، تو تن دختر بچه ها خیلی قشنگه
اما خدا نیاره تن هیچ دختر بچه ای لباس صورتی بیمارستان باشه .
قلبم از غصه میخاد بترکه

روبروی در ورودی آی سی یو  ، در که باز میشه
یه تخت هست و یه دختر قشنگ با لباس صورتی.قشنگیش از یه طرف صورتش معلومه.
طرف دیگه ی صورتش کبوده و شکسته.
گوش سالمی نیست که گوشواره بهش باشه.
بازوش ورم کرده و شکسته.
پاش شکسته.
همه تنش شکسته و سخت نفس می کشه.
و با همون وضع و حالش بازم مهربونه و به سختی دستش رو یکم بالا میاره و برا ما دست ت میده.
و اشک همه مون جاری میشه.

هر بار میبینمش با خودم میگم ، مطهره برای تو باید روضه ی حضرت زهراء سلام الله علیها بخونن.
شایدم روضه ی حضرت رقیه سلام الله علیها.

حضرت مادر سلام الله علیها ، مهربان ارباب التماس دعا.


+ تروخدا بدون گواهینامه پشت وسایل نقلیه نشینید.
   تروخدا یکم وجدان داشته باشید ماشین و موتور ندین دست بچه هاتون دور بزنن تو خیابونا

+ هیچ بیمه ای ، پول دردی که مریض تحمل میکنه رو نمیتونه بده ، تروخدا اینقدر تند رانندگی نکنید

+ با همه ی این حال بد و این همه دردی که داره تحمل میکنه با اینکه فکش شکسته و نمیتونه خوب حرف بزنه. و تازه یه نفس هم که میکشه انگار دنده های شکسته اش فرو میره تو ریه اش و درد رو ، رو چهره اش میبینیم. با این حال یه کلمه یه کلمه میگه موهام. پیدا.نباشه.
میگه حالا. چیکار. کنم. نمیتونم. نماز. بخونم.
میگیم هر وقت درد داری ، آیت الکرسی بخون میگه هنوز.حفظم. نشده.
میگیم صلوات بفرست
با همون مظلومیتش و با همون ناز دخترونه اش یکم سرشو کج میکن و یه باشه از ته دل میگه.

خیلی از ماها اگه خدای نکرده بلایی سرمون بیاد یا مشکل و گرفتاری برامون پیش میاد ، میگیم خدا همش برا ما بد میخواد و همه چی رو میندازیم گردن خدا ، اونوقت این بچه با این بلایی که سرش اومده هنوز فکر نماز و حجابشه.

 
وقتی میریم ملاقاتش با نفس های بریده بریده بهمون میگه دوست. دارم.
خیلی مهربونه.

خیلی ها میگن من مهربونم اما من دیدم که مطهره خیلی از من مهربون تره .
دلم برای آبجی گفتنش تنگ شده

 


 

40 توصیه"عاشقانه حاج آقا قرائتی" به آقایان
 
1) به همسرت بگو : دوستت دارم!
۲) واژه دوست داشتن »را فقط برای او هزینه کن!
۳) همسر تو کریستاله ! مواظب باش او را نشکنی !
۴) کاری کن که به تو ایمان بیاره !
۵) تو باید تکیه گاه خوبی براش باشی!
۶) از عشقت برای او هزینه کن ، نه فقط از ثروتت!
۷) زیبایی همسرت را ستایش کن!
۸) کارهایی که از توانش بیرونه , به او واگذار نکن !
۹) او گل خوشبوی بهاری است ، پژمرده اش نکن!
۱۰) انتظار نداشته باش همسرت مثل تو باشه !
11)با بحث و جدل او را خسته نکن!
۱۲) نسبت به همسرت همیشه وفادار باش!
۱۳) اقتدار و صلابت را جایگزین خشونت کن!
۱۴) همدردی و همدلی او را آرام می کنه !
۱۵) قبل از انتقاد ازش تعریف کن!
۱۶) سربسرش نگذار !
۱۷) اگه به او احترام بذاری , به زندگی امیدوار می شه!
۱۸) اگه آزارش بِدی , از تو متنفر می شه!
۱۹) از دست پختش تعریف کن !
۲۰) نیش او نوشه ، ناراحت نشو!
۲۱) دل او را نشکن !
۲۲) مسخره اش نکن !
۲۳) حسادت او را با تحقیر برنیانگیز!
۲۴) انگشتان ظریف و صدای نازکش می گویند : ” با من ستیز مکن !
۲۵) هر وقت بهت شک کرد ، با صداقت و مهربانی مطمئنش کن!
۲۶) اگه گفت : به اندازه دنیا دوستت دارم » !
۲۷) اگه گفت : تو منو دوست نداری !
اگه گفت : من بدبختم که با تو ازدواج کردم !
بلافاصله به او بگو : عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم!
۲۸) اگه گفت : دلم گرفته تو این خونه !
بگو : در اولین فرصت روی دوشم سوارت می کنم تو آسمونا میگردونمت !
۲۹) اگه گفت : تو خیلی بدی !
بگو : عوضش تو خیلی خوبی !
۳۰) اگه ناز کرد ! نازشو به قیمت گرون بخر!
۳۱) اگه گریه کرد ، خیلی دسپاچه نشو ! فقط نوازشش کن!
۳۲) اگه گفت : از دست بچه ها خسته شدم !
بگو : بهت حق می دم ! تو خیلی صبوری ! ازت متشکرم !
۳۳) اگه اخم کرد !
بهش بگو : اخم نکن , زشت می شی !
۳۴) اگه باهات قهر کرد !
بگو : قهرت هم مثل مهرت قشنگه !
۳۵) اگه از مادر و خواهرت شکایت کرد ، فقط شنونده خوبی باش!
۳۶) اگه گفت : من خواستگارای زیادی داشتم !
با لبخند بگو : پس من خیلی آدم خوش شانسی هستم که تو رو به چنگ آوردم!
۳۷) اگه گفت : تو زشتی! بگو عوضش تو خوشگلی!
۳۸) اگه بازم گفت : زشتی!
بهش بگو : زیبایی مرد در عقل اونه!
۳۹) اگه گفت : طلاق می خوام ! حتما به مشاور مراجعه کن !
۴۰) دلآرامی که داری دل در او بند!
 

 

ن بخوانند (٤٠توصیه همسرانه از حاج آقا قرائتی)

 

۱. اجازه دهید متوجه شود چقدر وجودش برای شما اهمیت دارد.
۲. حتی اگر با شما مخالفت می کند، باز هم به صحبت های او گوش دهید.
۳. از او تقاضای کمک کنید.
۴. به او بگویید که او را دوست دارید و به وجودش افتخار می کنید.
۵. بگذارید برای خود سرگرمی داشته باشد.
۶. به او اعتماد داشته باشید.
۷. وقتی با هم بیرون می روید، درباره مشکلات صحبت نکنید.
۸. بر روی اعمال خوب او متمرکز شوید.
۹. به علایق او احترام بگذارید.
۱۰. وقتی به منزل برمی گردد، خوشحال باشید.
۱۱. اجازه دهید نیم ساعت بعد از کار استراحت کند.
۱۲. به هیچ یک از اعضای خانواده اجازه ندهید به او بی احترامی کند.
۱۳. در مقابل کسی که به او بی احترامی می کند بایستید.
۱۴. از تلاشی که برای زندگی تان می کند قدردانی کنید.
۱۵. در کارهای تان با او م کنید.
۱۶. برای رسیدن به اهدافتان با هم برنامه ریزی کنید.
۱۷. بیش از اندازه کار نکنید، برای او نیز وقت بگذارید.

۱۸. اگر مرتکب اشتباهی شد، او را ببخشید.
۱۹. طوری رفتار کنید که به او نیاز دارید.
۲۰. تمام اوقات فراغت او را با کارهای منزل پر نکنید.
 ۲۱. مغرور نباشید و اشتباهات تان را بپذیرید.
۲۲. وقتی دچار استرس است او را آرام کنید.
 ۲۳. اگر مشغول صحبت با شماست، گوش کنید و با طرح چند سوال به او نشان دهید که کاملا به او توجه دارید.
۲۴. به خاطر زحمتی که می کشد از او سپاسگزاری کنید.
 ۲۵. به دلیل هر آنچه که هست به او افتخار کنید.
۲۶. حرف های تان را با عشق بیان کنید.
 ۲۷. وقتی با او هستید پرانرژی باشید.
۲۸. از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند.
 ۲۹. از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید.
۳۰. حتی در غیاب او، جلوی دیگران از او به خوبی یاد کنید.
 ۳۱. احساسات تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید.
۳۲. حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید.
۳۳. در مقابل دیگران به او افتخار کنید.
 ۳۴. صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید.
۳۵. در مواقع سختی پشتیبان او باشید.
۳۶. او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید.
 ۳۷. وقتی عصبانی است به او گیر ندهید.
 ۳۸. به او کمک کنید به اهدافش برسد.
 ۳۹. به او کمک کنید عادات بدش را ترک کند.
۴۰. دیگران را با او مقایسه نکنید.


هنوزم جهالت گذشته ها ، تو وجود بعضی ادما هست
که برا پسر ارزش بیشتری قائلن .

پیامبر ما ، شما بهتر از هر کسی میدونی چه دردیه فرق گذاشتن بین دختر و پسر ، خودت برای شفای مطهره ی ما دعا کن.
:".

 
از این .
آبی برای این دختر گرم نمیشه
حالا حالا باید درد بکشه.

+ خدایا دخترو ب کیا میدی
یکی دخترو رو سرش میزاره
یکی هم اینطور.

 

 

مادرم میگه مطهره چیکار میکنی ؟
میگه هیچی ، سختی های روزگارو میگذرونم 
-
مطهره میگه خاله پیتزایی که خریدم چی شد؟
خاله رفتم پیتزا خریدم تازه 3 تومنم تخفیف گرفته بودم :)
اینقدم خوشحال بودم اما نمیدونم چی شد موتوری خورد بهم دیگه بعدشو یادم نمیاد

خاله پیتزا هام چی شد؟ کی خوردشون؟
مامانم میگه هیچی ، حتما پرس شد با زمین ، کسی نخوردشون
داییم گفت از این ب بعد برا مطهره جشن پیتزا میگیریم :)

-
میگه خاله من این اتفاق برام افتاد فهمیدم همه منو خیلی دوست دارن ، قبلش فکر میکردم کسی زیاد منو دوست نداره ولی حالا فهمیدم همه منو خیلی دوست دارن*
-
میگه خاله اینقدر تو بیمارستان موندم که دلم برا همه چی خونمون تنگ شده حتا برای در دستشویی خونه مون :|
-
میگه خاله وقتی هایی که خیلی همه جای بدنم درد میگیره به نقطه ای که از بقیه کمتر درد میکنه فکر میکنم که یکم یادم بره
-
خاله شنیدم همه برای من گریه کردن و همه برای من دعا کردن آره؟
آره همه هم گریه کردن هم دعا کردن که تو برگشتی مطهره.
-

 
*منم فهمیدم مردها پشت همه ی قد و هیکل مردونه شون و قدرت شون ، یه دل خیلی نازک دارن.

داییم ک همیشه واسه کارهای خیر میدوئه و دور از جون زیر تابوت خیلی ها رو گرفته و کمرش خم نشده ، وقتی میاد دیدن مطهره ، های های گریه میکنه و .
همه گریه میکنن.
حتا امیرعلی داداشم وقتی با مطهره حرف میزنه بغض گلوشو میگیره و صداش میلرزه.
 -

 
حضرت مادر.
دعا کنید صورت مطهره ، جراحی 16 ساعته نخواد.
یا الله مدد.

 

 


 

 700 کیلومتر ازم دوری

اما احساس میکنم همینجایی

درست در قلب من و درست روبروی من

احساس میکنم روبروم نشستی

دارم تمآشات میکنم بهترین مرد عالم

ممنونم که اینقدر دوس داشتنی هستی عزیزم
:)
باهات بهترین و شیرین ترین حس های عالمو میفهمم

چون خیلی با احساسی❤

  


 

 به نام خدای بزرگوار مهربان

به روشنایی روز قسم!
و به تاریکی شب قسم!
که خدا تو را به حال خودت رها نکرده و از تو دلخور نیست! *
تازه ، وضع تو در آخرت بهتر از دنیاست!
خدا آن قدر به تو خواهید بخشید که راضی شوی!

مگر نه اینکه خدا دید یتیمی و تو را زیر پر و بال گرفت؟!
و دید نا آگاهی و راهنمایی ات کرد؟!
و دید نیازمندی و بی نیازت کرد؟!

حالا ، نکند یتیمان را تحقیر کنی!
یا نکند گدایان را با تندی از خودت دور کنی!
بله ، محبت های خدا را دائم به یاد بیاور .

* فرشته ی وحی چند روزی پیامبر خدا صل الله علیه و آله ، وحی نیاورده بود.
بدخواهان گفتند : " خدای محمد رهایش کرده و از دستش عصبانی است! وگرنه باید وحی به طور مرتب بر او نازل می شد. "
سوره ی ضحی در جواب این یاوه گویی ها نازل شد.
 

 
قرآن کریم
سوره ضحی
ترجمه ی تفسیری و پیام رسان
برای جوانان و نوجوانان ، از علی ملکی

 


 

 به نام خدای بزرگوار مهربان

به شب قسم ، وقتی زمین را می پوشاند!
و به روز قسم ، وقتی روشن می شود!
و به آن که نر و ماده را می آفریند!
که تلاش هایتان با هم فرق می کند :

هر که دست بده داشته باشد و خودش را نیازمند به خدا بداند
و وعده های خوب خدا را باور کند ،
توفیقش می دهیم تا آسان زندگی کند ؛

اما هر کس خسیس باشد و خودش را بی نیاز از خدا بداند
و وعده های خوب خدا را دروغ بداند ،
رهایش می کنیم تا سخت زندگی کند.
وقتی هم به دره ی هلاکت سقوط کند ، اموالش به دردش نمی خورد!

آخر ، گرفتن دست مردم فقط به عهده ی ماست ؛
دنیا و آخرت هم تنها در اختیار ماست.

پس ، شما را می ترسانم از آتشی که زبانه می کشد!
فقط هم مردم بدبخت در آن سرخ و سوخته می شوند ؛
همان ها که آیه های خدا را دروغ می دانند و به آن پشت می کنند.

البته مردم_خود مراقب را از آن آتش دور می سازند ؛
همانان که مالشان را در راه خدا  می دهند تا پاک شوند.
نه اینکه بخواهند محبت کسی را جبران کنند ؛
بلکه منظوری جز به دست آوردن رضای خدای بزرگ ندارند.
از پاداش الهی هم حتما" راضی خواهند شد.

 
قرآن کریم
سوره لیل
ترجمه ی تفسیری و پیام رسان
برای جوانان و نوجوانان ، از علی ملکی

 



روز بیمه است!
آزمایشگاه میگه قراردادمون با بیمه ی شما تموم شده
از بس که ما رو اذیت میکنن برای پول دادن ؛

هر چی در آوردی رو باید بدی!
هه چه روز بیمه ی با شکوهی!
چه لبخند مسخره ای!
چه اعتماد به نفس کاذبی.
داری شما جناب رئیس جمهور!


× ارگان مربوطه میگه بیمه پولو از ما میگیره و با پول های شما کار میکنه و واریز نمیکنه!
بیمه میگه ارگان مربوطه پولا رو ب موقع نمیده!

بیمار هم که هیچ کاری جز پول دادن یا تحمل درد نمیتونه انجام بده.

× به جای برگزاری مراسم برای روز بیمه توی برج میلاد ،
میتونستی حق بیمه های ما رو پرداخت کنی.

× طرف تصادف میکنه صورتش آسیب میبینه ، میگن عمل زیباییه بیمه نمیده!!!
یعنی اگه کسی پول نداشته باشه عمل کنه ، باید صورتش کج بمونه!!

ما خیلی مزایای بیمه ای کاملی داریم!
نشستین در مورد چی بحث کردین؟!



+ اینایی که گفتم برای ناشکری کردن نبود ؛

   خدایا شکرت واسه داشته هامون

 + ما از هیچکس جز تو چیزی نمیخوایم خدا.
   تنهایی مون رو پذیرفتیم و تو رو باور داریم
   ممنونیم که هستی❤
   :)

 

+ تصویر نوشت : خدایا ما رو بیمه ی عشق کن 

   عشق که باشه همه ی سختی ها قابل تحمله

   ممنونم که هستی❤

   :)

 


 

 به نام خدای بزرگوار مهربان

به روشنایی روز قسم!
و به تاریکی شب قسم!
که خدا تو را به حال خودت رها نکرده و از تو دلخور نیست! *
تازه ، وضع تو در آخرت بهتر از دنیاست!
خدا آن قدر به تو خواهید بخشید که راضی شوی!

مگر نه اینکه خدا دید یتیمی و تو را زیر پر و بال گرفت؟!
و دید نا آگاهی و راهنمایی ات کرد؟!
و دید نیازمندی و بی نیازت کرد؟!

حالا ، نکند یتیمان را تحقیر کنی!
یا نکند گدایان را با تندی از خودت دور کنی!
بله ، محبت های خدا را دائم به یاد بیاور .

* فرشته ی وحی چند روزی برای پیامبر خدا صل الله علیه و آله ، وحی نیاورده بود.
بدخواهان گفتند : " خدای محمد رهایش کرده و از دستش عصبانی است! وگرنه باید وحی به طور مرتب بر او نازل می شد. "
سوره ی ضحی در جواب این یاوه گویی ها نازل شد.
 

 
قرآن کریم
سوره ضحی
ترجمه ی تفسیری و پیام رسان
برای جوانان و نوجوانان ، از علی ملکی

 


 

باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا
به ضریحت برسان دست تمنای مرا
چیست خاصیت این عشق که با جاذبه‌اش
می‌کشد سوی حرم خلوت شب‌های مرا
مثل من خستۀ دور از وطنی، می‌فهمی
بهتر از هر کس دیگر دل تنهای مرا
راستش غربت قم مثل خودش سوزان است
بنشاند مگر الطاف تو در سایه مرا
به گمانم خودش این غسل زیارت باشد
اشک شوقی که گرفته‌ست سراپای مرا
دل من کاشی صحن است، که معمار ازل
کرده محدود به دیوار تو دنیای مرا
باید ای خوب، ببخشی به بزرگیّ خودت
غصه پر می‌کند از آه اگر نای مرا
آمدم سوی ضریحت، بسپار امشب هم
خادمت باز کند پیش خودت جای مرا  
 
شاعر :سیده تکتم حسینی
 
 

 

من از همه چی محرومم
من محروم ترین دختر عالمم

از صدات محرومم
از کنارت بودن محرومم
از لبخندت محرومم
از حرف زدن باهات محرومم
از مهربونیات محرومم
از توجه ات محرومم
حتا از هدیه دادن بهت محرومم
همه چی برام شده حسرت حتا سلام کردنت

من محروم ترین دختر عالمم

و هرگز کسی که مسببش هست رو نمیبخشم.

 


 

حکایت کرده اند که صبح روز هبوط، آدم نزد پروردگار آمد و گریه ای کرد از عشق، به طراوت باران بهمنی و گفت " ای معبود و معشوق یکتای من، اکنون که ما را به تبعیدگاه نامعلومی می فرستی، گیرم که من در همه سختیهای ناشناخته در عالم آب و گل شکیبا باشم، با من بگو که آخر فراق تو را چگونه تحمل توانم کرد؟ "
خدواند آهسته در گوش آدم گفت: " من خود با تو می آیم "

آدم پرسید: " این چگونه باشد؟ "
فرمود: " تو در سیمای آن حوّا که همراه توست خورشید لبخند من و برق نگاه من و صدای مهربان و شیرین من و اطوار و تجلیات جمال من که هردم تجدید می شود خواهی یافت. حوّا اقیانوسی است آکنده از درّ و گوهر که آن را هیچ پایان نیست اما بدان که گوهر را در کنار ساحل نمی توان یافت. غوّاصی باید، چالاکی، نیکبختی، تا دردانه عشق را در ژرفای وجود او صید کند. "

عشق دردانه است و من غوّاص و دریا میکده
سر فرو بردم در اینجا تا کجا سر بر کُنم


برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن "
به قلم حسین الهی قمشه ای


 


تا حالا شده کم کم از همه چی بدت بیاد.

از چیزایی که میدونی ، ایمان داری که ارزشه و یه عمر اعتقادت بوده و هست
ولی بعضیا یه جوری ب ادم ظلم میکنن که حالت این میشه

من دارم ب این نقطه میرسم و هیچکسم حواسش نیست
هیچکس نمیدونه من دارم از دست میرم و درونم چه خبره
و هی خودمو دلداری میده که خدایی هست که میبینه

مهربان اربابم.
نگاهم ب کربلات می افته حالم بد میشه
این از صدقه سری آدم مذهبی های ظالمه

از همون ادما که شما رو توی قتلگاه می زدند برای رضای خدا !

همونا که محرم و صفر واست خودشونو به آب و آتیش میزنن هه.

آره. 
هنوزم هستن این ادما
جهالتشون ما رو بیچاره کرده

مهربان اربابم
تو راه همون کربلایی که فخر و دارایی شونه و کمبود ما !
جوابشونو بده ، دلم آروم شه.

 


 

این روز ها که خسته ای و زمانی برای استراحت هم نداری
این روزها که درگیر آنی که پیش من بمانی و برای آن می جنگی
این روزها که تمام تلاشت برای آینده ای ست که در آن کنارت باشم
این روزها که از فرط خستگی نمی دانی کی خوابت برده است
این روزها که می گذرد تو دوست داشتنی تر می شوی❤

 :)

 



گفت من با لباس خونه از اتاق بیرون نمیام ، همه گفتن همینطور خوبی دختر ، گفت نه خوب نیست من این شکلی نمیام

بلند شدم لباساشو براش آوردم و تنش کردم.
گفت جورابم که صورتیه رو هم میخوام ، جوراباشم پاش کردم.

گفتم این روسریت همرنگ مانتوته میخوای؟
گفت نه اون که صورتیه رو میخوام قشنگ تره جنسشم لیز نیست که موهام بیرون بیاد :|

لطفا" و ان یکادمو که دایی برام خریده گردنم کن
گوشواره هامم گوشم کن
دستبندامم میخوام
ساعت هوشمندمم دستم کن :|
نیم وجبی چ ساعتیم داره :|

باند دستمو میدی زیر روسریم که پیدا نباشه؟
آره درستش میکنم :)
راستی گیره ی روسریمم بزن موهام بیرون نیاد.

تو آینه خودشو نگاه کرد خیالش راحت شد که قشنگه مثل همیشه.
لبخند زد و گفت حالا بریم تو سالن پیش مهمونا
:)

بغلش کردمو محکم بوسش کردم و خداروشکر گفتم ، دلم آروم شد از اینکه زنده اس و نفس میکشه و حالش خوب شده و حواسش به حفظ همه ی رفتارهای دخترونشم جمع_
:)

* یه نگاه تو آینه به خودم انداختم و صورت مآهتو تو وجودم دیدم مصمم تر و قوی تر ، تو وجودم گفتم
تا آخرش باهاتم
تا آخرش عاشقتم و وفادارتم
:)
خیلی خوبه عشق به تو و عاشقت بودن
اصن همه ارزش عالم و همه ارزش زندگی همینه

+ این از لطف توئه که ما الآن عزادار نیستیم مهربون خدا ، تو ب همه ما رحم کردی.ممنونم که مطهره رو برگردوندی.خیلی ممنونم

+ بازم ب ما رحم کن خدای مهربون ، توی هر لحظه و هر شرایطی و هر مشکلی ب ما رحم کن خدا جونمون پروردگار مهربون ما

 

 


واکنش نشان دادن در مقابل افرادی که شما را خوار کرده و ارزش هـایتـان را زیر سؤال می برند، قدری دشوار و دردناک است.
گاهی اوقات زخم هایی که اینگونه افراد به شما وارد می آورند، ممکن است تا ابد باقی بمانند.

مـن خــودم به شخصه زمانیکه به گذشته بر می گردم افراد بســیار زیادی را به خاطر می آورم که در برهه های مختلف زنـدگی مرا تحقـیــر می کردند و ارزش ها و توانایی هایم را دسـت کـم مــی گرفتند. مطمئنـــم که همه شما تجربه ای مشـابه من داشته اید، شاید کمتر کسی باشد که در طول زنـدگی خود با افراد این چنینی برخورد نکرده باشد. بهترین تکــنیک این است که یاد بگیریم به جای اینکه برخورد تند ازخود نشان بدهیم، با آنها مدارا کنیم.

در این قسمت من چند تکنیک شخصی به شما آموزش می دهم تا یاد بگیرید چگونه می توان از پس این افراد برآمد:

باید توجه داشته باشید که افرادی که شما را تحقیر می کنند و قصد آسیب رساندن به شما را دارند، در درجه اول باید خودشان را بیازارند تا بتوانند شما را آزرده کنند. باید بدانید که یک انسان کامروا، موفق، و با اعتماد به نفس هیچ نیازی به تحقیر دیگران ندارد. شاید این افراد از دیگران انتقادهای سازنده ای کنند، اما هیچ گاه آنها را تحقیر نمی کنند.

برخی از افراد به طور کلی نظر منفی نسبت به دیگران دارند چون: - به دلیل کمبودهایی که احساس می کنند دوست دارند خودشان را قدرتمند تر از سایرین جلوه بدهند تا به این طریق بر تزل شخصیتی خود غلبه کنند. - قبلاً کسی آنها را آزرده ساخته و چون توانایی مقابله با آن را نداشتند، با تحقیر دیگران سعی می کنند از موقعیت فعلی خود دفاع کند. افرادی که به شدت شما را تحقیر می کنند با این کار فقط ناراحتی، عدم موفقیت، و بی هدفی خود را در زندگی به نمایش می گذارند و این مشکل آنهاست نه شما. دانستن این مطلب به شما کمک می کند که راحت تر بتوانید در کنار آنها به زندگی عادی خود ادامه دهید و حرف هایشان را نشنیده بگیرید. اگر بدانید که مشکل از طرف مقابل است نه شما، می توانید منطقی با مسائل برخورد کنید و از حرف ها و کنایه های آنها شما را آزرده نخواهد کرد.

شاید فردی که دارای چنین خصوصیاتی است یکی از نزدیکان شما باشد و برایتان سخت باشد که بخواهید از نظر عاطفی خودتان را از او جدا کنید.
هیچ نیازی به این کار نیست، فقط سعی کنید در بحث هایی که او راه می اندازد، شرکت نکرده و خودتان را کنار بکشید. قصد او این است که کاری کند تا شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید. این وظیفه شماست که به آنها اجازه انجام چنین کاری را ندهید.

توضیحات و نکاتی در مورد افرادی که شما را تحقیر می کنند: زمانیکه اینگونه افراد به شما حرفی می زنند، در پاسخ به آنها، جواب های بی شماری به ذهن شما خطور می کند. اگر چنین کاری را انجام دهید، در واقع خودتان را با آن فرد هم شان ساخته اید و این دقیقاً همان چیزی است که آنها انتظارش را می کشند. آنها می خواهند شما را عصبانی کنند تا برخورد شدیدی از خود نشان دهید، آنها میخواهند شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید و قصدشان تنها آزار دادن و آسیب رساندن است. شما با جواب دادن به آنها در حقیقت وارد بازی ساختگی شان میشوید، و در نهایت خودتان را آزار داده اید.

ممکن است بعداً به خاطر حرف هایی که در عصبانیت از دهانتان خارج شده پشیمان شوید. خوب در زمان بروز چنین حالتی چه کاری می توان انجام داد؟
بهتر است یکی از موارد زیر را امتحان کنید:
زمانیکه احساس می کنید فردی با حالت تهاجمی با شما برخورد می کند می توانید بگویید: "ازت ممنونم اما فکر می کنم بهتر است توصیه هایت را برای خودت نگه داری" و یا: "خیلی سخاوتمندی ولی من نیازی به توصیه های تو ندارم" همه این مسائل به دلیل خشم و نفرتی که در آنها وجود دارد، درست می شود و شما هم مجبور نیستید که بار مسئولیت زندگی آنها را به دوش بکشید.

شاید آنها بخواهند که از خشم و نفرت خود به شما سهمی بدهند، اما این "هدیه" ای است که شما واقعاً نیازی به آن ندارید. اگر به توصیه های آنها گوش کنید و هدیه های مسمومشان را قبول کنید، با این کار خشم و عصبانیت آنها را به به درون خود راه داده اید. به خودتان اجازه انجام چنین کاری را ندهید. شما هیچ نیازی به این هدایا ندارید، از کنار آنها عبور کنید.
از پیشنهادت ممنونم یکی دیگر از واکنش های مناسبی که در مقابل این افراد می توانید از خود بروز دهید این است که به آنها بگویید: "از پیشنهادت ممنونم" و بعد هم به ادامه کار خود بپردازید. با بیان این عبارت شما در حقیقت به بحث پایان می دهید.
آنها منتظر هستند که شما از خود عکس العمل نشان دهید و زمانیکه این کار را انجام نمی دهید، دیگر چیزی برای گفتن نخواهند داشت.

 

ممنونم، شاید حق با تو باشه "بایرن کیتی" در کتاب خود با عنوان: "عشقت را می خواهم – آیا حقیقت دارد؟" معتقد است که بهترین واکنش در مقابل این افراد: "ممنوم، شاید حق با تو باشه" است. او اظهار می دارد زمانیکه نظرات دیگران سبب آزرده ساختن شما می شو،د باید نگاهی عمقی به درون خود داشته باشید و ببنید دلیل اصلی این رنجش خاطرها چیست. با این کار هم عکس العمل شدید نشان نداده اید، هم بر روی خود دقیق تر شده اید. دیگران تا زمانیکه شما به آنها اجازه ندهید، نمی توانند شما را بیازارند. در برخی مواقع بهتر است نگاهی به طرز برخورد خود با طرف مقابل داشته باشید و ببینید شما چه کاری انجام داده اید که او به خودش اجازه داده تا یک چنین پیشنهاداتی نسبت به شما ارائه دهد. آیا توانایی تغییر شرایط را دارید؟ آیا به واقع عقاید او صحت دارند؟ باید ببینید که چرا این اظهار نظر خاص باعث رنجش شما می شود. عکس العمل های شما، حرف های زیادی در مورد شخصیتتان می زند. در اینجا همه چیز مربوط به شماست و نه شخص مقابل.
اجازه دهید بداند که چه احساسی دارید اگر به فکر تلافی کردن باشید، خودتان را بی ارزش می کنید. باید خیلی رو راست به او بگویید که نظرش شما را آزرده ساخته.
اگر چنین بحثی در محیط کار پیش آمد، می توانید ادامه بحث را به زمان دیگری موکول کنید، به عنوان مثال اگر یکی از همکارانتان به شما گفت: "من احساس می کنم تو نسبت به مسائل مختلف بیش از اندازه حساس هستی" به او بگویید: "ترجیح می دهم روی مسائل کاری تمرکز کنیم" و یا "الآن مسائل مهمتری برای انجام دادن وجود دارد، بهتر است به مسائل کاری توجه کنیم و موارد شخصی را بگذاریم برای بعد" با این کار، آنها را متوجه می کنید که هم از نظرشان خوشتان نیامده و هم کاملاً حرفه ای با آنها برخورد کرده اید.

 در اینجا برایتان مثالی می آوریم؛ فرض کنید شخصی برای شما هدیه ای آورده. اگر شما اعتقاد داشته باشید که او قصد آسیب رساندن به شما را داشته، ممکن است با خودتان فکر کنید:"او می خواهد از راههای مسالمت آمیز وارد شده و از خلق خوش من سوء استفاده کند." اما حقیقت چیز دیگری است و او تنها قصد دارد که به شما نشان دهد تا چه حد برایش ارزش و اهمیت دارید. در یک چنین شرایطی باید از خودتان سؤال کنید که آیا واقعاً همه چیز را آنطور که هست می بینید و یا می شنوید؟ (هیچ چیز معنای خاصی ندارد تا زمانیکه شما به آن معنا ببخشید) و یا اینکه داستان ذهنی خودتان را وارد کار می کنید. داستان زندگی شما چیست؟ آیا باید از آن گذشت؟ آیا منعکس کننده اعتقادات شماست؟ باید توجه داشته باشید که اگر خودتان احساس می کنید که فرد دوست داشتنی نیستید، آنوقت این حس به دیگران هم منتقل شده و آنها نیز تصور می کنند که نمیتوانند شما را دوست داشته باشند. اگر تصور کنید که فقط استحقاق اهانت و تحقیر را دارید، آنگاه چیزی جز این هم عایدتان نخواهد شد. اگر یک چنین تصوری دارید شاید نوبت به آن رسیده باشد که نگاه عمیق تری به درون خود انداخته و اعتقادات خود را زیر سؤال ببرید. انعکاس دادن – کلید درک شخصی نسبت به تحقیرهای زیرکانه هشیار باشید زمانیکه صبر می کنید و به پیغام هایی که به طور روزانه دریافت می کنید می اندیشید، به این نتیجه می رسید که خیلی بیشتر از آن چیزی که تصور می کرده اید در معرض انتقاد و اهانت قرار گرفته اید. دلیلش هم این است که دنیا پر است از انسان هایی که قصد تحقیر دیگران را دارند.

 

اگر می خواهید سالم زندگی کنید و از عزت نفس برخوردار باشید، باید این پیغام های منفی که از سایرین در مورد شخصیتتان می شنوید را نادیده بگیرید.

  نگاهی اجمالی به شیوه های برخورد با افرادی که شما را تحقیر می کنند :

 زمانیکه در معاشرت با افرادی قرار می گیرید که شما را خوار می کنند، به یاد داشته باشید:

با تحقیر کردن متقابل، کارشان را تلافی نکنید

طرز برخوردشان چیزهای زیادی در مورد آنها به شما می گوید، به راحتی می توانید درک کنید که دلیل همه این کارها، خشم و نفرتی است که وجودشان را فراگرفته و خودشان باید با آن کنار بیایند نه شما

آیا می توانید از میان نظریات آنها برای خود یک "هدیه" پیدا کنید؟ می توانید به یکی از نقاط ضعف و یا قوت خود در بین نظریات آنها پی ببرید؛ اگر قوت بود آنرا افزایش دهید و اگر ضعف بود در پی جبران آن برآیید

 نسبت به پیام های زیرکانه ای که ممکن است نظریات منفی در بر داشته باشند، آگاه باشید و به آنها اجازه ندهید تا حس ارزشمندی و اعتبار شخصی شما را زیر سوال ببرند. گاهی اوقات برخی از توهین ها و تحقیرها هستند که برخورد با آنها صورت مناسبی ندارد، اما اگر بتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید، بهترین کار را انجام داده اید.

نگارش یافته توسط محمود قوچانی

 


 

 بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که از پشت میله ها می گذرد

که می توانست

از اینجا نگذرد و

جایی دیگر

مثلا در وسط دریایی خیال انگیز

بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پولدار

بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که تو را به یادم می آورد

  

 


 

حضرت آقا این شیشه عطر رو هدیه داد به یمن ، فلسطین ، عراق ، افغانستان ، پاکستان.

حالا این شیشه عطر درش باز شده.
و عطرش همه جا رو پر کرده.

حاج قاسم سلیمانی یکی از این شیشه عطرها بود.
حضرت آقا بازم از این شیشه عطرها داره که عطرش همه جا رو برداره.

حاج قاسم صبح_ جمعه شهید شدنش ، خیلی حرف توشه.

+ صحبت های حاج حسین یکتا

+
اللهم عجل لولیک الفرج

خیلی خوشحال نباش اسرائیل
خیلی خوشحال نباش آمریکا

 
شهادت سردار سلیمانی مقدمه ی پیروزی بزرگ اسلام و مسلمون هاست.

 


من پدر دارم سردار سلیمانی

عزیزمم پدر داره

درسته ما بچه شهید نیستیم که ب ما توجه کنید 

اما یه دردهایی هست که آدم به کسی نمیتونه بگه

 

-

توی اون فیلم ، صحبت تون با دختر شهید محرابی

شما یه جوری بودی که من دلم حمایتتونو ، آرامشتونو خواست ، خیلی.

 

-

اومدم این درد رو بگم ، نشد

الان احساس میکنم دیگه تنهاییم

تنهاییم و این درد رو باید خودمون تحمل کنیم تا حل بشه.

به لطف خدا

 


 

خیلی حرف داشتم

میخواستم بیام که منو با همه چی آشتی بدی.

من کسی نیستم اما شما خیلی مردی.

میخواستم بیام و منو با همه چی آشتی بدی سردار.

با جمکران

با امام زمان عج

با دین با شهادت با کربلا

با زندگی

اومدم ولی.

ندیدمت.

تو بودی ، من ندیدمت.

خودمم نمیبخشم 

 


 

 

رسیدیو همونهایی که چشماشونو میبستن
حالا با دیدن چشمات میگن تا آخرش هستن

تو بی سر سرتری از من چقدر زیباتری از من
داری میریو با چشمات داری دل میبری از من

دم رفتن چرا باید نگاهت رو به ما باشه
مث اینکه خدا میخواست یه چیزی یاد ما باشه

 

تو بی سر سرتری از من چقدر زیباتری از من
داری میریو با چشمات داری دل میبری از من

 


وقتی رهبر مآ
رهبر به معنای واقعی کلمه ها ، نه یه رهبر معمولی
وقتی رهبر مآ از شهادت سردار سلیمانی ، دستشو بزنه رو پاش. 
و حسرت و غم تو صدا و نگاهش بیاد.


وقتی رهبر ما
رهبر خستگی ناپذیر و محکم ما
قلبش به درد بیاد و ناراحت بشه به حدی که اشک بریزه.

وقتی بالاترین مقام نظامی ما رو
یه فرمانده واقعی رو
یه انسان واقعی رو
ظالمانه شهید کنید
و کل مردم ایران رو ناراحت و غمگین.

وقتی تو تشییع فرمانده مون ، یه عده کشته بشن و یه عالمه خانواده عزادارتر.

انتقامش چی باشه خوبه؟

اصلا" معنی کلمه ی انتقام رو باید عوض کنن
باید تو دیکشنری ها و کتاب ها معنی انتقام رو بنویسن

انتقام یعنی : تو نیست و نابود بشی آمریکا

فقط اینطوری انتقام واقعی گرفته میشه
فقط اینطوری دل ما خنک میشه که کل کاخ سفید با افرادش نیست و نابود بشه فقط اینطوری دل سوخته ی ما خنک میشه.

لعنت به تو آمریکا که همه جنگ های عالم زیر سر توئه.

+ به توهماتت ادامه بده و بگو قهرمان دنیای مقاومت ، تروریست بوده و ایران حامی تروریست ، هه
شماها نمیدونین قهرمان اصلن ینی چی
آخه نهایت قهرمانای شما ، باب اسفنجی و بت من و مرد عنکبوتیه 1 و 2 و 3 و .!

هه


 

شما شهداء خیلی خوبین!
میدونستین آیا؟

وای اسمتونو سرچ زدم شهید.
که حرف بزنم از دلتنگیم برای

بعد
ریا و دورویی ها رو دیدم دوباره دلم شکست
بستم سایتو و اومدم بیرون
چند ثانیه بعد
اینقدر قشنگ جوابمو دادی که خدا میدونه
اصن نزاشتی من حرف بزنم حتا
انگار دیگه همه میدونن من فقط یه کلمه میگم من فقط یه کلمه میخوام



چطوری نشونم دادیش؟
چقدر دنیا
کوچیکه وقتی که ادم ها بزرگن
چطوری اینکارو کردی شهید؟؟؟
چقدر دنیا تو مشت توئه

خیلی عجیبه.

ممنونم بی نهایت.
:*)

خدا میدونه شما تنها رفیق واقعی عزیز منی
خوشحالم
:)
شما شهداء فوق العاده این
ممنونم خیلی ممنونم.
آخیش خدایا شکرت

 


 

در مقابل عظمتت * نتونست طاقت بیاره غرورم.
ناخودآگاه نشستم و سجده رفتم و مزارت رو بوسیدم و گفتم : متشکرم سردار.

متشکرم که حواست به ما دو تا هم هست
متشکرم بابت تمآم زحماتتون.

متشکرم که بین این همه پریشونی و سرگردونی ، طلبیدیم

و معنای طلبیدنت ، حاجت روا شدنمونه
حاجت روا شدنه این آرزوی چندین ساله

خیلی مردی سردار.
خیلی مهربونی.
مثل پدر.

 

 * چه حق گفتن رهبر عزیزمون که در مقابل عظمت شما ، سر تعظیم فرود آوردن.

  

+ بازم شما شهداء پیوند بین ما رو حفظ کردید ، ما خیلی مدیون شماییم شهداء

 


 

خدایا عاشقتم. ممنونتم.
تا همیشه و ابدیت

مادر. ممنونتم.
تا همیشه و ابدیت

مهربان اربابم ممنونتم.
دیگه آشتی تا ابد .
:*)

امام زمان عج ممنونتم.
تا همیشه و ابدیت

 
شهید مهدی صابری. ممنونتم.
تا همیشه و ابدیت




از نگاه غصه دارم به جمکران
تا فهم دل از توجه شما آقا امام زمان عج
.
.

+از تشییع شهید سردار سلیمانی*
تا ناامیدی و دل شکستگی اون روز
.
.
از امیدوار شدن دوباره ی دل
تا هزار باره تلاش شیطان برای ناامید کردنم
.
.

از دیدن یه باره ی تاریخ شهادت شما حضرت مادر سلام الله علیها توی تقویم و انگار یه تلنگر به وجودم زده شد که حواست هست که کی داره کمکت میکنه؟ اصن حواست هست که تو فاطمیه داره چ اتفاق بزرگی می افته؟ اصلا" نظرشو میبینی؟ نظر حضرت مادر رو
.
.
از زیارت مزار سردار . تا دعا و نماز و مداحی و نذری سر مزار ایشون.
.
.
.
از اسم و اعتبار شهید سلیمانی
تا رسیدن ب نگاه شهید .
و دیدن یآر
.
.
.
دلتنگی و بی قراری
و دلتنگی و بی قراری و بی خبری
.
.

از حرفای ناامیدانه ی پریروزم سر مزار شما شهید مهدی صابری.که می گفتم هیچوقت سختی تموم نمیشه که انگار اصلا" قرار نیست تموم بشه بدبختی های ما

تا لبخند آخرت به حرفام ، انگار خنده ات گرفته بود وقتی میدیدی چطور دارم ازت خواهش میکنم که

آخرش لبخند زدی (لبخند حیرت) لبخند به حرفام چون فهمیدی چقدر دوس دارم عزیزمو
و حیرت از اینکه چقدر دوس دارم عزیزمو

لبخند حیرتتو دیدم

تا معجزه ی خدا و دیدن نگاه مادرمون زهراء سلام الله علیها امشب

* همون درد ها بود که قابل گفتن نبود ، همونا حل شد برام ، دیگه حل شد دیگه تا آخر عمر حل شد ان شاءالله

+  پرسیده بودین ، شما تو ذهن ما چطور آدمی هستید ،
شما بهترین سردار عالمی.
:)

خدایاشکرت
ممنونتم خدای عشق یا ارحم الراحمین یا قاضی المنایا


" راستی محمدابراهیم همت از شما که باید همیشه تشکر کنم
   :)
 متشکرم ، من کل زندگیمو مدیونتم. "

+ امام رضا جونم از شما هم ممنونمیه دونه ای امام رضا علیه السلام.از خواهرتم ممنونم.
:*)

+ پیشاپیش خیلی متشکرم یا کریم اهل بیت
:)
(:

هیچکس نمیدونه من چرا اینقدر ممنونم
به من بهترین نعمت عالمو دادن
به من تو رو دادن
هیچکس نمیدونه من چرا اینقدر ممنونم
خدایا ممنونم
❤❤

 


 

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان
 
فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که میبرد نام تو را زیر زبان پنهان

 
رمان آفرینش با علی جذاب شد اما
تو قدرت در تمام جمله های داستان پنهان

 
زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمیکردند
کمال مردها باشد میان دختران پنهان

 
در اطراف رسول الله آگاهانه میدیدی
چه شیطانی است پشت چهره های مهربان پنهان

 
همه دیدند حق تنهاست ، پهلوی تو زد فریاد
صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان

 
خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید
که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان

 
تو از قلب علی دلباز تر قبری نمیخواهی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان

 
تو جآن حیدری - یعنی دوتایی یک نفر هستید
پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان

 
بجز لاهوت هرجا دفن شد کوثر چنان باشد
که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان

 
قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند
که دارد دخترت در حنجره آتشفشان پنهان
 

و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود
شدی چون خون به رگها ، زیر جریان زمان پنهان
 

به حدی گیجم از داغت که پیدایت نمیکردم
اگر میشد تنت در قبر حتی با نشان پنهان.

 
+
شاعر : جانفدا

 


 

یک ماه سخت گذشت.
اما هروز داغ شهادت شما تازه تر شد سردار.
جیگر ما میسوزه از این همه ظلم و هیچ درمانی نیست براش جز صبر و مقاومت.

از ته دل به شهدای مدافع حرم و شهید مهدی صابری گفتم :
خوش به حالتون نیستید تو این دنیا.
دنیا خیلی بد شده خیلی سخت شده.

همش اتفاق بد برای ما مردم داره می افته
اینقدر ضربه ی روحی خوردیم که خسته ایم.

خوش به حالتون شهداء
که عاقبت بخیر شدید.
ما که از دو دقیقه بعدمونم بی خبریم.

 

یه سوال : اینایی که میگن چرا مرگ بر آمریکا میگید 

خودشونو بزارن جای دختر و پسر سردار سلیمانی و بقیه ی شهداء

کسی با پدر شما با دنیای شما همچین کاری کنه چه احساسی پیدا می کنید؟

 


.

 

بازم فصل راهیان اومد
و بازم در جواب هر کی که بهم میگه راهیان میری؟
با بغض تو گلوم و اشک جمع شده تو چشمآم و آه دلم میگم نه.

شهداء

دوس ندارم جز آدم هایی باشم که میرن روی خاک های مقدس مناطق راه میرن و هوای مقدس مناطق رو نفس میکشن و وقتی برمیگردن بازم به اشتباهاتشون ادامه میدن.

نمیدونم ما کی از شما شهداء یاد میگیریم که درست زندگی کنیم بدون ظلم بدون آزار بدون گناه

شایدم باید اینقدر بریم راهیان تا آدم برگردیم!
نمیدونم

فقط میدونم روحم پرپر میزنه برای راهیان.
طلائیه. شلمچه. اروند.فکه.
روحم پرپر میزنه برای تمآم مناطق.

.

خوش به حال در و دیوار اونجا.
خوش به حال مردم خوشبخت اونجا.

ناشکرن که بهت بد میکنن
من که دوری از تو رو چشیدم و دارم میچشم ، میفهمم چقدر خوبه که هستی عزیزمن

خوش به حال در و دیوار اونجا
خوش به حال مردم خوشبخت اونجا
خوش به حال همه

+ سلام شهید
التماس دعا ، دلتنگم

 

 


 

ن به کارهاى کوچکى هم که مردان برایشان انجام مى دهند، امتیاز مى دهند اغلب مردان چنین تصور مى کنند که باید کارى بزرگ و حیرت آور براى همسر خود انجام دهند تا مورد تحسین و قدردانى او واقع شوند و این تصور، باعث مى گردد تا مرد دست به کارى نزند که خشنودى زن را برانگیزد؛ مگر زمانى که بتواند کار بزرگى انجام دهد؛ در حالى که ن براى کارهاى به ظاهر کوچک مردان نیز امتیاز قائل هستند. براى مثال، یک مرد مى تواند براى سالگرد ازدواج یا تولد همسرش، یک متن محبت آمیز بنویسد و یا هدایاى کوچکى مانند عطر، شکلات یا شیرینى مورد علاقه همسر و یا گل تهیه کرده، به همسرش بدهد و آن گاه معجزه این کار خود را در ایجاد و افزایش علاقه بین خود و همسرش، به تماشا بنشیند.

 

 محبت، مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محب وصل مى گردد و صفات محبوب را به وى منتقل مى سازد و این جاست که انتخاب محبوب، اهمیت مى یابد. به نظر مى رسد که همسر هر فرد، مى تواند مهم ترین محبوب و همراه او باشد

 

+ منبع : نوین اطلس

    


 

اینجا قم است! شایدم کشور قم!×

مردم اینجا شجاع هستند و با ایمان
ما خوبیم و همه چی درست میشه
ما شهرمونو شهر اهل بیت علیه السلام میدونیم و اعتقاد داریم خودشون نگه دارمون هستند

نه بدبختیم نه بیچاره و نه هیچ چیز دیگه
ما فهیمیم و درک بالایی داریم
و این توطئه ی دشمن رو هم خنثی می کنیم.

× تعداد کمی از هم وطن های غرب زده ، خوشحالن از اینکه کرونا کارش رو از قم شروع کرده! انگار ما جدای از ایرانیم که همچین فکری دارن!

 

آدم گاهی چقدر میتونه بی رحم باشه!
آدم کرونا بگیره بهتر از اینه که انسانیتش رو از دست بده!

   


 

یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ

لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ

اى خدایى که مالک حاجت هاى فقیران و دانا به اسرار خاموشانى

هر سؤالى را همان لحظه مى ‏شنوى و پاسخش را آماده دارى

 

اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ

اى خدا وعده ‏هاى تو همه صادق و نعمتت فراوان و رحمتت وسیع است

 

فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 

پس از تو درخواست مى‏ کنم که بر محمد (ص) و آل محمد درود فرستى

 

وَ أَنْ تَقْضِیَ حَوَائِجِی لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

و حوائج مرا در دنیا و آخرت برآورى که البته تو بر هر چیز توانایى

 

 

+ دعای امام سجاد علیه السلام در ماه رجب


 

 

*وقتی مریض می شدیم ، چقدر بالای سرمان گریه می کرد. آدم خجالت می کشید زنده بماند.
می گفتم " حالا از این مریضی نمی میریم که "
گریه می کرد.

 

+ بهم میگن چارتا کتاب درست و حسابی بخون ، آگاه بشی!  نه از این کتاب شهیدا !

بعد مدت ها کتاب مقدس شما شهداء رو باز کردم

و هنوزم با اطمینان میگم که کتابت حرفات اندیشه ات عملت بهترینه محمدابراهیم همت.

  

* کتاب همت ، یادگاران 2

+ برای این روزهای ما التماس دعا شهداء.

  



با خودم گفتم من که نه پرستارم، نه پزشک، نه چیزی از درمان بلدم، به چه دردی می‌خورم، همین‌ها را برای دوستم هم تایپ کردم.

نوشت: اون‌جا کمک برای بیمارانی که همراه ندارن لازمه، یه خورده هم کمک به خدماتی‌ها، سوسول نباشیم ازمون یه کارهایی برمیاد»

جواب دادم: بریم.»

جلوی بیمارستان قرار گذاشتیم، با هم رفتیم دفتر حراست، خانوم چادری که نه دستکش دستش داشت و نه ماسک زده بود، فرمی‌ داد و پر کردیم. یک آقای مدیریت گروه جهادی‌مان را به‌عهده ‌داشت. عمامه سفید بود و جوان. گفت با دانشگاه علوم پزشکی هماهنگ کرده‌اند.

ما را با یک کاغذ فرستادند پیش مسئول داخلی بیمارستان. یک دور کامل از کارهایی که باید بکنیم گفت. جوری از کثیفی احتمالی بیمارها می‌گفت که اگر دلش را ‌نداریم از همانجا برگردیم. تأییدیه ما را که گرفت و راهنمایی کرد. پشت ‌سرمان آمد و هدایت‌مان کرد به سمت بخش عفونی ن.

داخل شدم خانمی جلو آمد. از رنگ طوسیِ نوک مقنعه‌اش حدس زدم نیروی خدماتی است. ابروی‌های تتوکرده‌اش از پشت کلاه یکبار مصرف معلوم بود، یک زن میانسال با خطوط لبخند عمیق و صدای دورگه. آرام سرش را آورد سمت گوش من و گفت: جارو کردن هست. تی باید بکشی، دستشویی‌ها رو بشور.نه، اونا رو خودم می‌شورم. لاکِرا رو دستمال بکش، شاید یکی جاش رو خراب کرده باشه»

من سرم را کمی عقب کشیدم.

به چشمانم نگاه کرد و گفت: نه اونم خودم انجام میدم»

قدم برداشتم که بروم، بازویم را کشید و ادامه داد: ماسکت رو برنداریا. اینجا همه مثبت هستن. همین خط زرد دیوار رو بگیر برو توی اتاقا»

بازدمم را فوت کردم توی تنگنای ماسکی که لپ‌هایم را سفت بغل کرده بود.

دسته چوبی تی را گرفتم و مثل پارو هل دادم توی اتاق اول. یک خانم همه عرض تخت کنار پنجره را پر کرده بود، با خس‌خس و به سختی نفس می‌کشید.

گفتم:سلام»

سرش را پایین آورد. کش ماسک اکسیژن روی صورتش، مثل خط بند روی لباس، چین انداخته بود. دست‌های ورم کرده‌اش از پیراهن صورتی بیمارستان بیرون زده بودند. تی را سر دادم کنار تختش. صدایی مثل حرف زدن توی لیوان آمد؛ خانم خسروی رفت؟ شما جاش میای؟»

گفتم: نه»

سرم را بلند کردم.

گفتم: من اومدم کمک شون»

نوک ماسک را کشید جلو که بقیه حرفش را راحت‌تر بگوید. یک لحظه از دلم گذشت الان هر نفس این خانم میلیون‌ها ویروس را در چند سانتی من پخش می‌کند، زهره ماسکت را برداری نصفش را خودت مستقیم فرستادی توی ریه‌هایت. نفسم را حبس کردم.

گفت: دخترم نموند پیشم»

اشک از گوشه چشمش رفت لای موهای جو گندمی پیچیده‌اش. بغض‌ صدایش پیدا شد؛ بهونه آورد ولی من فهمیدم میترسه، خب ترس داره»

من هم بغض کردم. اما خوبی ماسک و عینک این است که این حال غریب آدم را پشتش خفه می‌کند. صدا آنقدر خفیف می‌رسید که یک مریض بدحال نفهمید صدایم بغض دارد یا ندارد.

گفتم: ان‌شاءالله زود حالتون خوب میشه، شما بر می‌گردید پیشش، منم جای دختر شما، کاری داشتید بهم بگید»

یک باره ته ذهنم تصویر مامانم را دیدم توی همان لباس، تنم لرز ریزی زد. گوشه لب‌های بیمارِ چاق بالا کشیده شد و .

تی را آوردم کنار تخت بغلی‌اش. یک پیرزن چهل کیلویی جمع وجور، با گونه‌های تو رفته و چشم‌های آبی و بی‌رمق.

دور لب‌هایش کبود بود وقتی بهم گفت: اکرم جان»

برگشتم سمتش. گفت: اکرم جان لیوانم مونده توی اونجایی که بودم. اون اتاق کناره اونور، برام بیارش. میاریش؟»

نگفتم من اکرم نیستم. او سرفه خشک می‌کرد توی ماسک پارچه‌ای، و من داشتم دست‌هایش را نگاه می‌کردم، رگ‌هایش مثل شلنگ سرم بودند، متورم، پوست انگشت‌هایش خشک بودند. نازک. من را یاد پاهای جوجه رنگی‌های دم عید می‌انداختند.

تی را بردم عقب، مو و سوزن سرم و قرص سیاه شده و ضامنِ در قوطی رانی را از کف اتاق کشیدم توی راهرو. رفتم اتاق بعدی.

سر نخ‌دار تی را سر دادم انتهای اتاقی که تویش سه تا تخت داشت. از کنار دیوار شروع کردم به کشیدن، صدای مردانه یک زن پرسید: خانم خسروی می‌خواد بره؟ شما نیروی جدیدی؟»

رویم را برگرداندم سمتش گفتم: سلام. نه»

پرید وسط حرفم، موهایش کوتاه بود و نامرتب. یک شال نازک رویش انداخته بود و گوشی موبایلش را این دست آن دست می‌کرد.

گفت: من پرستاراین خانومم از شرکت اومدم. میدونی که پرستارهای شرکتی گرون ترن»

ابروهایم را بالا بردم ولی حتماً ندید.

ادامه داد: شما اومدی کار یاد بگیری؟ نگفتن رسمی میشی یا نه؟ روز مزد میدن بهِتون؟»

تی را دادم آن دستم و گفتم: من فقط اومدم کمک کنم، جهادی این‌طورا»

چشمهایش را گشاد کرد و گفت: چی بهت میدن؟»

تی را رد کردم زیر تخت، همانجاها دنبال جواب درست درمان می‌گشتم. همراهان و مریض‌های دیگر هم گوش‌شان پیش ما بود.

سرم را بلند کردم و گفتم: ما خودجوش اومدیم کمک کادر درمانی، فی سبیل‌الله.»

از جایش بلند شد، لب‌هایش را مچاله کرد به بالا و کف دست را به نشان خاک برسرت»، به سمتم خم کرد.

خنده‌ام گرفت. شهامتش برای گفتن چیزی که در ذهنش می‌گذشت را دوست داشتم.

داشتم رد می‌شدم، بیمار روی تخت گوشه آستین‌ پلاستیکی‌ام را کشید. برگشتم گفتم: جان؟»

حرفش را لب خوانی کردم، بی‌صدا گفت: خدا خیرت بده»

چشم‌هایش سقف را نگاه کردند و برگشتند.

تی را کشیدم تا بیرون اتاق، هوای بخش بوی وایتکس و الکل توامان می‌داد. دست‌هایم زیر دستکش عرق کرده بودند. صدای مداحی از ته راهرو می‌آمد، حاج محمود کریمی بود که رسیده بود به؛ انی سلم لمن سالمکم.»

رسیدم به مرکز صدا. خانم جوانی توی اتاقی کوچک شبیه سلول انفرادی، روی تخت، به دیوار تکیه داده بود. سرش پایین بود و توی ماسک هق‌هق می‌زد.

گفتم: سلام خانوم گل، من اومدم اینجا رو تی بکشم»

سرش را بلند کرد. چشم‌های سرخش را محکم بست، یعنی سلام.

کنارش یک بطری آب هویج نارنجی پررنگ بود، رویش با ماژیک آبی نوشته بودند: برسد به دست لیلا قاسمی بخش ن کرونایی»

خواندن روی بطری حالم را گرفت. چه ومی داشت بنویسند؛ کرونایی. مگر در بخش عفونی ن، لیلا قاسمی دیگری هم می‌توانست باشد؟

خانم جوان متوجه نگاه من شد. صدای گوشی را از سر یااباعبدالله» قطع کرد و گفت: این رو داداشم نوشته، شوهرم نیومد بیمارستان»

نم چشمش را با دستمال کاغذی گرفت، فین کرد توی دستمال. خیلی راحت. جلوی چشم من. و ‌من از کارش حس اشمئزاز نداشتم چون دقیقاً چند سانت پایین‌تر از سطح تخت، یک کیسه پر از ادرار معلق بود.

نگاهم کرد. گفت: شما نیروی جدیدی؟»

خیلی متهورانه نوک ماسک را با نیشگون کشیدم جلو، گفتم: بله عزیز دلم، ولی جهادی هستیم»

این کلمه جهادی خدا می‌داند چند میل آدرنالین داشت. به اندازه پهنای صورت براقش خندیدد.

گفت: واقعاً؟»

من هم با چشمانم خندیدم،‌ گفتم: بله»

بغض مانده از مداحی را قورت داد، گفت: چه مهربون حرف می‌زنی، چه دلم آروم شد، ما که کس و کار شما نیستیم، پول بهتون نمیدن، خدا رو شکر که از خانواده‌مون بیشتر بهمون اهمیت می‌دید»

او دستمال مچاله را توی دستش گوله می‌کرد و حرف می‌زد و من با نوک کفشم نخ‌های تی را له می‌کردم و صدای زن را نامفهوم می‌شنیدم. دست‌هایش را مثل دعا کردن مادربزرگ‌ها بلند کرد، سرش را کج کرد، چشم‌هایش را بست، اشکش آمد.

من تی را از کنار سوند معلق رد کردم زیر تخت. لکه‌های خون روی زمین خشک شده بودند.

تی را عقب‌عقب از اتاق بیرون کشیدم توی سالن.

ساق پاهایم توی پاپوش پلاستیکی خیس عرق بود. مانتو و تی‌شرت و کاورم به هم چسبیده بودند.

خانم خسروی رسید جلویم و گفت: خیلی زرنگی. پول نمی‌گیری ولی همه دعاهای مریضا رو جمع کردی تو جیبت‌. اتاقا پشت سرت دارن حرف میزنن»

از پشت ماسک برایش شیرین خندیدم. هلم داد سمت اتاق رختکن، گفت: برو استراحت کن.»

داشتم خط زرد را برمی‌گشتم.

به جای دختر خانم چاق، جای اکرم برای آن پیر زن نخیف، جای پرستار بداخلاق آن خانم بدحال، جای خانواده آن خانمی که ‌مداحی گوش می‌داد، بودم. من جای همه بودم و هیچ کدام نبودم.

منبع: خبرگزاری ایرنا

 


 

گاهی زندگی لحظه های جالبی هم داره

مثلا" اینکه :
من و داداشم با 17 سال تفاوت سنی باهم میشینیم برنامه نویسی می کنیم!
یا اینکه باهم میریم یه کلاس مشترک!
 
بنظرم خیلی قشنگه و عجیبه
روزگار چه چیزایی رو نشون آدم میده
:)

خدایا شکرت

* امشب هر دو در تلاش بودیم برنامه راه انداز سون سگمنت رو با آردوینو بنویسیم ، امیرعلی میخواست زودتر از من بنویسه من میخواستم زودتر از امیرعلی بنویسم :)
از اونجا که جنس مرد عاشق رقابته ، امیرعلی پیروز شد :)

اما خب منم عاشق توام و یه عمره پیروزم
:)

+ نوشتم که سالها بعد وقتی  میخونم یادم بیاد این لحظه های تکرارنشدنی رو

+راستی من برای کامل شدن خوشبختیم فقط تو❤ رو کم دارم

 


 


برگردیم به زمان های قدیم
به ما تکنولوژی نیامده جآنم

برایت نامه می نویسم
از مبدا معلوم ، به مقصد نامعلوم

 
عزیزجآنم ، سلام
کلام را کوتاه می کنم
ملالی نیست جز دلتنگی های هر شب
و مرور خاطراتی که
ای کاش از ذهنت پاک نشده باشد

 
همین
"دلتنگ تو"
"من"

 


.

زندگی این روزا یه جوری شده
یه جوری که هیچوقت فکر نمیکردم اینطور باشه

نه ب خاطر این ویروس منحوس ملعون

حرفم یه چیز دیگه اس
انگار قابل گفتن نیست فقط 
زندگی این روزا یه جوری شده
فکر کردم تموم شده امتحانات خدا
اما انگار رفتم مرحله ی بعدی :(

خودت مراقب ما باش خدا

 


 

چه کسی دو مجرا در گلو آفرید؟
یکی برای خروج صدا که همان نای متصل به ریه است
و دیگری مری، محل عبور غذا که به معده ختم می شود

و چه کسی در گلو درپوشی آفرید تا غذا به ریه نرسد و آدمی را هلاک نگرداند؟

و چه کسی ریه را وسیله خنکی قلب قرار داد تا با کار همیشگی و پیوسته اش حرارتی در قلب گرد نیاید و به هلاکت شخص نینجامد؟

# شگفتی های آفرینش

و چه کسی ویروس کرونا رو تغییر ژنتیک داد و وحشیش کرد؟

یه دانشمند که مغزش تربیت نشده بود!

#مرگ بر آمریکا

 

 × تازه توجیح بعضیا اینه که اگه کار آمریکاست پس چرا دو درصد کشندگی داره!!!

هه آره خب راست میگن ،امریکا وحشی تر از این حرفاست

باید یه چیزی میساخت همه رو میکشت ، تا اخلاق امریکایی شو نشون بده!

× سختی های این روزا کمه ، این توجیح های مسخره هم بهش اضافه میشه

حداقل بدونیم که از کجا داره این همه سختی به ما تحمیل میشه.

 

  

 


 

 

اگر این حس را به مردان القا کنید که تنها به اندازه یک حساب پس انداز ارزش دارند ، بی اندازه آنها را از خود دور می کنید. یک مرد نباید به این فکر کند که فقط برای پرداخت هزینه یک رستوران مفید است و همچنین نباید فکر کند که به اندازه درآمدش ارزش دارد.

 

 


 

 

یادتونه امام زمان؟

من خیلی خوب یادمه

قد و قامتشو

مهربونیاشو

دستای قشنگشو :" 

صورت مآهشو

چشمآی زلالشو

صداشو

حرفای مردونه شو

عشق و احساس بینمونو

همه چی رو خیلی خوب یادمه

امام زمان شما که می دونید به من بگید 

   

❤❤

 

 

 


 

 

بتازگی روباتی طراحی شده است که می تواند به کودکان برای کنترل دیابت کند. اسم این روبات شارلی است و به کودکان کمک می کند تا بیماری دیابت را کنترل کنند. کنترل میزان قند خون و اینکه کودک باید چه غذایی را مصرف کند به زمان زیادی نیاز دارد. این روبات می تواند تمامی وظایف را به خوبی انجام دهد تا سلامت کودک حفظ شود. در ادامه درباره این روبات بیشتر بخوانید.

محققان اروپایی طرح موسوم به روبات همبازی» روبات و برنامه های کاربردی طراحی کرده اند که قابل نصب روی تبلت و تلفن همراه هوشمند است و به کودکان مبتلا به دیابت برای انتخاب مواد غذایی در طول روز کمک می کند. این روبات که مثل همبازی و دوست برای کودکان به شمار می آید، قرار است تبدیل به یکی از اعضای خانواده بشود.

کودکان به هنگام ویزیت پزشک می توانند با این روبات همبازی بشوند. این روبات که برای کنترل تغذیه کودکان است طوری برنامه ریزی شده که دوست کودک باشد، مثل انسان بازی می کند و به کودکان فرصت بدهد اشتباه او را تصحیح کنند.

روسماراین لویجی، مسئول هماهنگ کننده طرح روبات همبازی» می گوید: مردم عادت دارند روبات را به انسان همانند کنند و این انسان انگاری، کمک می کند کودک و روبات بهم نزدیک بشوند و کودک بیشتر با روبات درگیر و سرگرم می شود.»

پزشکان متخصص اطفال می توانند هر روبات را جداگانه برنامه ریزی کنند و برای هر کودک اهداف متفاوتی تعیین کنند. محققان میگویند کودکانی که چنین همبازی دارند، راحتتر برای چک آپ پیش پزشک می آیند.

 

 

روس نوبوئر، پزشک متخصص اطفال می گوید: بچه ها عاشق این روبات هستند! کودک معمولا دوست ندارد به درمانگاه بیاید و ترجیح می دهد کاری کند که سرگرم شود مثلا با دوستانش بازی کند. اما این روبات باعث می شود که بخواهد به اینجا بیاید. با روبات عکس سلفی می گیرند و به دوستانش نشان می دهند که ابتلا به بیماری دیابت فقط دردسر و ناراحتی نیست.»

روبات در بازی از کودک می خواهد که بین اعمال مختلفی که در زندگی روزمره پیش می آید یکی را انتخاب کند مثلا رفتن به جشن تولد یا انتخاب دسر، و کودک باید چیزی را انتخاب کند که از هر نظر برای سلامتیش بهتر است. بعد جای کودک و روبات عوض می شود و نوبت روبات است که جواب درست را پیدا کند.

برت بیرمان، متخصص علوم روباتیک که با این طرح همکاری می کند، می گوید: برای این پروژه نیاز به روباتی داشتیم که احساس کودک را تشخیص دهد، بداند چطور جمله بسازد، چه پرسش هایی را انتخاب کند. همه این توانایی ها را باید خلق می کردیم. تصویرهای گرافیکی که برای تبلت ساختیم خیلی مهم هستند.»

روبات درباره دارو دستوری به کودک نمی دهد اما کمک می کند عوارض ناشی از دیابت را تشخیص دهد. پژوهشگران کاری کرده اند که اطلاعات شخصی یک کودک به کودک دیگری فرستاده نشود.

روسماراین لویجی در این باره می گوید: البته هیپو گلیسمی (میزان خیلی کم قند خون) یا هایپر گلیسمی (میزان خیلی زیاد قند خون) باید به پدرومادر گزارش داده شود اما کودک باید بتواند اطلاعات مربوط به خودش را کنترل کند.»

پژوهشگران قصد دارند کودکان بیشتری را در این آزمایش شرکت دهند و شبکه ای مبتنی بر ابر داده ها به وجود بیاورند که بین روباتها و تبلت ها ارتباط برقرار کند و به این رفقای الکترونیکی امکان دهد همراه با کودکان رشد کنند و یاد بگیرند.

 



 

روس نوبوئر، پزشک متخصص اطفال می گوید: بچه ها عاشق این روبات هستند! کودک معمولا دوست ندارد به درمانگاه بیاید و ترجیح می دهد کاری کند که سرگرم شود مثلا با دوستانش بازی کند. اما این روبات باعث می شود که بخواهد به اینجا بیاید. با روبات عکس سلفی می گیرند و به دوستانش نشان می دهند که ابتلا به بیماری دیابت فقط دردسر و ناراحتی نیست.»

روبات در بازی از کودک می خواهد که بین اعمال مختلفی که در زندگی روزمره پیش می آید یکی را انتخاب کند مثلا رفتن به جشن تولد یا انتخاب دسر، و کودک باید چیزی را انتخاب کند که از هر نظر برای سلامتیش بهتر است. بعد جای کودک و روبات عوض می شود و نوبت روبات است که جواب درست را پیدا کند.

برت بیرمان، متخصص علوم روباتیک که با این طرح همکاری می کند، می گوید: برای این پروژه نیاز به روباتی داشتیم که احساس کودک را تشخیص دهد، بداند چطور جمله بسازد، چه پرسش هایی را انتخاب کند. همه این توانایی ها را باید خلق می کردیم. تصویرهای گرافیکی که برای تبلت ساختیم خیلی مهم هستند.»

روبات درباره دارو دستوری به کودک نمی دهد اما کمک می کند عوارض ناشی از دیابت را تشخیص دهد. پژوهشگران کاری کرده اند که اطلاعات شخصی یک کودک به کودک دیگری فرستاده نشود.

روسماراین لویجی در این باره می گوید: البته هیپو گلیسمی (میزان خیلی کم قند خون) یا هایپر گلیسمی (میزان خیلی زیاد قند خون) باید به پدرومادر گزارش داده شود اما کودک باید بتواند اطلاعات مربوط به خودش را کنترل کند.»

پژوهشگران قصد دارند کودکان بیشتری را در این آزمایش شرکت دهند و شبکه ای مبتنی بر ابر داده ها به وجود بیاورند که بین روباتها و تبلت ها ارتباط برقرار کند و به این رفقای الکترونیکی امکان دهد همراه با کودکان رشد کنند و یاد بگیرند.

 


  

متشکرم عزیزمن❤

برای همه وقت‌هایی که منو خندوندی
برای همه وقت‌هایی که به حرف‌هام گوش دادی
برای همه وقت‌هایی که به من جرات و شهامت دادی
برای همه وقت‌هایی که منو آروم کردی
برای همه وقت‌هایی که با من شریک شدی
برای همه وقت‌هایی که با من به گردش اومدی
برای همه وقت‌هایی که خواستی در کنارم باشی
برای همه وقت‌هایی که به من اعتماد کردی
برای همه وقت‌هایی که منو تحسین کردی
برای همه وقت‌هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی و هستی
برای همه وقت‌هایی که گفتی:دوستت دارم»
برای همه وقت‌هایی که به فکر من بودی و هستی
برای همه وقتایی که مراقبم بودی و هستی
برای همه وقت‌هایی که برام شادی آوردی
برای همه وقت‌هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی و هستی
برای همه وقت‌هایی که دلتنگم بودی و هستی
برای همه وقت‌هایی که به من دلداری دادی
برای همه وقت‌هایی که تو چشمام نگاه کردی و صدای قلبم رو شنیدی و میشنوی❤

 

 


 

 " عشق " یعنی
هر کاری معشوق میکنه درسته

عشق یعنی رسول خدا محمدصل الله علیه و آله هیچوقت از خدیجه سلام الله علیها گلایه نکرد و همیشه ازش تشکر کرد

عشق یعنی هر کس پشت محمدرسول خدا حرف زد ، خدیجه گفت محمد درسته ، هیچوقت گلایه نکرد ، همیشه تشکر کرد

" عشق " یعنی
هر کاری معشوق میکنه درسته

 
❤❤
 

#حاج آقا شهاب مرادی

 


 

 

ما حلال مشکلات هستیم و دوست داریم مسائل را رفع کنیم. هنگام دست و پنجه نرم کردن با مشکلات به اندازه ای که نیاز به حضور و درک شما داریم شاید نیاز به راه حل نداشته باشیم. ممکن است حتی حس حرف زدن در رابطه با آن مشکل را نداشته باشیم و تنها نیازمان حضور، درک و حمایت شماست. فقط می خواهیم حس کنیم که تنها نیستیم.

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها